همه به پا خاسته اند. فریاد زده اند، هورا کشیده اند. خروشی که به ناگاه غالب گشته به سکوت رخوت انگیز ورزشگاه. جان کالینز پاور فوروارد تیم هاوکس با تماشاگران همراه شده، متقابلا سایر بازیکنان همین گونه و هم چنین بازیکنان رقیب. آنها نام مردی را فریاد می کشند که 22 فصل تمام در میدان حاضر بوده، جان کنده، عرق ریخته، لحظاتی شگرفی را در حرفه اش به یادگار گذاشته. اکنون اما از اسکاتی بنک آرنا تورنتوی کانادا گرفته تا ایالت جورجیای آتلانتا چشم ها به این دیدار دوخته شده. به شماره 15 ابدی. به «وینس کارتر».
دوربین ها به سرعت بر روی صورتش معطوف و متمرکز شده اند، چهره ای با چین های لایه لایه و هویدا شده اش که او را متمایز کرده از دوران جوانی اش، تا بتوان این چرخه زمانی طی شده را در آن پرتره به آسانی یافت. همان بیست و چند سال فاصله را. اندامی تنومند و عضلانی که جایش را حالا داده به جثهِ نسبتاً فربه شده اش.
با قفل شدن دوربین بر روی چهره اش، حال می توان شوق حضور در آخرین دیدار که در چشمانش موج افکنده را به آسانی نظاره کرد. همان شوق همیشگی و همان محرکِ مثبتی که این سال ها او را سوق داده رو به جلو تا نشان دهد این دیدار هم هیچ تمایزی با آن هزار و پانصد و چهل دیدارِ گذشته اش ندارد. به همانند شور انگیز و غیر قابل وصف.
اسکوربورد ثانیه های پایانی را نشان مان می دهد، پوینت گارد و فوق ستاره تیم هاوکس تری یانگ را می نگریم که به رسم ادب در واپسین ثانیه های دیدار توپ را سپرده به آقایِ «Vinsanity» همانی که روزگاری اسم و رسم و شهره اش در نوردیده ورزشگاه های ایر سنتر کانادا، اموی سنتر فلوریدا، امریکن ایرلاینز سنتر، فدکس فوروم و گلدن وان سنتر را. درست بین دایره مرکزی زمین و خط قوس سه امتیازی بر روی پنجه های خود برخاسته و پرتابش را عجولانه رها می سازد. آخرین پرتابش را، آخرین پرتابِ 3 امتیازی اش.
شاید در همین حد فاصلِ کوتاه، خیلی کوتاه، خاطرات گذشته اش رو در روی چشمانش مرور و گذر می کند، همان درفت شدن به عنوان پیک پنجم به تیم تورنتو رپترز، همان کسب عنوان روکی سال، همان پروازِ عمودی معرکه اش روی سر فردریک وایس سنتر 2.18 سانتی متری فرانسوی ها و نواختن اسلم دانکِ قدرتی اش، همان دانکِ چشم نواز با آمیزه ای از قدرت و ظرافتِ آسیاببادی 360 و هانی دیپِ تاریخی اش تا کنی اسمیت مفسر برجسته NBA مشتاقانه چندین مرتبه فریاد زند: "It’s over. Let’s go home"" و در نهایت بردن اسلم دانک کانتست و همان 8 مرتبه آل-استار شدن و رسیدن به امتیازِ متوسط 27.6 در فصل عادی و امتیاز کم نظیر 29.6 در پلی آف.
پرتابی که در درون حلقه به بار می نشیند، پرتاب سه امتیازی شماره ِ 2290 عرصه اش و ورزشگاهی که در آنی از زمان متلاطم و خروشان می شود. اکنون اما لبخندی که بر صورتش نقش بسته جایِ چهره به نظر خِجل شده اش را گرفته و ثانیه شماری که به سرعت باد می گذرد، به همان سرعتی که در این سال ها برایش طی شده چهار، سه، دو، یک، صفر و تمام، صدای آژیر پایانی.
قصه وینس کارتر دوست داشتنی و بسکتبال در چهل و سه سالگی به انتهایش رسیده، کفش هایی که باید آویخته شوند اما هرگز میراث و قصه دلدادگی او با هوادارانش در جای جای دنیا که الهام بخش شان بوده از خاطر نخواهد رفت. قصه مردی با چهره به ظاهر خصمانه و خشمگین اما در باطن آکنده از مهر و عطوفت. او که موسسه و بنیاد خیریه اش برای حمایت از کودکان نیازمند در فلوریدا بیش از دو دهه است که به فعالیت خود ادامه می دهد، اینکه اعتقاد داشته هرگز کودکی نباید بخاطر محدودیت از جنگیدن و رسیدن به رویاهای خود دست بکشد.
برایانت، گارنت، نویتسکی، پیرس، وید و.. همه آنها با حلقه قهرمانی کفش هایشان را آویختند و دفتر خاطرات حرفه خود را بسته اند، اما وینس بر خلاف هم دوره ای ها و رفقایش بدون حلقه وداعی داشت گویی حزن آور. اما در واقع برای مردی که خود الهام بخشِ خیل عظیمی از بازیکنان دوره گذشته، حال و شاید آینده خواهد بود به چنگ آرودن حلقه قهرمانی چندان اهیمتی نخواهد داشت.
برای نسل های قدیمی تر که شیفته حرکات افسونگرِ مرد شماره 23 قرمز پوش باشگاه شیکاگویی شده بودند که به خط پایان دوران حرفه اش نزدیک می شد او در کنار هم دوره ای هایش یک موهبت محسوب می شدند یک تجلی تازه با حرکات کم نظیر و خیره کننده در زمین که در سده جدید و در عصر مدرنِ این ورزش کم تر دیده می شد.
وینس کارتر به عنوان یکی از 5 بازیکن تاریخ NBA با خلق آمارِ بیش از 25 هزار امتیاز، بیش از 5 هزار ریباند، بیش از 4 هزار اسیست و موفق به زدن بیش از 500 سه امتیازی بازنشسته می شود تا نامش در کنار بزرگانی همچون مایکل جردن، کوبی برایانت، پل پیرس و لبران جیمز ماندگار شود. او وداع می کند اما همواره جادویش در میدان و در تاریخ NBA به یقیین به یادگار خواهد ماند، برای آن دوست دارانی که شیفته پروازهای معرکه و کوفتن های سهمگین و اعجاب آور توپ به درون سبد که بک بُرد را به لرزه در می آورد بودند، دلتنگِ فیگورهای خاص اش، به قول هوادارانش که لقبش را با شور و اشتیاق یک صدا در آن شب فریاد می کشیدند، بدرود اعجوبه نیمه انسان و نیمی شگفت انگیز.