طرفداری- به مناسبت قهرمانی استقلال در آسیا، نگاهی به این اتفاق انداخته ایم.
اگر برای آنچه دوستش داریم و برای آنچه به آن ایمان داریم، مایل به مردن نباشیم، زندگی ما سرشار از زندگی نخواهد نشد.
امروز 21 فروردین، 9 آوریل، سالگرد یک روز بسیار خاص برای استقلالیها است. شاید بهتر است بگوییم سالگرد روزی خاص برای ایرانیها، زمانی که سرانجام یک تیم ایران جام آسیا را به دست آورد.
سه سال از شروع مسابقات آسیایی میگذرد و هنوز دست یک تیمی ایرانی به جام پر زرق و برق آسیایی نرسیده است. در کشوری که اگر همه چیز سر جایش بود، میتوانستیم شاهد کوهی از استعداد در قواره فوتبالیستها و قهرمانهای امروز باشیم. شاید سال 1349 همه چیز سرجایش بود. آن استقلال زیبا، درخشان و دوست داشتنی مملوء از استعدادها و ستاره های واقعی بود. به قول علی جباری، شاید آن استقلال، بهترین استقلال تاریخ بود.
دیالوگ بالا برگرفته از فیلم نگهبانان کهشکان است ولی شاید عین واقعیت و حال و روز آن موقع بازیکنان استقلال است. آبیها جوری مسابقات آسیایی را شروع کردند که همه را به بردن جام امیدوار ساخته بودند. آنها برای آنچه ایمان داشتند، حاضر بودند بمیرند.
برای رسیدن به قلهها اما خیلی چیزها لازم است. شاید همه فکر کنند تیمی پر از ستاره برای فتح همه چیز کافی است ولی در جنگها همیشه هوش، برنامه ریزی و رهبری بالاتر از قدرت قرار دارد. حالا به آن ستارهها رایکوف را اضافه کنید. به صحبتهای بازیکنان استقلال در آن زمان کمی دقت کنید تا متوجه شوید به آن قدرتی که بالا گفتیم، هوش، برنامه ریزی و رهبری هم اضافه شده بود.
در دوبازی نخست، استقلال با دو پیروزی 3 بر 0، حریفان را درهم کوبید و پا به نیمه نهایی گذاشت. در نیمه نهایی هم آبیها با دو گل مدان را شکست دادند و به فینال رسیدند. نقش اول این پیروزیها کسی نبود جز مرحوم غلامحسین مظلومی که 5 گل در 3 دیدار به ثمر رساند. تانک استقلال نه تنها لحظه ای متوقف نمیشد، بلکه بدون گل خورده و با اقتدار به فینال رسیده بود. بازی آخر برابر هاپوئل در ورزشگاه امجدیه بود.
ترکیب استقلال در آن بازی را مشاهده میکنید:
جمعیت ورزشگاه باور نکردنی بود. تا چشم کار میکرد در ورزشگاه آدم بود. بسیاری از کسانی که در آن زمان برای استقلال بازی میکردند، نه تنها از جمعیت داخل ورزشگاه بلکه از جو فوق العاده بیرون آن نیز صحبت میکردند. استقلال دیگر فقط یازده نفر نبود بلکه میلیونها قلب در جسم یازده نفر بود.
گل دقیقه 69 حریف، ورزشگاه را در سکوتی عجیب فرو برد. نگاهها به عقربههای ساعت بود. هرچه به پایان بازی نزدیک تر میشدیم، هواداران نا امیدی را بیش از پیش حس میکردند. وقتی به عقب باز میگردیم دائم به یاد دیالوگ محشر فیلم Boyhood میفتیم:
ما همیشه خودمان را با توانایی غلبه بر غیرممکنها تعریف کردیم. این لحظات را حساب میکنیم. این لحظاتی که شهامت آن را پیدا میکنیم که هدف بالاتری را نشانه بگیریم. موانع را بشکنیم. به ستاره ها برسیم. نا شناختهها را بشناسیم. این لحظات را به عنوان پر افتخارترین دستاوردهای خود حساب می کنیم. اما همه آن ها را ازدست داده یا شاید فراموش کرده ایم که ما از پیشگامان هستیم و به سختی شروع کرده و بزرگترین موفقیت های ما نمیتوانند پشت ما باشند چرا که سرنوشت بالاتر از ما قرار دارد.
استقلالیها شاید لحظه ای به خودشان نگاهی کردند. آنها وسط امجدیه بودند و میلیونها نفر دل در دلشان نبود. غلام وفا خواه انگار در دقیقه 83 آن شهامتی که بالا از آن صحبت کردیم را پیدا کرد و دوباره همه چیز را به تساوی کشاند. بازی به وقتهای اضافه رفته بود و این بار معینی شلیکی بر قلب حریف کرد. بعد از گل هیچکس هیچ چیزی یادش نمیآید. همه فریاد میکشیدند، همدیگر را به آغوش میکشیدند و به هدفی که آن را به دست آورده بودند، میخندیدند.
حالا نیم قرن از آن خاطره شرین میگذرد. اولین قهرمانی یک تیم ایرانی در مسابقات آسیایی رقم خورده بود. راستش را بخواهید اتفاقات برای ثبت در تاریخ نیازی به امضای دیگران ندارند، چه قهرمانی استقلال در آسیا را باور کنید و چه آن را کوچک بدانید، برای آیندگان ارزشی نخواهد داشت. تاریخ همه چیز را از روزی که استقلالیها بر بام آسیا و در دل ایران تاج گذاری کردند، روایت خواهد کرد.