مطلب از صفحه اینستاگرام فوتبالباز به آدرس : futballbaz@
همین ابتدای کار/ فکر میکنم از تصویر روی جلد مشخص باشد در ارتباط با کدام مربی صحبت خواهیم کرد مگر اینکه فوتبالی نباشید. و این موضوع هم احتمالا مشخص است که او را با چه کسی میخواهیم مقایسه کنیم مگر اینکه اهل سریالهای تلویزیونی نباشید! اگر هم که اهل هیچکدام نباشید، اشکالی ندارد. اهل مطالعه که هستید؟ پس تا آخر شماره همراه باشید.
مقدمه/ در طول مسیر زندگی، بارها، موقعیتهایی برایمان پیش آمده است که به دوراهی رسیدهایم و باید مسیر خود را انتخاب کنیم. وااسفا، اگر که انتخابمان اشتباه بوده باشد. جاده، یکطرفه است و راه برگشتی نداریم. ناگزیر به پیش میرویم و در دوراهی بعدی، از تجربهی انتخابهای اشتباه گذشته درس میگیریم.
از مسعود تا کیکه/ حتما سریال مرد هزارچهره وشخصیت مسعود شصتچی را به یاد دارید. شخصیتی معمولی که با انتخابهای اشتباه خود در موقعیتهای اشتباه قرار میگرفت و البته این موقعیت اشتباه تبدیل به باوری اشتباه از جایگاه خود میشد. کارمند معمولی اداره ثبت احوال که در جایگاه های شغلی مختلف با فرد دیگری اشتباه گرفته میشد. به نظرم کیکه ستین سرمربی بارسلونا همچون مسعود شصتچیِ سریالِ ما، با انتخابی اشتباه در زمانی اشتباه به موقعیتی اشتباه رسید.
دیالوگ ماندگار/ فکر کنید کیکه ستین قرار بود آخرین کنفرانس مطبوعاتی خود را به عنوان سرمربی بارسلونا برگزار کند. چه میتوانست بگوید جز اینکه: چه دفاعی از خودم بکنم. کسی من را نمیشناخت. کسی من را نمیدید. نه مربی بزرگی بودم و نه هیچ چیز دیگر. قبل از بارسلونا در گاوداری خود مشغول کار کردن بودم. همهی سهم من از مربیگری در فوتبال، مربیگری چند تیم معمولی اسپانیایی و همچنین گینهی استوایی بود. تا اینکه پیشنهاد مربیگری بارسلونا را به من دادند. من نمیخواستم قبول کنم. مقاومت کردم. اما توانم کم بود. شروع کردم به مربیگری یکی از بزرگترین باشگاههای دنیا. گاهی وقتها یادم میرفت که کجا هستم و اینها حق من نیست. من فقط اشتباهیام، من از اول هم اشتباهی بودم. حالا من اینجا تقاص اشتباه مدیران بارسلونا و خودم را پس میدهم!
توضیح واضحات/ قسمت طنز بالا، برگرفته از دیالوگهای مسعود شصتچی در دادگاه، از سریال مرد هزارچهره نوشته پیمان قاسمخانی بود. قصد توهین به کارمندان اداره ثبت احوال، کارکنان گاوداری و باقی مشاغل نیز نبوده است.
واقعیت و نه طنز/ شایان ذکر است که قسمت مربوط به کار در گاوداری و همچنین سابقهی مربیگری در گینهی استوایی توسط ستین، کاملا واقعی است. او برای یک دورهی سه ماهه و تنها یک بازی هدایت این تیم را برعهده داشته است.
ستین، آخرین قربانی/ ستین آخرین نمونه از انتخابهای اشتباه کادر مدیریتی بارسلوناست. اگر قبول کنیم که بارسلونا مشکل دارد، ریشهی این مشکلات را باید در کادر مدیریتی این تیم جست. مشکل از آنجایی شروع میشود که وقتی پپ گواردیولا از تیم جدا میشود، جایگزین مناسبی برای او پیدا نمیشود. البته به جز لوئیس انریکه که اگر اجازه میدادند، میتوانست دوران موفق خود در بارسلونا را ادامه دهد. وقتی ژاوی واینیستا خداحافظی میکنند جایگزینی برای آنها پیدا نمیشود و شاهد کلکسیونی از خریدهای ناموفق و همچنین عدم معرفی بازیکنی بااستعداد از تیم دوم هستیم.
برای ستین/ دوست داشتم به ستین بگویم صرف علاقه داشتن به سیستم توتال فوتبال یوهان کرایف یا داشتن مسی در ترکیب خود تضمینی بر موفق شدن به عنوان مربی بارسلونا نخواهد بود. ستین برای بارسلونا کوچک بود. کوچکتر از والورده. آنقدر کوچک که بازیکنان بزرگ تیم حین استراحتهای بین بازی به حرفهای او و دستیارش توجهی نمیکردند و حتی گاهی این مسی بود که نقش مربی را ایفا میکرد و دستورات تاکتیکی میداد و ستین و دستیارش تنها تماشاگر بودند.
تیم بیانگیزه/ بارسلونا وظیفهی خود را که بردن دو بازی آخرش بود را هم انجام نداد. با باخت به اوساسونا، دیگر برای رئال اهمیتی نداشت که بازیهای خود را با چه نتیجهایی به پایان برساند. نه اینکه رئال را شایسته قهرمانی ندانم اما این قهرمانی صرفا فقط با خوب بودن مادریدیها به دست نیامد. بد بودن بارسلونا کمک شایان توجهی به آنها کرد.
مهر تایید/ بخشی از صحبتهای هریستو استویچکوف ستارهی سابق بلغاری بارسلونا را که چکیدهی مطالب این شماره است را بخوانید: مشکل بارسا کجاست؟ ذهنیت یک مربی متوسط و دستیارش. نه کیکه ستین و نه ادر سارابیا در حد حضور روی نیمکت بارسلونا نیستند. میدانید دیگر چه چیزی در بارسا نگران کننده است؟ اینکه بارتومئو(رئیس باشگاه) یک میلیارد یورو در مدت ریاستش خرج کرده ولی عملا هیچ نتیجهای نگرفته است.
تشویش اذهان عمومی/ نکتهی دیگر این ماجرا این بود که درست در هفتههایی که بارسلونا نیاز داشت تا در آرامش روی بازیهای خود تمرکز کند، مربی اشتباهی و مدیر اشتباهتر از او، وارد داستان اعتراضات به تصمیمات داوری و کمک داور ویدئویی شدند و افکار طرفداران بارسلونا را به سمت دیگری سوق دادند تا کارنامهی بد خود را توجیه کنند.
اعتراض به شکل غیرمستقیم/ برخلاف مربی و مدیر بارسلونا اکثر بازیکنان فعلی و ستارههای سابق بارسلونا، بر شایستگی مادریدیها در کسب عنوان قهرمانی تاکید داشتند.
اخراج به وقت مناسب/ والورده را بعد از شکستهای تحقیرآمیز مقابل رم و لیورپول اخراج نکردند تا بدترین موقع ممکن او را اخراج کنند. حالا هم که وقت اخراج ستین بود باز این کار را نکردند تا بدترین موقع ممکن بعدی او را اخراج کنند.
داستان عاشقانه/ بسیاری از ما با شنیدن اصطلاح داستانهای عاشقانه، یاد داستانهای عاشقانهی اساطیری میافتیم که در دنیای امروز کمتر شاهد اینگونه عاشقانهها هستیم. داستان عشق مادرید و زیدان اگر عاشقانهایی اساطیری نباشد، اما کاملا واقعی است. داستان این عشق با حضور زیدان به عنوان بازیکن در مادرید شروع و با بازی مقابل ویارئال در سال ۲۰۰۶ تمام شد. درست ۱۴ سال بعد زیدان اینبار به عنوان مربی مادرید در مقابل ویارئال قرار گرفت و قهرمانی لیگ را به همراه آورد. قصری که زیدان در سه سال برای مادرید ساخته بود در دوران لوپتگی و سولاری تبدیل به خرابهایی شده بود؛ همچون برلین بعد از جنگجهانی دوم که از آن خرابهایی باقی نمانده بود. زیدان ناامید نشد و دوباره قصر خود را ساخت. زیاد اهل آمار و ارقام نیستم؛ زیدان برای مادرید چیزی بالاتر از جام و آمار و ارقام و تاکتیک و سیستم به همراه آورده و آن بازگرداندن غرور از دست رفتهی قوهای سپید است. زیدان، شخصیت، کاریزما و هویت را برای مادریدیها به ارمغان آورد.
تهدید عشق/ مثل هر داستان عاشقانهایی، که دوری و فراق، آن را تهدید میکند، سایهی تاریک جدایی زیدان از مادرید نیز همواره دوستداران رئال را میترساند. هرچقدر هم بگوییم و بگویند عاقل باشید، اما عشق، با خود عادت و وابستگی میآورد و جدایی را هرروز سختتر و سختتر میکند. شاید این موضوع را بهتر از هرکسی منچستریها درک کنند که بعد از عاشقانهی فرگوسن بزرگ، روزگار خوشی نداشتند. به قول سقراط، داغترین عشق، سردترین پایان را دارد. تمام!