به نام انکه جان را فکرت اموخت
سلام من ب تو یار قدیمی
منم همون هوادار صمیمی
هنوزم خراباتی و مستم
.............................
جای خالی را با مصرع مناسب پر کنید (0/5 نمره)
رضا هستم میزبان شما از تخصصی ترین و تنها ترین و اولین برنامه نقد فیلم در شلم شورباترین سایت ایران
اینجا کافه فیلم
اولا شرمنده دیروز جاتون خالی بیرون شهر بودم و نشد در خدمتتون باشم
دوما ممنون از دوستای ک بتازگی بهمون برگشتن
سوما کسی از امیرحسین بهمنیار خبری نداره؟
چهارما این بازدید های لعنتی چرا نمیرررررررررررررررررره رو 1000؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وجدانا اینا ک مینویسم و میخونین یا فقط میاین نظر مینویسن؟باز خوبه لاقل اونا ک نمینویسن ک قابل نمدونن
بفرمایین برسیم ب فیلم های امشب :
------------------------------------
نام اثر : بدون تاریخ بدون امضا - 1395
کارگردان
وحید جلیلوند
وحید جلیلوند : متولد شهر تهران است و فعالیت های هنری اش را از سن 15 سالگی با تئاتر آغاز کرد. وی در سال 1373 موفق شد در مجموعه « دام اعتیاد » به ایفای نقش بپردازد و پس از آن نیز در زمینه های مختلفی از جمله گویندگی، مجری گری و ساخت مستند به فعالیت پرداخت. « چهارشنبه 19 اردیبهشت » اولین فیلم بلند سینمایی وحید جلیلوند محسوب می شود و حالا او با « بدون تاریخ ، بدون امضاء » به موفقیت های بیشتری در سینما دست یافته که از جمله آن دریافت جایزه « افق های نو » در هفتاد و چهارمین دوره جشنواره ونیز اشاره کرد.
نویسنده
وحید جلیلوند, علی زرنگار
تهیهکننده
علی جلیلوند, احسان علیخانی
بازیگرهانوید محمدزاده, هدیه تهرانی, علیرضا استادی, امیر آقایی, زکیه بهبهانی, ماهان نصیری ندا, سعید داخ
---------------------------------------
خلاصه داستان فیلم
دکتر نریمان ( امیر آقایی ) پزشکی است که پس از تصادف با موسی ( نوید محمد زاده ) و خانواده اش ، از آنها می خواهد که به درمانگاه بروند اما موسی از این اقدام سرباز می زند و...
-----------------------------------
نقد و بررسی
زمانیکه به تماشای بدون تاریخ بدون امضا نشستم اولین چیزی که به ذهنم خطور کرد این موضوع بود که وحید جلیلوند جز آن دست کار گردانان و فیلمنامه نویسانی است که در تلاش است تا رد پای اصغر فرهادی در بحث سینمای مدرن را دنبال کند بدین معنا که در این شیوه روایت مطابق درباره الی و یا جدایی ما با لحنی در زبان فیلمساز طرف هستیم که دیگر در ان یک شخص و یک کاراکتر قرار نیست پرسوناژ اصلی پروژه به جهت القای تفکرات نویسنده در دل کار باشد بدین ترتیب اثر پیش رو سعی دارد با زاویه دیدی از جنس دانای کل یک کنش و واکنشی میان شخصیت ها طی یک حادثه محوری پدید اورد که ماحصل ان مقصود و هدفی باشد که نویسنده اثر نشانه گذاری کرده است .
در توضیح بیشتر باید به عرض برسانم در این تیپ کار ها ما قرار نیست قصه را با یک قهرمان محوری پیش ببریم قهرمانی که به سبب توانایی ها خاصش یا حتی نوع ری اکشنش در قبال مشکلات شخصیش عجیب و خارق العاده جلوه کند بلکه به جای ان ،تصمیم داریم با نگاهی جامع تر ،به زندگی و اصالت ان نزدیک شویم.
واقعیتش این است که برای من قصه به دو بخش تقسیم شد
بخش اول دقیقا بخشیست که بدون هیچ پیش در امدی ما شاهد حادثه اصلی و حلقه مرکزی دراماتیک کار میباشیم جایی که تصادف به شکلی هولناک به مخاطب فهمانده میشود در همین ابتدا باید قویا تاکید کرد که اساس شکل گیری اتفاق مطابق رابطه علت و معلولی نیست بلکه تصادف است چیزیکه امروز در زندگی روز مره ما به دفعات مشاهده میشود
اساسا پرداخت و نوع شکل گیری حادثه جالب توجه است
در ادامه موسی با بازی نوید محمد زاده را شاهد هستیم که بسیار مشابه تیپ های قبلی خود ایفای نقش میکند برای شفافیت بیشتر این قضیه کافیست نگاهی گذرا به پرونده کاری نوید محمد زاده داشته باشید در میان پرونده کاری ایشان میتوان عناوینی همچون ابد و یک روز .خشم و هیاهو.لانتوری.ناهید را مشاهده کرد که همگی به علاوه اثر پیش رو تکرار و تکرار نقش های پیشین ایشان به حساب میایند به عبارتی سینمای امروز ایران به نوعی این چنین شده است که هیچ نقشی برای بازیگران تعریف نمیشود بلکه این بازیگران هستند که به دل ان نقش خورانده میشوند
باقی نقش افرینان علیرغم پرونده
در خشان کاریشان همچون هدیه تهرانی هیچ بازی قابل توجهی ندارند ضمن انکه فیلمنامه هم هیچگاه به انها اجازه عرض اندام نمیدهد
همانطور که عرض شد ما با دو شخصیت محوری و اصلی طرف هستیم
دکتر پزشکی قانونی با بازی امیر آقایی و موسی با بازی نوید محمد زاده .
فیلمنامه نویسان هیچ زمانی نمیتوانند در خلال قصه، بستری را فراهم اورند تا کاراکتر ها به مخاطب شناسانده شوند تمام ان چیزی که شاهدش هستیم درکی از واقعه است که ما از بیرون به داخل سینما برده ایم برای مثال زمانیکه در مورد از دست رفت فرزند صحبت میکنیم باید ان فیلمساز قبلتر امیر علی را به عنوان کودک مرده قصه ، خوب به تماشاچی شناسانده و صد البته حس پدرانه را فهمانده باشد این میزان شتاب در پرداخت قصه سبب میشود بخشی از جذابیت کار، وام دار فضای خارج و غیر فیلمی بیرون سینما باشد نه صفر تا صد خود اثر .
قصه در چند بزنگاه مهم خط روایی اش جان میگیرد
بزنگاه اول :حادثه اصلی
بزنگاه دوم:مشاهده جسد کودک اشنا
بزنگاه سوم:بررسی مخفیانه جسد توسط دکتر کاوه نریمان
بزنگاه چهارم:مسمومیت غذایی کودک و پیگیری های حاصل شده توسط موسی
بزنگاه پنجم:ماجرای قتل توسط موسی و بازداشت او
بزنگاه ششم:رو به رو شدن دکتر و موسی
بزنگاه هفتم:تلاش دکتر نریمان برای تبرئه موسی و گرفتار کردن خویش
به عبارتی همانطور که مشاهده میفرمایید قصه در بحث دراماتیزه شدن بسیار موفق ظاهر شده است اما چیزی که باعث افت ریتم ان گشته است منطقی است که در دل پروژه وجود ندارد و این عدم حضور منطق در بخش های پایانی به جایی میرسد که میتوان اقرار داشت تمام تلاش های جلیلوند برای ارائه یک داستان چارچوب دار و موفق به باد میرود
در بحث رو نویسی جلیلوند از شیوه پرداخت و قصه سازی فرهادی ذکر این نکته ضروریست که نوع نگاه ایشان در جزییات ساخت هم، شباهت بسیار زیادی با فرهادی دارد برای مثال وقتی جدایی را میبینیم با حادثه تصادفی طرف هستیم که هیچگاه به تصویر کشیده نمیشود یا در پروژه پیش رو ،با سقوط کارگر در گودالی مواجه میشویم که هیچ زمانی تمام و کمال برای مخاطب شفاف سازی نمیگردد
باید این سوال را از اقای جلیلوند بپرسیم که دلیل بروز این سیستم روایی مبتنی بر معما و راز چه میتواند باشد ؟ایا قرار است مخاطب در هاله ای از ابهام قرار گیرد که موسی گناهکار است یا خیر ؟اصلا موضوع قتل که یک موضوع فرعیست و اینجاست که به نظر میاید خود جناب جلیلوند خط اصلی قصه شان را گم میکنند و برای پیشبرد اثر خود به دنبال حواشی میروند
موضوع کشمکش فردی دقیقا همان قصه ایست که به
درستی در نیمه ابتدایی کار به مخاطب فهمانده میشود کشمکشی که میبایست چند سویه باشد که این موضوع فقط در دو شخص موسی و دکتر کاوه نریمانی خلاصه میگردد به عبارتی بقیه نقش افرینان به سبب نبود دیالوگ نویسی خوب هیچگاه ری اکت و کنش و واکنششان نسبت به موضوع از یک حدی فراتر نمیرود و بیشتر ما را یاد یک نگاه تمثیلی و گذرا و سطحی نسبت به موضوع میاندازند
در نیمه دوم قصه، ما با تلاشی از سمت کارگردان و فیلمنامه نویسان اثر همراه هستیم که به شدت خط روایی اصلی کار را دچار مشکل میکند مشکلی که همگی دال بر عدم حضور منطق و دور بودن از طبیعت زندگی و تجربیات فردی منو شما از دنیای پیرامون ماست
اینکه ما در تلاش برای به نمایش در اوردن خصلت های اخلاقی مثبت یک دکتر در زیر ساخت اثر باشیم
اینکه همین موضوع را به مثابه پلی برای قهرمان پردازی در طول پروژه خود قرار دهیم همگی ستودنی و قابل ستایش است .
به عقیده بنده اساس توجه به مسایلی نظیر شیوه تغذیه مردم حاشیه نشین شهر ها .
نوع زندگی و معاش انها ،انهم به این میزان گستاخانه و رادیکال و به نوعی عریان و لخت واقعا جالب توجه است؛ تازه در زمانه ای که به این میزان مصلحت اندیشی و سانسور وجود دارد.
اما صحبت من این است چرا اجازه نمیدهیم قصه طی اتفاق به وجود امده روال عادی خود را طی کند ؟چرا سعی داریم با فشردن عقاید شخصی خود به دل کار انها را به مخاطب دیکته کنیم مقصود من این است امیر اقایی یا همان کاراکتر اصلی در بحث قهرمان پردازی به حدی اور اکت رفتار میکند که در جاهایی ما را به فکر وامیدارد که چرا یک دکتر باید این میزان اصرار به گناهکار بودن خود داشته باشد ؟
یا به قول سعید قطبی زاده باقی، بحران قصه نیست که بزرگ میشود بلکه بازی با زخمیست که با هر بار دستمالی کردن دهان باز میکند .
هدف این نیست که ما به دنبال هایلایت کردن دکتر و مقاصد اخلاقی پشت پرده قصه باشیم هدف این است کار بعد از یک داستان چفت و بست دار ما را به ان سمت بکشاند .
در پایان و جمع بندی به عرض برسانم
بدون تاریخ بدون امضا اثریست که با حفظ الگو های ساختاری فرهادی سعی دارد راه او را ادامه دهد اما این میزان رو نویسی در شیوه ساخت گاهی جذاب بوده و گاهی به دلیل همسان نبودن دیدگاه دو کارگردان، خارج از معناست در بدون تاریخ بدون امضا شخصیت پردازی در حداقل ترین موضع قرار دارد و به جای ان جلیلوند توانسته بخش هایی از بک گراند کاراکتر ها را سیاه و تار کند که با پیشبرد قصه، پرده از انها برمیدارد که اتفاقا این لایه های پنهان نه شخصیت پردازی در خوری به همراه دارد و نه اینکه اساسا ما را متحیر میسازد .
به فرض متحیر شدن ،
سوال اصلی اینجاست ما فیلم میبینیم برای چه ؟
ما فیلم میبینیم که حال اوضاع کاراکتر را درک کنیم و بازندگی وی همراه شویم
بدین منظور تحیر و شگفت زدگی هم باید با پیش زمینه فرمیک و درست شکل بگیرد برای مثال زمانیکه ما زاویه دید مان شخص موسی است
زمانیکه ما درمیابیم انها گوشت الوده به بچه شان داده اند
چرا باید شگفت زده شویم ؟
مگر این نیست که قبلا این موضوع برای انها روشن بوده است ؟
این شگفت زدگی و حیرت زمانی معنا پیدا میکرد که ما کاراکتری نظیر دکتر کاوه را در صحنه مشاهده میکردیم تا بعد متوجه می شدیم این تحیر ی که در ما است متعلق به ایشان است ضمن اینکه بهتر میدانستم به جای این همهمه و شلوغی بی مورد در گره های فرعی و پرداخت گاها بی مورد و بیش از حدشان در سیستم روایی دانای کل،
قصه به صورتی پیش میرفت که از زاویه دید شخص دکتر باشد تا تکلیف مخاطب با یک سری موضوعات در فی ما بین قصه کاملا روشن گردد
---------------
تحلیل فیلم
فیلمنامه اثر جدید وحید جلیلوند را می توان در نگاه نخست یک رونوشت نسبتاً کامل از « جدایی نادر از سیمین » اصغر فرهادی است. فیلمنامه ای که حتی در بحران سازی نیز مسیری را طی می کند که فرهادی در فیلم موفق طی کرده بود. در اینجا نیز بحران شکل گرفته بر پایه شک و تردید هایی است که منجر به ایجاد فاجعه می گردد. فاجعه ای که البته منطق آن در اثر فرهادی سبب موفقیت جهانی اثر مذکور گردید اما در فیلم جدید وحید جلیلوند، فیلم دقیقاً از همین نقطه ضربه می خورد.
شخصیت اصلی فیلم یعنی دکتر نریمان، پزشکی است که فیلم تاکید بسیار زیادی بر ویژگی انسانی او دارد. دکتری که بر اثر یک اتفاق ناخواسته، وارد زندگی خانواده ای می شود و در این راه تمام تلاش خود را به کار می بندد که متوجه شود آیا گناهکار است یا فاجعه رخ داده ارتباطی به او ندارد. وحید جلیلوند تا زمان طرح موضوعات و به تصویر کشیدن آن در داستان، تا حدی توانسته از عنصر تعلیق به درستی استفاده نماید و حس کنجکاوی تماشاگر را زنده نگه دارد. تماشاگر تا نیمه داستان همواره با دکتر نریمان همراه می شود تا حقیقت را بیابد و البته با غم آدمهای فیلم، اندوهگین شود. اما ایرادات اصلی « بدون تاریخ، بدون امضاء » از نیمه دوم آغاز می گردد.
در نیمه دوم عطش یافتن حقیقت توسط دکتر نریمان رفته رفته رنگ می بازد و بیشتر به یک تسویه حساب شخصی با خود مبدل می گردد. شخصیت اصلی داستان زمانی که متوجه می شود میزان ارتباط او با فاجعه رخ داده در حداقل ممکن است و فیلم هم تمام شرایط ممکن را برای رفع سوءظن نسبت به دکتر در اختیار مخاطب قرار می دهد، باز هم راضی به رضایت دادن و بازگشت به زندگی طبیعی خود نیست و به یکباره دچار فوران احساسات فرا انسانی می گردد و قصد دارد به هر نحوی فاجعه را به گردن بگیرد تا از این طریق بتواند وجدان خود را آرام نماید!
با توجه به رویکرد دکتر نریمان، به نظر می رسد که وی می بایست دلیل محکمی به جهت تاکید غیر طبیعی خود بر فداکاری داشته باشد و احتمالاً این مسئله می بایست ریشه در گذشته این شخصیت و مشخصاً اتفاقی خاص می داشت، اما فیلم از ارائه توضیحات درباره این شخصیت خودداری می نماید و تصمیم می گیرد صرفاً او را در محیط های بسته و در حالی که متفکر است ( و هیچ زمان هم مشخص نمی شود که تفکر او از چه باب است ) به تصویر بکشد. شاید بهتر می بود که فیلم دلایل بهتری برای رفتارهای عجیب دکتر نریمان به مخاطب ارائه می کرد تا تناقضات درباره او به حداقل ممکن برسد.
اما فیلم نقطه قوتی هم دارد و آن بازی بسیار خوب نوید محمد زاده در نقش موسی است. نقشی که از زیاده گویی مبراست و در اینجا نوید محمد زاده به خوبی توانسته هنر بازیگری خود را به نمایش بگذارد و در نقش پدر درمانده ای که از هر طرف تحت فشار عصبی است، بهترین عملکرد را از خود به نمایش بگذارد. بازی بسیار خوب نوید محمد زاده باعث شده تا ضعف های فیلم به مراتب کمرنگ تر از آنچه که هست، به تصویر کشیده شود. بازی امیر آقایی در نقش دکتر نریمان نیز قابل قبول و باورپذیر است؛ البته به شرط آنکه بتوان تناقضات شخصیت او را کنار گذاشت! در این میان بی خاصیت ترین شخصیت داستان نیز دکتر خانمی است که هدیه تهرانی آن را ایفا می کند. شخصیتی که به شدت ساده است و بی کارکرد در داستان. شاید می شد برای ایفای این نقش سراغ بازیگر گمنام تری هم رفت.
« بدون تاریخ، بدون امضاء » را می توان به جهت بازی بازیگرانش و در راس آن، نوید محمد زاده تماشا کرد و از آن لذت برد. اما فیلم در بخش فیلمنامه و منطق روایی ، مخصوصاً در نیمه دوم به لکنت می افتد و پایان بندی اثر نیز اشتباه اثر را تکمیل می کند. پایان بندی که تاثیرپذیری فراوان آن از اثر اصغر فرهادی انکار ناپذیر است. با این تفاوت که در اینجا پایانِ باز تاثیر زیادی بر مخاطب ندارد به دلیل اینکه خودِ فیلم هم تکلیفش را با شخصیت اصلی داستانش نمی داند. شخصیتی که فداکار است، فداکارتر می شود و در نهایت به نقطه ای می رسد که دچار یک جنون برای فداکاری مفرط می گردد؛ بی آنکه منطق روایی آن مشخص شده باشد و سرنخ هایی در طول داستان در اختیار مخاطب قرار گرفته باشد.
منابع میثم کریمی - مهیار محمد ملکی و...