اختصاصی طرفداری- داریوش مصطفوی، رئیس سابق فدراسیون فوتبال در برنامه ملاقات با چهره ها مقابل دوربین طرفداری در مورد ماجرای دیدارهای جنجالی و ناتمام مانده دربی و دوران تحصیلش در آمریکا صحبت کرد.
گفتگوی سامان خدائی و داریوش مصطفوی را می خوانید:
در خصوص دربی و عزیز اصلی صحبت کنیم، تمام عناوین و افتخاراتش را بعد از آن دربی گرفتند. خاطرتان هست؟
عزیز اصلی چه عناوینی داشت؟ چه افتخاراتی داشت؟ چرا با پرسپولیس سال 59 در آن عکسی که نشان دادید، در کرمانشاه قهرمان شدیم. من فکر نمی کنم که سازمان تربیت بدنی آن موقع یا فدراسیون فوتبال این کار را انجام داده بودند. شاید برای یک سال محرومش کرده باشند. از آن کار بدتر کریم باقری انجام داد. من رئیس فدراسیون بودم موقع بازی با قطر. با مشت زد تو دهن بازیکن. داور گزارش کرد. هفته بعدش هم ما باید با استرالیا بازی می کردیم. یک جلسه محرومش کردیم. ما هم در کنفدراسیون بودیم.
بعد از آن بازی معروف که عزیز اصلی آن ضربه را به داور زد و محروم شد. دو تا بازی بعد باز دعوا رخ داد و بازی 3-0 به سود تاج اعلام شد. آن بازی هم حضور نداشتید.
الحمدلله که حضور نداشتم.
تا جایی که ما میدانیم برای تحصیل به آمریکا رفته بودید.
بله. من وقتی که از پرسپولیس جدا شدم فوتبال را به صورت حرفهای بازی نمیکردم. چند بازی آقای فکری مربی تیم عقاب شده بودند. وفاخواه، امینی خواه و مصطفی عرب هم که در سطح بالایی بودند، حضور داشتند. مانند امینی خواه و وفاخواه هافبک کم پیدا می شود. غلامحسین مظلومی را در نظر بگیرید، همان گونه گل می زد. دروازهبانمان اکبر مالکی بود. من دو سه تا بازی با عقاب کردم و رفتم آمریکا. ویزا و پذیرشم آمد. یک رفیق داشتیم که به تازگی فوت کرد به نام مرحوم حسین سعد. قهرمان شیرجه ایران بود. بسیار آدم استثنایی بود. ذرهای سیاسی بود. در عمرش به ما دروغ نگفت. ما هزار دروغ گفتیم اما او یکی نگفت. دم فرودگاه آمد. پرویز قلیچ خانی گفت تو 48 ساعت دیگر در تهران هستی. تو نمیتوانی آمریکا بمانی. ما رفتیم شب ساعت 2 به نیویورک رسیدیم. یک اتوبوسی بود که باید ما را میبرد به دانشگاهمان در اوکلاهاما. همان طور که در ماشین نشستم فکر پرویز قلیچ خانی بودم که راست میگفت نمیتوانی بمانی. من برسم آنجا بلیت میگیرم بر میگردم. ما هم لجباز بودیم گفتیم بر نمیگردیم. در این بحث برگشتن و برنگشتن ما چقدر صدمه خوردیم. در نهایت برنگشتیم و خیلی صدمه خوردیم. همه در آمریکا تفریح می کنند ما زجر کشیدیم.
داریوش خان، یک دربی جنجالی در دوران مدیریت شما بود. در سال 73. آن دربی که 2-2 و در نهایت دعوا شد. از ماجرا و اتفاقات آن شب بگویید.
ماجرایی نبود. من روز قبل پیوس و قلعه نویی را دعوت کردم. گفتم بازی یک ذره حساسیت دارد. بازی میخواهید بکنید، تکل بزنید به شما ربطی ندارد، اگر بلد هستید گل بزنید. بالاخره یک شایعاتی بین مردم هست که میگوید عمداً بازی مساوی شود. من بالای 10-15 دربی برگزار کردم. نه کسی به من گفت گل نزنند نه یکی به من گفت گل بزنند. نه یکی از ماموران امنیت به من گفت داوران چه کسی است و نیست. همه را خودمان انتخاب می کردیم. در آن دربی ابهران را داور گذاشتم. یک آدم منزه و پاک از تبریز بود. گفتم یک بازی معمولی است تو که بازی های بزرگ را قضاوت کرده ای. خیلی هم خوب قضاوت کرد. به پیوس و قلعه نویی گفتم تیمتان را جوری هدایت کنید که به داوران اعتراض نکنند، مردم شما را میبینند نمیدانند که داستان چیست. فکر میکنند میخواهید داور را بزنید. بعد شما جیگر این کارها را ندارید. هم پیوس و هم قلعه نویی خوب همکاری کردند. ولی یه جای کار عیب پیدا کرد که تیم وارد زمین شد، خیلی تماشاچی آمده بود که من کمتر نمونهای از آن را در فوتبال ایران دیدهام. دقیقه 17 بود. یک خطا پشت 18 قدم شد. ابهران سوتش را نشان داد که با سوت من بازی باید شروع شود. این رسم است. سوت را نشان میدهند و بازیکن باید صبر کند که داور این 9 متر و 15 سانتر را بین توپ و دفاع فاصله بیاندازد. پیوس شیطنت کرد. همه هم حواسشان نبود و توپ رفت تو گل. این یک امتیاز منفی برای پیوس و پرسپولیس. بعد داور سوت زد. تماشاچی که حالیاش نیست و می گفت داور فلان شده، شیر سماور. بازی دو هیچ به سود پرسپولیس بود. در این لحظه آقای شاهرودی از پشت با کف پا آقای تقوی را تکل می کند. داور سوت را میزند و چون قبلش تذکر داده بود اخراجش می کند. عابدینی با یک بارانی چرم قهوهای میآید داخل زمین و دست میاندازد پشت شاهرودی. ممکن است به زعم آقای عابدینی دلداریاش میدهد. اما آن چیزی که تماشاچی میبیند این است که عابدینی رفته او را تحسین کرده است. در همان جریان بازی ادامه پیدا میکند و 2-2 می شود. بعد یک اختلافی بین قلعه نویی و محرمی پیش میآید. از محرمی یک حرکت ناخوشایند سر میزند. داور بازی را نگه میدارد و فکر میکنم میخواست او را اخراج کند یا اخراجش کرد. تماشاچی خیلی عصبی بود، بازی دو هیچ برده 2-2 شده است و یارش دارد اخراج می شود. برای داور فرق نمیکند. قوانین میگوید وقتی خطا کردی و اخراج شدی باید بیرون بروی. وقتی که بازیکن بیرون میرود بازی قطع میشود و یکی دو نفر از پرسپولیسیها میپرند داخل زمین. بعد چند ثانیه یکباره 45 هزار نفر در داخل زمین بودند. من به بچههای حراست گفتم کسی تیراندازی نکند چون کسی کشته شود مشکل پیش میآید. الحمدلله طوری نشد. همه رفتند و نیروهای انتظامی همکاری کردند. حالا دیگر ماموریت ما شروع میشود. به خدا اگر پرسپولیسی باشم، به قرآن اگر پرسپولیسی باشم، من موظفم که کارم را انجام دهم. شب زنگ زدم کمیته انضباطی و ساعت 10 شب آمدند. مرحوم داوود نصیری بود و همین آقای امیر حسین فتحی، مدیر عامل سابق استقلال هم بود. آقای افتخاری، مقتدایی، قشقاوی و دو نفر دیگر هم بودند. ما صحبت کردیم و آن ها گزارش دادند. اول گفتند نظر شما چیست؟ من هم گفتم معلوم است شما بگویید من هم می گویم. یکی یکی صحبت کردند. از این جمع فتحی و افتخاری نظرشان با من یکی بود. من گفتم این کسی که بازی را به هم زده پرسپولیس بوده است. روزهای بعد تحقیق هم کردیم. یکباره مرحوم ابوالفتحی، فرمانده انتظامی تهران که خیلی فوتبال را دوست داشت، در را باز کرد و گفت داریوش جان مملکت را به هم نریزی. گفتم تو اینجا چکار می کنی؟ برو دزدت را در شب بگیر. گفت من نمیدانم و به تو گفتم که ممکلت بهم نریزد. بعد از دو روز مشورت که با فیفا و کنفدراسیون هم صحبت کردم پرسپولیس را 3-0 بازنده کردم و بازیکنان متخلف را که همه بچهها و رفیقهای من هستند را محروم کردم. هیئت رئیسه هم مصوب کرد. عابدینی به من گفت که یکی از مقامهای بالا با تو کار دارد و زنگ بزن. گفتم او کار دارد، من زنگ بزنم؟ خلاصه پیغام داد از طرف آن آقا که بازیکنان را محروم نکنید و بازی را تکرار کنید. گفتم کمیته انضباطی گفته است که بازی را تکرار کنید، تکرار میشود اما یک جای امن که تماشاچی نیاید. من با استانهایمان صحبت کردم. تنها جایی که گفتند امنیت و زمین چمن خوبی دارد در بندر عباس بود. نزدیک آن زمین چمن زندان بندر عباس بود. اینها آمدند و گفتند که شما بازی را به زندان بردهاید. من هم گفتم بیایید این فیلم، 10 کیلومتر چمن با زندان فاصله دارد. بازی را آنجا گذاشتیم و 0-0 مساوی تمام شد ولی این رای را که دادیم خیلی در ممکلت سر و صدا کرد. پرسپولیس تماشاچیهای زیادی داشت. ما نمیتوانستیم کار دیگری بکنیم. اگر میتوانستم یک جایزه به پرسپولیس میدادم که تو این کار را کردی، خدا پدرت را هم بیامرزد. من خودم مانند بازیکنان فوتبالی بودم. آنها نمیدانند که سطح من از اینها بالاتر بوده است. چون آن موقع تلویزیون و این داستانها نبود. خلاصه آقای عابدینی گفت فلانی با تو کار دارد. منم گفتم رای خودم را دادهام. اینها گفتند ما رای را بر میگردانیم. من هم پیش بینیهایش را کرده بودم. به فیفا و AFC گفتم و جفتشان نظر من را تایید کردند. بازی را فرستادیم شورای عالی انضباطی که هاشمی طبا، فاعلی و من بودیم. آنجا هم من برگشتم و گفتم برحسب شرایط زمان این کار را کردیم. اگر شما میخواهید رای را برگردانید. آنها آتیششان از ما تندتر بود. هاشمی طبا زیر نامه من گفت با این که کم تنبیه کردید ولی به حرمت وظایف شما، رایها را نگه میداریم. بعد یک سال علی پروین یک شب به دیدن من آمد. گفت داریوش خان، جان مریمت اینها وضعشان خیلی خراب است، نان شب ندارند بخورند. تو را به امام حسین کمک کن. گفتم یعنی چه؟ گفت همه بازیکنان که محروم کردید بیکار هستند و شغل دیگری هم ندارند. البته آن موقع که این کار را می کردم علی پروین با من موافق بود چون در تیم کارهای نبود. ولی طینت علی پروین پاک بود و آمد با من حرف زد. من هم به حرمت علی پروین و این که این بچهها برای مملکت زحمت کشیدهاند حرفش را گوش دادم. اگر ما میخواستیم تنبیه کنیم، یک سال کافی است. من آمدم این ها را ببخشم. آقای صفایی و آقای سیدرفیع در هیئت رئیسه فدراسیون فوتبال، جلوی من ایستادند که محرومیت باید تا آخرش طی شود. من گفتم تا آخرش، کجا برود؟ مگر اتوبوس است؟ این ها جوانان ممکلت ما هستند. هیچ جوره موافقت نمیکردند. من رفتم پیش آقای هاشمی طبا و گفتم من هم میخواهم ببخشم. به من نگاه کرد و گفت تو رئیس فدراسیون هستی من چکار کنم. یعنی چه یعنی برو هر کاری دلت میخواهد بکن. من هم برگشتم فدراسیون و اعلام کردم که همه بخشیده شدند. بچه ها سر تمرین رفتند و دوره بعد قهرمان شدند. ما که با کسی لج نداریم. گفتیم اگر تو می خواهی مملکت را به هم بریزی منم تو را به هم میریزم. اگر من کارهای نبودم برو به هم بریز. ولی من چون مسئول هستم نباید من را در زمان خودم به هم بریزی، وگرنه من هم تو را به هم میریزم و همین کار را هم کردم. عابدزاده و بقیه را دوست دارم. تنها کسی به این گروه در تیمهای ملی مربیگری داد من بودم. نامجو مطلق، زرینجه و چند نفر دیگر را پای کار آوردم. عابدزاده و کریم باقری برای تیمهایشان به عنوان مربی آوردم ولی کریم برخلاف عابدزاده آرام و نرم بود. عابدزاده تمریناتش سخت بود و بازیکن نمیتوانست طاقت بیاورد. مثلاً میثاق معمارزاده دندههایش درد گرفت. یادم است یک گلر جوان داشتیم راه نمیتوانست برود آنقدر که تمرینات سخت بود.
زمانی که شما در فدراسیون فوتبال یا باشگاههای پرسپولیس و استقلال مسئول نباشید، قرمز هستید یا آبی؟
من انسان هستم. همهی این کارها و هدفهای جامعه، میتینگهای سیاسی و ورزش به خاطر این است که یک جامعه انسان بسازد. اگر انسان ساختی، در کار دینداری خود هم موفق هستی. ولی اگر دیندار بودی و یک سری دزد تربیت کردی، این کار، کار بزرگت را زیر سوال میبرت. ولی اگر آن کار بزرگ توام با جوانان متدین و راستگو باشد خوب است. ما آدم های خوب داریم. حقیقیان یکی از این ها در فوتبال است. اگر بخواهم بشمارم خیلی میتوانم بشمارم. من یک حقیقیان را میشناسم. یک بچه مسلمان که فوق لیسانس مهندسی شیمی دارد. به او گفتم بیا یکی از تیمهای ملی را به تو بدهم. گفت برای من زود است. چه کسی را میتوانید پیدا کنید که بگوید برای من زود است؟ این فوتبال، از یه طرف نبی چاخان را میسازد، از یه طرف حقیقیان را میسازد. این ها هر دو فوتبال بازی می کردند. یک طرف شوخی و دلقک بازی، یک طرف متانت و وقار. نمیگویم صد در صد درباره این طرف یا آن طرف درست میگویم، ولی این فوتبال یک چیز متعادل میسازد. فوتبال یک دانشگاه است. کسی که فوتبال را انتخاب میکند از نظر فکری برتر از سایر افراد جامعه است. افرادی که در این حرفه نیستند به من میخندند، میگویند حتماً باید به مدرسه دینی برود که برتر شود. فوتبال، یک مدرسه دینی است. درست عمل کنی یک خطا نمیکنی. خودتی و میریزی بیرون. یک فوتبالیست تربیت میشود مانند حقیقیان، آقا و متین، با ادب و با کلاس. شما از نامجو مطلق جز خوبی چه دیدهای؟ بازیکن استقلال بود اما مورد احترام همه است. چون منش و روش دارد. این همه پشت سر قلعه نویی حرف میزنند. شما چه دیدهای از قلعه نویی؟ من قلعه نویی را بزرگ کردهام و می دانم چقدر بچه پاکی است. نه به خاطر این که نماز و دینش سر جایش است، به این کار ندارم، یک آدم منضبط و با دیسپلین است. 12 سالش بود من میشناختمش. 15 سالش بود رفت در تیم شاهین. دو روز یک بار بازی میکرد. شماره 8 میپوشید با 16 سال سن. یک تیم شاهین را هدایت میکرد. یک بازیکن معمولی بود اما مدیر بود. اما اینقدر دربارهاش بد میگویند که رئیس مافیا امیر قلعه نویی است. این حرفها را کسانی میزنند که حسادت دارند و نمیتوانند ببینند یک جوانی دارد خوب کار میکند. زن و بچهاش سر جایش است، درس و خودش سر جایش است. رابطه خوبی هم با بازیکنان، باشگاه و فدراسیون دارد. چرا اینقدر حمله می کنند؟ چون در جامعه من که نتوانستم ثروت شوم تو بیا گدا شو. درباره برخی از مربیان ما که حسادت میکنند قضیه همین است. میگویند ما نتوانستیم مثل تو شویم، تو بیا مثل ما شو. یک روز، یکی از آقایان به من گفت شما عکست در یک روزنامهای کنار آقای رفسنجانی در ردیف اول ممکلت بود. گفتم به من چه؟ برو جلوی مطبوعات را بگیر که چاپ نکنند. گفتند شما باید بروی. وقتی 50 سال سابقه کار من دست یک نفر میافتد که اینطور با من صحبت میکند، دیگه خودت تا آخرش را بخوان. به شخصه معتقدم، هر کسی که در فوتبال آمد، خبرنگار، نویسنده، تلویزیون و... اینها منزه هستند. چون خودشان را به مردم عرضه میکنند. وقتی که خودت را به مردم عرضه میکنی نمیتوانی خلاف کار باشی. کار سختی در دست شماهاست. آدمهایی که انتخاب میکنید باید به جا باشد. تبلیغات بد نکنند و بیهوده تعریف نکنند. موریانهها دارند پاکت مملکت ما را میخورند، پایههای ممکلت ما خیلی سخت است اما این موریانه ها دارند کار خودشان را میکنند. شما سعی کنید فرهنگ مردانگی را در ممکلت با دوربینهایتان رواج دهید که نشان بدهید خدمتگزار هستید. خیلی سخت است. امیدوارم موفق باشید.
همچنین بخوانید:
داریوش مصطفوی: کجای دنیا کسی مثل کفاشیان را رییس فدراسیون می کنند
داریوش مصطفوی: فوتبال باعث نابودی حزب مشارکت شد / صفایی فراهانی با واگن خاتمی به فوتبال آمد
داریوش مصطفوی: آنقدر دروغ گفتیم فیفا حساس شد /موافق کی روش نبودم اما او اتوریته داشت
داریوش مصطفوی: به پرسپولیس رفتم چون عبده ها و برومند ها آن جا بودند / تختی خودکشی کرد