"زیبایی اهمیت اول را دارد و پیروزی اولویت دوم را مهم این است که از فوتبال لذت برده باشید " این را کاپیتان در کتابش (فلسفه ی فوتبال) گفته بود همان کاپیتانی که در شانزده اوریل 1984 که دو میلیون نفر در خیابان ها بودند پشت میکروفون رفت و از دموکراسی سخن گفت ازین که برزیل دیکتاتوری راه به جایی نمیبرد از هم تیمی هایش در کورنتیانس خواسته بود با تیشرت هایی مزین به واژه ی دلچسب دموکراسی در خیابان پشت سرش راه بروند.
شیفتگی عمیقی به کاسترو، چه گوارا و جان لنون داشت یکبار هم در وسط زمین و در برابر میکروفون ها آوازی در ستایش سالوادور آلنده رئیس جمهور شیلی که طی کودتای آمریکایی کشته شده بود خواند
در کشوری که فوتبال همه چیز است کاپیتانش اما از آزادی میگفت از فقر از مدرسه هایی که هیچ گاه باز نشدند از دانشگاه از بیمارستان لذت بخش ترین نکته ی کاپیتان بودن را در نزدیکی با آدم های عادی دیده بود.
برزیل تله سانتانا نشان داد فوتبال بردن جام ها و مدال ها نیست شاید زیباترین فوتبالی که تا به حال مشاهده شده بدون جام و مدال ماند. رهبر این ارکستر هماهنگ و زیبا او بود دیدنش با آن هیبت بلند و باوقار در میانه میدان البته چیزی از زیباترین سمفونی های بتهوون کمتر نداشت.
او انگ قهرمان زدن بر بازیکنان فوتبال را مسخره میدانست جایی در مورد پله گفته بود "همه ی سیاهان جهان نژاد پرستی را دیده اند به جز پله. پله هرگز در زندگی اش رویایی جز خودش نداشته"
در دسامبر 2011 فوتبال کسی را از دست داد که دیگر هیچ وقت باز نخواهد یافت. در همان روز طرفداران کورنتیانس در بازی مقابل پالمیراس به احترامش یک دقیقه برخاستند و سکوت کردند تساوی در آن بازی کورنتیانس را قهرمان برزیل کرد. او به آرزویش رسید بود." دوست دارم در یک شنبه ای که کورنتیانس قهرمان شده بمیرم"