به نام آنکه جان را فکرت آموخت
سلام رضا هستم مخلص کوچیک همتون ایشالا ک تن خودتون خونوادتون سلامت باشه
برنامه کافه فیلم ک تا حدودی اغلب دوستان مخاطب اون قرار گرفته اند یا آشناییت پیدا کردند اوناییم که تازه ب ما ملحق شدن نگران نباشن چون هنو از اولین قسمت ک تو صفحه بنده اس در دسترسشون قرار داره
چندتا نکته:
1 : بنظرم حتما از دست ندین و نظراتون رو بزارین گاها دوستان میگن ما مخاطب حرفه ای سینما نیسیم و فقط نظر میخونیم اما بیاد داشته باشید تا زمانی ک بدنتان خیس نشود نمیتوانید شنا یاد بگیرید
2: با لطف دوست عزیزم اقا شهروز حدادیان ایشالا از برنامه بعدی کافه فیلم تو ستون کاربران پین خواهد شد امیدوارم هروز ب جمعمون اضافه بشن دوستان و بیشتر از نظرهم استقاده کنیم
3: دیروز تولد بنده بود و خیلی از شما عزیزان بهم لطف داشتین ممنونم از همتون هر کس هم ک براش مقدور بره پکیج بنده رو بزنه
رفقا بفرمایید کافه فیلم
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پارت یک: پدر خوانده 1 (1972) - 8.8
کارگردان : فرانسیس فورد کاپولا
داستان فیلم:
«دون ویتو کورلئونه» یکی از روسای پرقدرت مافیاست که به خاطر کمک هایش به مهاجران ایتالیایی در نیویورک به «پدرخوانده» معروف است. پس از مرگ «دون ویتو»، جای او را پسر کوچک خانواده، «مایکل» (پاچینو)، می گیرد که پیش از این علاقه ای به فعالیت های غیرقانونی خانواده اش نداشته است. «مایکل» خیلی زود با یک سری قتل و کشتار و پس از تصفیه ی خرده حساب های قدیمی، پدرخوانده ی جدید می شود.
===
پارت دو: پدر خوانده 2(1974) - 8.2
کارگردان :فرانسیس فورد کاپولا
داستان فیلم:
با مرگ دن کورلئونه پسر کوچکش مایکل (آل پاچینو) به ریاست خانواده می رسد. او باید تلاش کند تا در مقابل خانواده های مافیایی دیگر که با ثروت باد آورده قاچاق مواد مخدر به قدرت مضاعف دست یافته اند از جایگاه خانواده کورلئونه دفاع کند. از طرفی باید در مقابل کنگره امریکا درباره فعالیتهای خانواده اش پاسخگو باشد. در بخشهایی دیگر از فیلم با گذشته دن کورلئونه (مارلون براندو) و داستان پدرخوانده شدنش و مهاجرتش به امریکا همراه می شویم...
=====
پارت سوم : پدر خوانده3 (1990)
کارگردان : فرانسیس فورد کاپولا
داستان فیلم:
در ۱۹۷۹ مایکل کورلئونه که در آستانه ۶۰ سالگیست با احساس گناه ناشی از شیوههای بی رحمانهاش برای رسیدن به قدرت و به خصوص دادن دستور قتل فردو، برادرش، رو به روست. مایکل بخش بزرگی از ثروت عظیمش را وقف خیریه میکند. مایکل و کی از همدیگر طلاق گرفتهاند: فرزندانش آنتونی و مری با کی زندگی میکنند.
آنتونی در مهمانی پس از مراسم قدردانی از مایکل کورلئونه، که به دستور پاپ در کلیسای جامع سنت پاتریک قدیم برگزار شده است، به پدرش میگوید که قصد دارد از مدرسه حقوق بیرون بیاید و خواننده اپرا شود. کی از پسرش حمایت میکند، ولی مایکل میگوید که مایل است آنتونی اول مدرک حقوقاش را بگیرد. بعد از آشکار شدن این ماجرا که کی و آنتونی حقیقت مرگ فردو را میدانند جو سنگینی بر مکالمه مایکل و کی حکمفرما میشود. وینسنت مانسینی، فرزند نامشروع سانی کورلئونه (برادر بزرگتر مایکل) به مراسم قدردانی میرسد. او درگیر دشمنیای با جوئی زاسا است. کانی کورلئونه (خواهر مایکل کورلئونه) ترتیب ملاقات وینسنت و زاسا را میدهد، که او وینسنت را حرامزاده میخواند و وینسنت گوش زاسا را گاز میگیرد. مایکل که به خاطر مزاج آتشین وینسنت به دردسر افتاده ولی از سمتی علاقمند وفادری بی قید و شرط وینسنت شده است، موافقت میکند که وینسنت را وارد کسب و کار خانواده بکند.