√مکس پین
_مرگ اجتناب ناپذیره،ترسمون ازش باعث میشه خطر نکینم.
احساساتمون رو سرکوب میکنیم و تو این بازی بازنده ایم.
بدون عشق و علاقه همین الانشم مردی
√مکس پین
_تو سرزمین کورها مرد یک چشم پادشاهه
√مکس پین
_فکر میکنی یه تیکه عن محبوبه چون مگس های زیادی دوروبرشن؟
√گیرز آف وار سه
_دام: تو هم شنیدی؟
_مارکوس:فقط صدای باده
_دام: آخرین بادی ک بهت گفت دشمن کی بود ؟
√کسلوانیا
_ریختر: بمیر تو به این دنیا تعلق نداری!
_دراکولا: من به دست خودم زنده نشدم. انسانها برای ادای احترام به من این کار را کردند.”
_ریختر: احترام؟! تو روح انسانها را میدزدی و اونا رو بردهی خودت میکنی!”
_دراکولا: شاید بشه همین حرف را در مورد همهی ادیان زد.
_ریختر: سخنان تو مثل روحت خالی هستند! بشریت هرگز به نجات دهندهای مثل تو نیاز نداره!”
_دراکولا: بشریت ؟ تودهای کوچک از رازها! اما حرف زدن دیگه بسه! بهم حمله کن!
_ _
_ _
√ فارکرای سه
_واس: تا حالا معنی دیووگی رو بهت گفتم؟ دیوونگی تکرار دقیق و چندین بارهی یک عمله یه عمل لعنتی دوباره و دوباره و انتظار نتیجهی متفاوت و تغییر شرایطه. این دیوونگیه
√کالاف خوارز (غرق در خون )
_هرگز به یک گاو نر از جلو و به یک اسب از عقب و به یک احمق از همه طرف نزدیک نشو
√ اساسینز کرید روگ
_شی:منو ببخش آدواله.
_آدواله:چطور جرأت میکنی از من طلب بخشش کنی.... جهنم به خیانتکارایی مثل تو خوش اومد میگه
ِ _شِی :پس حداقل با افتخار میرم اون جا، میدونم که کار درست رو انجام دادم
_آدواله: دیگه اهمیت نداره.... آکلیس الان اون چیزی که میخواد رو داره
-شی:حتی اگه لازم باشه همه کسایی که ازش دفاع میکنن میکشم تا نزارم به خواستش برسه
-آدواله:تو.... تبدیل به یه.... هیولا شدی شی...
√اساسینز کرید یونیتی
_ارنو ویکتور دوریان : به ما اموزش دادن که توی راه هدفمون از همه چی بگذریم. اول فکر میکردم این دلیل قدرت ماست ولی بعدا فهمیدم این یه تهدید واسه ی دشمناس
√هیلو
_ یه قهرمان نیاز به صحبت کردن نداره زمانی که بمیره همه مردم دربارش صحبت میکنن
√هیلو
_متسرچیف: یه کاوننت خوب یه کاوننت مردست
√اساسینز کرید ۳
_هیثم:حتی وقتی شماها بنظر شکست ناپذیر بودید...ما دوباره قیام کردیم.و میدونی چرا؟چون فرقه ما زاده شکوفایی فکره،ما به عقیده ای نیاز نداریم. نیازی به معارفه های طولانی یه پیرمرد نداریم. و چیزی که نیاز داریم اینکه دنیا به همین شکل باشه، و این دلیل قدرت و ریشه گیری های دوباره ماست
{هیثم در حال دفاع از تمپلارها در برابر پسرش کانر}
√مکس پین سه :
_بگو مکس تو مرد با تجربه ای هستی چیکارش میکنی؟
_مکس: چیو چیکار میکنم ؟
_زندگی رو
_مکس: منو ببین تو یه نایت کلاب وایستادم آهنگی رو گوش میدم که نمیتونم تحملش کنم پنج هزار مایل از خونم دورم، مسلحم و دارم مشروب میخورم
واقعا از من نمیخوای که راهنمایی بشنوی؟
√مکس پین سه
_مکس: بنظرم دو دسته آدم وجود داره
اونایی که زندگی شونو میذارن تا ایندشونو بسازن و اونایی که زندگی شونو میذارن تا گذشته رو بازسازی کنن
و من برای یه مدت طولانی بین این دوتا گیر کردم
√جی تی ای وایس سیتی
_دیاز: تو از این به بعد برای من کاری میکنی
_تامی: من فقط برای پول کار میکنم
_اینم از آخرین رقص لنس ونس دنس
(تامی بعداز کشتن لنس ونس )
√دویل می کرای
_گریه کردی ؟
دانته : فقط قطره های بارونه
_ولی بارون خیلی وقته که بند اومده
_دانته : شیطان هیچوقت گریه نمیکنه
√اساسینز کرید برادهود
_دزموند (نمونه ۱۷ ): نمونه ۱۶ ؟
_کلای گژمارک (نمونه ۱۶) : بله
_دزموند : من خونتو دیدم تو مرده بودی
_کلای: وقت نیست خیلی دیر تر از چیزیه ک فکرشو میکنی اینقدر دیر که نمیشه انجامشون داد
اون اون زنی که تو فکر میکنی نیست
هر چیزی که امیدوارشی، هرچی چیزی که برات عزیزه همین الانشم رفته
_دزموند: توصیح بده لطفاً
کلای: عدن،اون زن ، حوا رو پیدا کن،کلید، دی ای زن ،پسرت..........
_دزموند: نرو بهم بگو بدون تو نمیتونم
_کلای: تا آخرش باهاتم تو تاریکی پیدام کن
√اساسینز کرید ۲
_اتزیو : ۲۲ سال پیش جایی که الان وایستادم و مرگ عزیزانم رو تماشا کردم.
کسایی که بهشون میگفتیم دوست بهمون خیانت کردن.
انتقام همه ی ذهنمو گرفته بود میتوسنت منو نابود کنه
اگر به خاطر دانش های چند دوست نبود که یادم دادن ورای غرایزم رو ببینم، هیچوقت جواب هارو به من دیکته نکردن اما راهنماییم کردن که خودم یاد بگیرم.
ما نیاز نداریم کسی بهمون بگه چیکار کنیم نه ساوونارولا و نه مدیچی. ما آزادیم تا راه خودمون رو بریم.
کسایی هستن که این آزادی رو ازمون میگیرن و بسیاری از شما ازادیتون رو میدید
اما ما این ویژگی رو داریم که انتخاب کنیم هر چیزی که فکر میکنی درسته و اینه که مارو انسان میکنه
هیچ کتاب و معلمی نیست که همه ی جواب هارو به شما بده یا که راه رو نشونتون بده
من یا هر کس دیگه ای رو پیروی نکنید
√اساسینز کرید یک
_المعم: حقیقت چیه ؟
_الطایر: ما به خودمون ایمان داریم و دنیا رو جوری که هست میبینیم و امیدواریم یه یه زمانی تمام بشریت اینو ببینین
_المعلم: با این حساب دنیا چیه ؟
_الطایر: یه توهم که میتونیم تسلیمش بشیم همونطور که اکثرا تسلیم میشیم یا به تعالی برسیم
_المعلم: به تعالی رسیدن یعنی چی؟
الطایر: رسیدن به اینکه هیچ چیز حقیقت نداره و همه چیز مجازه و قوانین نه از خدا بلکه از منطق میان الان میفهمم که دین به ما دستور نمیده م آزاد باشیم دستور میده که تعقل کنیم
√اساسینز کرید یک
_ المعلم: من قلبم را برای کسب دانش و فهمیدن دیوانگی و نابخردی گذاشتم
و فهمیدم این کار مثل دنبال کردن باده
که در دانش زیاد اندوه فراوانه
کسی که دانششو افزایش بده غمشو بیشتر کرده
√اساسینز کرید یک
_المعلم: دانشی که به دست میاری بهتر از دانشی هست که در اختیارت قرار میدن
√د لست ف اس
_الی: موقعی که گازم گرفتن من تنها نبودم
بهترین دوستم هم کنارم بود
اون گفت بیا فقط صبر کنیم تا تموم بشه، میدونی میتونیم خیلی شاعرانه عقل هامون رو کنار هم از دست بدیم
من هنوزم منتظر نوبت خودمم
√بایوشاک اینفینیت
_ ذهن ما سعی میکنه چیزایی رو به یاد بیاره که اصلا وجود نداشتن
√کالاف دیوتی مدرن وار فایر ۲
پرایس:ماکارو میدونم داری صدای منو از این کانال میشونی شپرد خودش رو به عنوان قهرمان جا زده و به تو خیانت کرده
ماکارو: من هنوز میخوام تو رو ببینم!
پرایس: پیر مردی بهم گفت دشمن دشمن تو دوست توست پس جای شپرد رو بگو
ماکارو:اون تو افغانستانه،پرایس!! تویه جهنم میبینمت
پرایس: اگه زودتر از من رفتی جهنم سلام منو به زاکائف برسون
√رد دد ردمپشن ۲
_داچ: در طول تمام زندگیم، سعی کردم که با تغییر مبارزه کنم...نمیشه با طبیعت مبارزه کرد...نمیشه با تغییر مبارزه کرد...نمیشه با جاذبه مبارزه کرد.
√رد دد ردمپشن ۲
هوزه آ : هر نقشهای که به خوبی اجرا بشه، نقشهی خوبیه. هر مشکلی که تا حالا داشتیم به این دلیل بوده که نقشهمون رو به خوبی اجرا نکردیم.
√مافیا۱
میدونی دنیا طبق قوانینی که روی کاغذ نمیچرخه اون توسط مردم اداره میشه بعضی هاشون قانون رعایت میکنند و بعضی ها نه این بستگی به محیطی داره که اونها توش زندگی میکنند و باید تو خیلی خوش شانس باشی که یک نفر زندگی تو نابود نکنه و این واقعا چیز پیچیده ای ولی باید قوی بود امیدوار در ازدواج جنایت جنگ در همه چیز من ادم کثیفی بودم همان طور که پالی و سم بودن ما میخواستیم زندگی بهتری داشته باشیم ولی در انتها سرنوشتمون بدتر از ادم های عادی شد فکر میکنم باید تعادل تو همه کار رعایت میکردیم بله تعادل فکر میکنم درست باشه خیلی ها از بس خطر میکنند چیز های زیادی از دست میدن ولی خیلی ها که دنبال چیز های زیادی نیستند در انتها هیچ چیز به دست نمیارن
√ واچ داگز یک
_ایدن پیرس:
اونها میگن که من از کنترل خارج شدم، اما من هیچ وقت کنترل نداشتم.
پ ن : آپدیت میشه