مطلب ارسالی کاربران
مربی گری به سبک پپ (قسمت دوم)
یکی از خصوصیاتی که تا کنون موفقیتهایی را برای پپ به ارمغان آوردند؛ خلاقیت او در استفاده از سبکهای مختلف بازی است. که البته پیش زمینهٔ این خلاقیت او، آگاهی از روشهای مختلف است. اگر به تاریخچهٔ فوتبالی او نگاهی بیندازیم، شاگردی یا همکاری با مربیان مختلفی را میبینیم. از لوییس فنخال هلندی تا رابسون انگلیسی...
در واقع میتوان ذهن رنگارنگ او را که در این همکاریها شکل گرفته، شناخت. از نظریههای جدید لالههای نارنجی و نظری که فنخال در مورد لحظهٔ انتقال داشت، تا حملات سریع آرژانتینیها و حتی بازی سنتی تیمهای بریتانیایی، هر کدام از اینها گوشهای از ذهن پپ را شکل دادند و آگاهی ای که از متودهای مختلف دارد، به او اجازه میدهد نقاط ضعف و قوت حریفان با هر نقشه و تاکتیکی برای بازی را بفهمد و در نهایت به کمک تیم خود، واکنش مناسبی به آن بدهد. اگر بخواهیم به نمونهای از استفاده های مختلف پپ از روشهای مختلف بازی، اشاره کنیم، استفاده از ژابی آلونسو در پست هافبک دفاعی و نقش متفاوت بوسکتس در همین پست برای بارسا، قطعا یکی از عجیب ترین آنها است.
زمانی که گواردیولا سرمربی بارسلونا بود، بوسکتس کسی بود که با بازی خوانی، توانایی در ارسال پاس های دقیق و توانایی تغییر جهت بازی، توپ را از پرس اولیهٔ حریفان بیرون میآورد و ژاوی و اینیستا را صاحب توپ میکرد. اما ژابی آلونسو نقشی متفاوت داشت. در تیم بایرن، به دو دلیل استفاده از یک هافبک با توان ارسال پاسهای بلند و دقیق، به هافبکی مثل بوسکتس ارجعیت داشت. در قسمت قبل گفتیم که بایرن پپ برای گردش توپ کمتر از بارسلونا به هافبکهایهای وسط یا هافبکهای هجومی اش وابسته بود. به همین دلیل گاهی حذف و دور زدن خط هافبک از طریق پاسهای بلند چندان هم بد نبود. دلیل دوم هم به شرایط بوندسلیگا مربوط میشود. تیمهای آلمانی معمولا در زمان دفاع، خیلی فشرده و خیلی بالا بازی میکنند. به همین دلیل فضای زیادی پشت دفاعشان وجود دارد که حضور آلونسو با پاسهای بلند و دقیقش امکان استفاده از این فضاها را به تیم میداد.
نمونههای زیادی از این دست وجود دارند اما به خاطر تضادی که در این یکی وجود داشت، از نظر من جالب است. چرا که پپ معروف به یک مربی صاحب سبک و مدرن است اما در بایرن برای فرار از کانتر پرس و پرس از بالای حریفان، به نوعی از روشهای مربی سابقش بابی رابسون و روشهای کلاسیک بریتانیایی استفاده میکند. پاسهای بلند و حذف تودهای از بازیکنان...
این نشان میدهد که تنها اکتفا به روشهای مورد قبول امروزی، کافی نیست. ممکن است با توجه به داشتههایتان یک ایده از تاکتیکهای ابتدایی و سادهٔ فوتبال، به درد بخور تر باشند. حتی چیزی شبیه سیستم ۱-۹ که در آن یک مدافع و نه مهاجم وجود دارد. و البته نباید مربی، هیچ ترسی از استفادهٔ این روشهای ابتدایی داشته باشد. همان طور که پپ در آلمان بخش کوچکی از بار طراحی حملاتش را روی شانهٔ آلونسو و پاسهای بلند دقیق او گذاشته بود و یا بعد تر در انگلیس، ریتم خلق موقعیت تیمش را بالا برد البته به قیمت کاهش درصد مالکیت و حتی در فصل اولی که به لیگ برتر آمد، ضد حملات به یکی از روشهای اصلی بازیشان تبدیل شد.
در واقع بارسلونای پپ، ترسی از برگشت کامل حریف و سازماندهی دفاعش نداشت. مهاجمان تیم خودشان سازماندهی دفاع حریف را به هم میریختند. با جابهجایی ها، فضا سازیها و نفوذهای پی در پی و بازی بین خطوط حریف، فرصتها برای مهاجمان تیم ایجاد میشد که برای انجام این مدل بازی، احتیاج به کنترل بر جریان بازی و توپ داشتند. اما حالا در منچستر سیتی، مهاجمان علاقه دارند تا در صورت فراهم شدن موقعیت، به سرعت به فضاهای پشت دفاع نفوذ کنند و هافبکهای تیم هم برای پاسهای پر ریسک تر در عمق و از دست رفتن کنترل و مالکیت، ترس کمتری دارند. این سبک از بازی شباهت زیادی به بازی تیمهای آمریکای جنوبی و مخصوصا آرژانتین دارد. از آنجا که پپ با مربیان آرژانتینی زیادی سر و کار داشته است و به نوعی در زمینهٔ سرمربی گری فوتبال شاگرد آنها بوده است؛ میتوان احتمال داد که بخشی از آن چه در منچستر سیتی امروز میبینیم، مدیون همین ارتباطات است.
البته این تفاوتها فقط با عوض شدن تیمی که گواردیولا سرمربی آن است، به وجود نمیآیند بلکه در یک تیم هم با توجه به شرایط، این تنوع و تفاوتها ایجاد میشوند.
مثلا وقتی که او سرمربی بایرن مونیخ بود؛ با وجود وینگرهای سریع و خوش تکنیک تیم، خیلی خوب از کنارهها نفوذ میکردند و توان دور زدن دفاع از این مناطق را داشتند. اما اگر حریف یا تجمع و ایجاد برتری، به طور کامل فضاهای موجود در کانال کناری را میبست؛ مولر یا لواندوفسکی، عقب تر میآمدند و توپ میگرفتند، با هافبکهای هجومی تیم برای نفوذ به عمق
همکاری میکردند و یا با دریبل زنی در فضای به وجود آمده در مرکز، موقعیت برای خود میساختند و به این ترتیب از فضاهایی که در کانال میانی ایجاد شده بود؛ نهایت استفاده را میبردند. این هم یکی از خصوصیات دیگر مربی گری کنش گرایانهٔ پپ است. زمانی که حریف بیشتر توانش را برای دفاع از یک نقطهٔ قوت تیمش خرج میکند؛ ناگهان برگ برندهٔ دیگری رو میکند و از ضعف های دیگر به وجود آمده در حریف استفاده میکند.
✍ میثاق شفیعی