من مشتاق دیدار تو هستم برایم می گویند تو خوشبخت ترین روز جهانی چون شاهزاده به عرصه ی پهنه ی روزگار قدم می گذارد من ششم ژوئن هستم در سال۱۹۶۹ سالی که ماه اولین بار پذیرای انسان هاست و دهکده جهانی رخ می نماید و از همه جلوتر آرمسترانگ قدم می گذارد سالی که آرژانتین فرزندش فرناندو را در آغوش می گیرد و قرار است که خاک آدروگوئه شیفته ی رقص پایش شود
او در رده های پایین پابه توپ می شود قرار است شاهزاده شود تا از هجوم دشمنان به سمت خیمه گاه جلوگیری کند و جادوی خود را برای یارانش تداعی ببخشد آرژانتینیوس جونیور شروعی است برای رسیدن به نهایت جذابیتش نواختن های پاسهایش با شیپور کفهایش قلب دشمنان را به مرداب ناامیدی می کشاند ۵سال بازی در این تیم آنچنان خوش یوم نبود برایش وطنی دیگر در پیش است
در جایی که اصالتش را پس می گیرد در سرزمین ماتادورها آرژانتین جام را به مانشافت واگذار می کند همه ناراحت اما طلوع ماه کامل در تنریف می تواند اندوه را از وجودشان بزداید قناری های جزایر قناری سرود شاهزاده وارد مب شود را با ارکستر می نوازند فصل اول آنچنان خوب نیست چهاردم و حذف از کوپا بیست و سه بازی و یگ گل فصل بعد هم ناکامی اما در ۹۲-۹۳ پنجمی در لیگای اسپانیا بهترین فصل تاریخ تنریف بیست بازی چهارگل او لایق بهترین هاست فصل بعد لالیگا را با جایگاه دهمی اتمام می رسانند
ولی در کوپا رئال را با پنج گل بدرقه می کنند گرچه خودشان هم پنج گل در مرحله بعدی می خورند والدانو به مادرید سفر می کند به جایی که روزگاری نزدیک که جزوی از دسته ی کرکس ها بود زمزمه ی نامش شکوهش چهره اش برایش آرام و قرار نمی گذارد او لایق حضور در میان بهترین هاست پنج میلیون یورو می تواند شکوه دوران دی استفانو و پوشکاش و ختنو را باز گرداند حماسه ای فانتزی در راه است حتی جذاب تر از هر فیلمی .اولین پرده از حضورش در برنابئو با فتح لالیگا است
کرویف بزرگ مقهور شاگردان والدانو میشود روزگاری تنریف بلای جان رئال و اینک بارسا یک سال خوب نگذشت فصل ۹۶-۹۷می رسد و باز لالیگا تمنای زیارت دستانش را می کند اسپانیا فتح شد اما هنوز قاره ی سبز هنوز هراس از این شهر دارد سی دو سال گذشت از شبی که ختنو جام زیباروی را به درون شهر آورد همگی شکست خوردند بعد از آن زمان اما آنها به خوبی ردوندو توپ را نوازش نمی کردند آمستردام یونتوس که ترکیبش از افسانه ها هم ترسناک تر بود به جنگ کهکشانی ها می رود
او دلربایی می کند تنم را حیران میکند روحم را ارام میکند
• باهر رقص بی پرده اش اشکم را باران می کند گل میاتویچ و قهرمانی بغض در گلویش گیر می کند روزگار هم نتوانست تیغه اش را در تلاشش فرو کند فصل بعد درخشان نبود اما بالاخره زمان موعود نزدیک است سی و یک سال گذشت اروپا لبخندی بر او زد و وقت وصال دوباره نزدیک است شبی که او نویسنده ی بازی شد عقل دیگر نمی توانست با او کنار بیاید چون او را رد کرده بود هنینگ برگ روبرویش می آید اما پاهایش ساقهایش رخسارش لحظه ای فرو می ماند از پایی که آهنربا درونش بود
لحظه ای که ردوندو حتی فوتبال را هم شرمنده خود می کند اثری که حتی لبخند مونالیزا را هم به شوق دیدنش به اشک وا میدارد فرگوسن هم آرزوی داشتنش را دارد مونیخ هم فتح شد و والنسیا کنار گذاشته شد خورشید دیگر نور نمی دهد ماه دیگر درخشان نیست کوه ریزش می کند و اقیانوس خشک می شود چون دیگر می دانند که دیگر پادشاه ظهور کرده و جولان می دهد بر این جهان هستی بهترین بازیکن اروپا می شود
توپ ها هم دوست دارند در کلاس بازیگری اش حظور داشته باشد پرز او را طرد می کند شاهمان خائنی دارد او به هواداران پشت کرد اما یاران اعتراض می کنند که لیاقتش بیشتر از اینهاست چمن برنابئو دیگر باطراوت نیست و صندلی های ورزشگاه دیگر نمی توانند ضربه ای از پرش شادی ردوند ببینند
فیگو نه ال پرینس را نگه دار حتی رونالدو هم چنین جایگاهی نداشت سن سیرو وصفت را شنیده پس بیا جایگاهش در آنجا همراه با پایداری نبود عظلاتش که وقتی منقبظ می شد اتمسفر ورزشگاه را به هممی ریخت خونی که در ورزشگاه از پایش می ریخت عشق را ذوق زده می کرد سال ۲۰۰۳ قهرمانی اروپا برای سومین بار با تاثیر کمش هنوز هم همان دلبر ما بود که دیو را زمین گیر می کرد
فصل بعد فتح ایتالیا و پایانی در سی و چهار سالگی توپ ها نمی خواهند برقصند دروازه ها دیگر شادمان نیستند از دیدنش چشمها دیگر برق خود را از دست می دهند پایانی که می شد با شکوه تر باشد
• ردوندو در آرژانتین سال۱۹۹۲ وارد آلبی سلسته شد سال۱۹۹۳ فاتح کوپا شد سال۱۹۹۴ و جام جهانی آرژانتین با دیگو مارادونا، فرناندو ردوندو و گابریل باتیستوتا شوق فتح جام را داشت ولی دوپینگ مارادونا درخشش هاجی و مردان رومانی باعث شد که ردوندو در آمریکا به فتح کاپ طلایی نرسد و لذت فتح جام را هیچگاه نچشد اختلاف با پارسالا باعث شد که آرژانتین رویای فتح جام را بدون او بر آب بیند
با رفتن پارسالا و آمدن تئوریسینی چون بیلسا شروعی دوباره داشت اما غافل که دیگر نشد که نشد او گفت که آرژانتین به او بی وفایی کرده و جایگاهش را از دست داد حق که چه عرض کنم به هیچ وجهی نمی توان او را ستایش کرد در آرژانتین پایان قصه ی او غصه بود اگر عشق زبان داشت جز ردوندو واژه ای بیان نمی کرد می گویند که هرکس از بچگی در فوتبال بوده عاشق توپ بوده ولی من می گویم توپ شیفته دیدار کمال عشق بوده
بعنوان یک هوادار بارسلونا اون یکی از قابل احترام ترین بازیکنان تاریخ بود با جادوی ساقهایش گویی داشت با جانمان بازی می کرد |