طرفداری - میثم بائو، بازیکن تکنیکی و خلاق سابق استقلال و پرسپولیس و تیم ملی کشورمان در برنامه ملاقات با چهره ها میهمان دوربین طرفداری بود. او در خصوص مبتلا شدنش به ویروس کرونا و شروع کار در شموشک و بازی در دربی پایتخت به عنوان اولین مسابقه اش برای استقلال صحبت کرد.
گفتگوی علیرضا هاشمی و میثم بائو را می خوانید:
با سلام خدمت همه مخاطبین رسانه طرفداری. امروز در برنامه ملاقات با چهره ها، میزبان میثم بائو، ملی پوش و بازیکن سابق سرخابی های پایتخت هستیم. اگر سلامی با مخاطبین دارید، بفرمایید.
خدمت شما و مخاطبین رسانه طرفداری سلام عرض می کنم.
این روزها مشغول به انجام چه کاری هستید؟
این روزها به جای فوتبال، بیشتر مشغول کار بازار میوه و تجارت هستم.
ابتدا راجع به شرایط کرونا صحبت کنیم. فکر می کنم شما اولین ورزشکاری بودید که به ویروس کرونا مبتلا شدید و شرایط سختی را سپری کردید. در خصوص آن بگویید.
با توجه به آماری که اخیرا می بینم و حضور مردم در خیابان ها، به نظرم آمار بیشتر از زمانی است که من به کرونا مبتلا شدم. نمی دانم شاید آن زمان مردم بیشتر می ترسیدند ولی اکنون چنین چیزی نیست و مردم به راحتی به خیابان ها می آیند و کارهایشان را می کنند. تالارها مراسم ازدواج برگزار می کنند، استخرها در حال باز شدن هستند و ... من واقعا می گویم که این بیماری بسیار خطرناک است. من روزهای آخر کاملا ناامید شده بودم زیرا اولین مرتبه ای بود که چنین مریضی ای به سراغم می آمد و نمی دانستم مشکلم چیست.
در بیمارستان که بودید، از تصاویر مشخص بود که حال خوبی ندارید.
بیمارستان نسبت به وضعیتم در خانه خوب بود. من 25 روز در خانه قرنطینه بودم و کسی مطلع نبود. کسی خبر نداشت تا اینکه هانی، پسر مرحوم هادی نوروزی گفت عمو یک عکس از خودت بفرست تا وضعیتت را ببینم و آن را در صفحه شخصی خود گذاشت و از آن جا بقیه مطلع شدند. پیش از آن تصاویر، 25 روز در خانه قرنطینه بودم و فکر نمی کنم طی آن 25 روز، 5 ساعت خوابیده باشم. واقعا چیز عجیب و غریبی بود. مثلا پایم سرد بود ولی از درون مانند آتش بود. به سرم دست می زدید تب نداشتم اما از درون می سوختم. کمرم درد می کرد و دردش عضلانی نبود. واقعا ناامید شده بودم. می گفتم اگر آنفلونزا باشد، پس از یک هفته خوب می شود ولی 25 روز زمان برد. پس از 25 روز، تازه آن ویروس به ریه رسید که دکتر نیز عکس گرفت و گفت دو لکه در ریه ات داری. پیش از ریه، مشکل گوارش داشتم. مثلا در اوایل، مردم خیلی اطلاعات نداشتند و می گفتند اگر آب بخورید، این ویروس وارد معده شده و در آن جا نابود می شود. سپس به دکتر ستوده زنگ زدم و کلا با هرکس که صحبت می کردم می گفتند کرونا نیست و به شوخی می گفتند این علائم چیز دیگری است. پس از عکس برداری، دکتر گفت به کرونا مبتلا شده ای. 2-3 روز بعد خودش را نشان داد؛ به حدی که نمی توانستم 5 متر راه بروم و شدید سرفه می کردم. دوباره از ریه ام عکس گرفتم و برای دکتر فرستادم که گفت اصلا معطل نکن و سریع به بیمارستان بیا. مثلا اوایل اگر 10 درصد درگیر این ویروس بودم، در آن زمان 40 درصد شده بود. خلاصه در بیمارستان 6 شب زیر اکسیژن بودم. 2 شب اول اکسیژن خونم واقعا پایین بود و حتی نمی توانستم تا سرویس بهداشتی بروم. 10 کیلو وزن نیز کم کردم. پس از 6 شب اکسیژن خونم به حالت عادی بازگشت و به خانه بازگشتم.
البته لول بندی داریم و این گونه نیست هرکس که کرونا گرفت و بیمارستان برود، خوب می شود. شاید اگر من 10-15 سال سن بالاتری داشتم، فکر می کنم کارم را تمام می کرد. حتی قبل از رفتن به بیمارستان، وصیت نیز کرده بودم. دیگر واقعا ناتوان بودم و شرایط بیرون نیز به گونه ای بود که می دیدم روزانه 200-300 نفر جان خود را از دست می دهند. خلاصه اینکه وصیت کردم. به هر حال قسمت من این بود.
کمی از این حال و هوا فاصله بگیریم و وارد فوتبال شویم. شما با درخشش در شموشک نوشهر، راهی استقلال شدید؟
من سال اولی که در شموشک بودم 16-17 ساله بودم و سنم به تیم جوانان می خورد. خلاصه اینکه رفتم و برای تیم بزرگسالان تست دادم. خیلی ساده ساک خود را روی دوش انداختم و با یک آریا که در خرابی داشت و برای دامادمان بود، از قائمشهر تا نوشهر رفتم. گواهینامه نیز نداشتم و همان سال نیز برای خودم ماشین گرفتم. در ماشین دامادمان آن قدر خراب بود که از قائمشهر تا نوشهر آن را نگه داشته بودم! خلاصه که سر تمرین شموشک رفتم و آقای سورتیجی گفت که این پسر، بچه است و باید برای جوانان تست دهد. من نیز گفتم اگر می خواستم برای جوانان تست دهم، به تیم های پرسپولیس و استقلال می رفتم. در نهایت پس از کش و قوس فراوان اجازه داد 10 دقیقه بازی کنم و پس از آن، اجازه نداد من حتی به قائمشهر بازگردم. همان جا مرا به یک رستوران به نام حسن چالوسی بردند و برگه قرارداد سه ساله را با من بستند. قراردادم خیلی بالا نبود ولی برای من با آن سن خوب بود. 250 هزار تومان و ماهی 50 هزار تومان که سال 79 نیز بود. البته این برای سال اول بود. سال دوم 5 میلیون تومان شد زیرا همان سال به تیم ملی برای مسابقات بوسان دعوت شدم. سال سوم نیز 10 میلیون تومان شد. 3 سال خیلی خوب در شموشک سپری کردم. گل صعود به لیگ برتر را زدم، در آن جا به تیم ملی امید و بزرگسالان دعوت شدم. تنها بدشانسی ام این بود که 6 ماه قبل از اینکه قراردادم تمام شود، رباط پاره کردم. همیشه حسرت این را داشتم و شاید همین تنها حسرت فوتبالی ام باشد. خیلی دوست داشتم در شموشک با آن سن کم که محور تیم نیز بودم، با پای سالم به استقلال می آمدم که این اتفاق رخ نداد.
در دوران آقای امیر قلعه نویی به استقلال آمدید و اولین بازی تان برای این تیم، دربی پایتخت نیز بود.
بله آن هم پس از 8 ماه مصدومیت.
خاطره ای جالب از آن زمان نیز است که آقای قلعه نویی به شما گفته بود در دربی بازی می کنید.
بله. ابتدا بگویم در هفته دوم لیگ با شموشک مقابل استقلال قرار گرفتم و هفته پس از آن، از استقلال تماسی گرفته شد که شما سال بعد بازیکن استقلال خواهید بود. در آن زمان، با وجود اینکه رباط پاره کرده بودم، آقایان کامران منزوی و قلعه نویی معرفت زیادی برای من گذاشتند. تمام هزینه های هتل، فیزیوتراپی و حتی تاکسی که مرا می برد و می آورد به عهده باشگاه استقلال بود. حتی روزی که با این تیم قرارداد بستم، عصا داشتم.
خودتان استقلالی بودید؟
بله استقلالی بودم. پس از 8 ماه مصدومیت، می توانستم بازی کنم و وقتی وارد لیست 18 نفره شدم، آقای قلعه نویی گفت که 4 هفته دیگر دربی است و تو از آن مسابقه بازی خواهی کرد. از اکنون ذهن و همه چیزت را به آن مسابقه معطوف کن.
شما این مسئله را به کسی گفتید؟
در آن زمان با آقای میثاقیان ارتباط خوبی داشتم. وقتی به او گفتم، در جواب گفت که تو 8 ماه مصدوم بوده ای و هنوز بازی نکرده ای که بخواهی در دربی بازی کنی. به دور و اطرافیانم که می گفتم، می خندیدند. نه بابت اینکه می خواهم در دربی بازی کنم زیرا 8 ماه مصدوم بودم و بازی نکرده بودم و در استقلال نیز حتی تعویضی در هفته های اول بازی نکرده بودم و به یکباره قرار بود در دربی حضور یابم. در نهایت در آن بازی حضور یافتم و آن مسابقه، یکی از بهترین مسابقات دوران حرفه ای من بود. آن بازی، همان مسابقه 3-2 بود و یک چهره ناشناخته برای هواداران بودم چون قبل تر، مرا ندیده بودند. در نهایت همان بازی در دل هواداران جای گرفتم. هنوز هم که هواداران استقلال را می بینم، می گویند که آن مسابقه را هیچ گاه فراموش نمی کنند.