تناقض عجیبی در زندگی بشر امروزی مشهود است . با وجود آن که علم و فناوری نسبت به گذشته پیشرفت چشمگیری داشته و رفاه را برای آدمیان به ارمغان آورده است . ولی انسان امروزی چندان احساس خوشبختی نمی کند .
تا همین گذشته نه چندان دور با غروب خورشید بشر مجبور بود در کورسویی از نور چراغ پی سوز شب را سپری کند . ولی امروز به برکت الکتریسته نه تنها شبش روشن تر از روز شده است بلکه تا پاسی از شب ابزاری چون اینترنت و ماهواره بزمش را کامل کرده اند. ولی با این همه آرامش چندانی ندارد
چرا ؟!
از زوایای مختلف می توان این پرسش را مورد تجزیه و تحلیل قرارداد و بدان پاسخ گفت .
ولی به نظر نگارنده شاید این تنافض از عدم هماهنگی تغییرات بیرونی و درونی است !
ما به اندازه ای که به رشد و توسعه دنیای اطراف خود بها داده و طبیعت را مسخر خود ساخته ایم به تغییر درون خود همت نکرده ایم .
در اندیشه تسخیر فضا هستیم ، ولی به فتح قلل انسانیت نمی اندیشیم .
در گذشته با همان ابزار ابتدایی خونریزی و جنگ و ظلم وجود داشت و امروز هم تغییر نکرده و فقط سرعت و گستردگی آن بیشتر شده است . چرا ؟!
چون با وجود رشد وتوسعه تمدن ها و گسترش فناوری ، متاسفانه انسانیت و نوعدوستی رشد چندانی نداشته است.
البته قصد نگارنده سیاه نمایی نیست . و نمی خواهد وجود فضایل اخلاقی بی شمار رادر جوامع مختلف نادیده بگیرد بلکه بحث بر سر این است که تغییرات درونی بشر متناسب و هماهنگ با تغییرات بیرونی نبوده و نیست !
به اندازه ای که به رفاه خود اندیشده ایم در فکر آرامش خویش نبوده ایم . چرا که آرامش درسایه تغییرات مثبت درونی است .
رشد اخلاق حسنه و نزدیکی به خالق است که بشر را به آرامش واقعی می رساند .
همانطور که حضرت حق فرمود :
الا بذکر الله تطمئن القلوب
در درون بشر گنجی است که اگر کشف و استخراج شود دنیایش را گلستان می کند .
گنجی سرشار از طلای نوعدوستی ، مروارید عفاف ، زمرد مهربانی ، کیمیای عشق وصدها گوهر درخشان دیگر که باید گوهرشناس بود ؛ تا بدان دست یافت .