سخن از بهتِ مه آلوده چشمانی است
که پسِ پنجره بسته به جا می ماند
با برگزاری دیدار عقب مانده استقلال و فولاد خوزستان لیگ نوزدهم همراه با ویروس کوئید 19 از سر گرفته شد تا این دوره نیز شکسته بسته پایان یابد؛ لیگ نوزدهم با این بازی دوباره آغاز شد اما، نمی دانم سرانجام پایانی هم خواهد داشت یا نه؟! البته چه تفاوتی می کند؛ فرض کنید این ده هفته نیز هول هولکی برگزار شود و یک تیم هم جام ضدعفونی شده و رنگ پریده نوزدهم را با رعایت فاصله گذاری بالای دستان خود ببرد؛ حاصل و بازده آن چیست؟ چند بازی بی کیفیت و بی رمق، چند مصدوم، یک رتبه بندی کمّی و بی ثمر و دوباره حاشیه و جنجال و هیاهو برای هیچ؛ «هرکه خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو ببر» و سرانجام بسته شدن پرونده نوزدهمین دوره لیگ، دورهای که اگر هیچ چیز در آن رعایت نشد، یک اصل به خوبی رعایت شد و آن اصل فاصله گذاری بود! بله اصل فاصله گذاری؛ فاصله ای که باید میان تیمهای اول و دوم و سوم می افتاد تا همه چیز به خیر و خوشی و بی دردِ سر پایان یابد و باز این هوادران استقلال بودند که قربانی این فاصله گذاری اجباری شدند.
شاید لیگ نوزدهم با برگزاری چند بازی پایان یابد اما، این فصل نزد هواداران استقلال برای همیشه ناتمام باقی خواهد ماند. فصلی بهت آلود با اتفاقاتی که هیچ گاه هیچ پاسخ منطقی برای آن نخواهد بود! چرا استقلال صدرنشین در یک چشم به هم زدن به زیر کشیده شد؟! چرا استراماچونی به استقلال آمد و چرا زمانی که تیم اوج گرفت و به بالندگی رسید، این مربی کاردان فراری داده شد؟! استقلال و استراماچونی در چند هفته با همه ناملایمات به یکدیگر پیوند خوردند و پدیده «استقاماچونی» در پیش چشمان هوادران استقلال ظهور کرد؛ برای هواداران استقلال، استقاماچونی یک مفهوم جدید ذهنی شد، یک آرمان شهر. استقاماچونی یعنی وحدت، یکدلی، بازی زیبا، پرهیجان با بردی پُرگل؛ استقاماچونی برای هوادران استقلال یعنی فوتبال بدون اصطحکاک یعنی فوتبال بدون هدر رفت انرژی؛ یعنی فوتبالِ بهینه. استقاماچونی همان گمشده چندین ساله هوادران استقلال بود که در پیش چشمانشان مظلومانه قربانی شد. استقاماچونی برای هوادران استقلال چونان ابری بود که در بهاران بر تشنه ای باریدن گرفت اما، در کمال ناباوری و در میان حیرت هواداران ناگهان با نقشه ای شوم این کشتزار دوباره شورستان شد!
فرهاد مجیدی هیچ گاه نخواهد توانست جای استراماچونی را در ذهن هواداران پُر کند چون حالا استراماچونی در ذهن هواداران استقلال استقاماچونی شده است. بازی های آینده استقلال فاصله کهکشانی استراماچونی و مجیدی را بر همه عیان خواهد کرد و درسی فراموش ناشدنی به مجیدی خواهد داد. در هفته های آتی همه خواهند دید که «طعمه هر مرغکی انجیر نیست!» مجیدی با جاه طلبی ره صد ساله را یک شبه طی کرد و به قیمت چند صباحی نیمکت نشینی خود را بازیچه دست طراحان پشت صحنه قرار داد و در آینده ای نزدیک سزای این بلندپروازی نابجای خویش را خواهد دید. ناصر حجازی با آن یدِ بیضا سرمربیگری را از محمدان بنگلادش آغاز کرد و در تیم های بانک تجارت و شهرداری کرمان و سپاهان ادامه داد و پس از هشت سال مربیگری به استقلال آمد. امیر قلعه نویی سرمربیگری را از برق تهران آغاز کرد و در استقلال اهواز ادامه دارد و سپس به استقلال آمد. کسب تجربه و حرکت گام به گام و پیوسته اصل اساسی و انکارناپذیر مربیگری است و مجیدی این اصل حیاتی را نادیده گرفته است و به زودی تلخی عواقب سخت آن را خواهد چشید. و البته باز این استقلال است که بزرگترین قربانی این خامکاری خواهد بود و این هوادران استقلال هستند که باز باید در حیرت و ناباوری حسرت روزهای سربلندی را بکشند.
لیگ نوزدهم تمام بشود یا نشود، برای هواداران استقلال همیشه ناتمام خواهد بود، زیرا در این لیگ گزاره های ذهنی و واقعی در پیش روی هوادران استقلال دوگانه و متنافر است و هیچ کس نمی تواند آنها را بر سرگذشتی که پیش چشمان خویش دیدند، اقناع کند. هیچ کس نمی تواند پاسخ دهد که چرا در لیگ نوزدهم استقلال، قهرمان پیشین آسیا، بدون سرمربی و سرپرست و مدیرعامل یتیمانه به میدان رفت؟ چرا استراماچونی را فراری دادند؟ چرا در این فصل سه مدیرعامل و سه سرپرست نصب و عزل شدند؟ چرا استقلال را از استقلال گرفتند؟ چرا استقلال را بی سامان و خاکسترنشین کردند؟ چرا؟! فصل نوزدهم لیگ برتر شاید با انجام چند بازی پایان یابد اما، این فصل برای همیشه در ذهن و ضمیر هواداران مظلوم استقلال ناتمام باقی خواهد ماند؛ فصلی بهت آور؛ فصلی ناتمام.