یادگاری هایت همیشه در برنابئو خواهند درخشید و حس بودنت ، محرک نفس کشیدن قوی سپید مادرید است ، ایکر جان!
همه ی بچه ها دوست داشتند گل بزنند اما تو با همه فرق داشتی. از همان کودکی ، تار و پودت با رشته ی وجود مادریدیسمو گره خورد و سند آینده ی چارچوپ سانتیاگو ، به پای دست هایت نوشته شد.پله پله بالا میرفتی اما سرنوشت ، تو را برای امتحانی سخت آماده میکرد. امتحانی که سربلندی در آن ، نهایت پرواز بود و برگ های آینده ، به سنجاق آن چفت شده بود.فینال ۲۰۰۲ ،وقتی پیچک مصدومیت به دور سزار حلقه زد ، تنها کسی که روی نیمکت به چشم میخورد ، تو بودی. در میان چشم های نگران مادریدیستا ها ، پای به زمین گذاشتی ، و امتحان شروع شد! کسی فکر نمیکرد آن دستکش ها توان در آغوش کشیدن توپ لورکوزنی ها را داشته باشند ، ولی تو ثابت کردی که هم با دستکش و هم با استوک ، راه دفاع از چارچوبت را بلدی. چسپ دستکش هایت ، رئال را به جام پیوند زد و سرنوشت به افتخارت ایستاده کف زد. حالا نوبت نهایت پرواز بود....
دوران گلری تو ، فراز و نشیب های زیادی داشت. گاهی آرام گرفتن توپ در آغوشت ، چشمان سپید دلان را سیراب میکرد و گاهی ،برای تماشای دریای نگاهت ، زل زدن به نیمکت چوبی کنار زمین ، تنها راه ممکن بود. با این همه ، خاطرات خوبت آن قدر زیاد بود که روی روز های دیر گذرِ تلخ ، سرپوش بگذارد. مادریدیسمو ها به درخششت عادت کرده بودند و به داشتنت ، افتخار. تو کسی بودی که در دست هایت نه تنها توپ ، بلکه محبت نیز جا میگرفت و در رگ هایت نه فقط خون سپید ، که عشق هم جاری بود.بی معنی نیست اگر بهترین گلر تاریخ رئال لقب بگیری ، و در کنار برترین های جهان بایستی. نامت در لابلای زرین برگ های تاریخ رئال ، در میان ستاره های آسمان سانتیاگو ، و در فهرست اسطوره های فوتبال جاودان شد. عشق بین تو و مادریدیسمو ها ، ابدی بود. ولی دست تقدیر ، تو را از چمن های برنابئو دور کرد.....
خداحافظی ات از معبد عشق ، ساده بود و کوتاه. در حد چند جمله و سکوت و قطره های اشکی که دوربین ها ثبتشان کردند ؛ تا یادمان بماند بزرگی بت دروازه ی مان ، گریه های بی صدای قدیسمان و دل دریایی ات که برای پرواز پرنده ی رویاهای مادرید ، هر کاری میکرد. تصاویری که جاودان شدنشان به ما سیو های حیرت آور (( تو ی ما)) را یاد آوری میکرد. سیو هایی که با دیدنشان ، به ماروایی بودن دست های مقدست پی میبردیم ، و ناخودآگاه لحظه های شیرین و تلخ با تو بودن ، مثل نوار فیلم از جلوی چشمانمان گذر کرد. چمدانت را بستی و مادرید را ترک کردی ، و چه تلخ رفتی و چه تلخ تر دستکش هایت را آویختی. قلب پر عشقت ، توان خود را از دست داد و مجبور شدی قلبت را برداری ، پایت را از مستطیل سبز عقب بکشی ، و ما و فوتبال بمانیم و اشک هایت ، که دین ریخته شدن آنها روی شانه هایمان سنگینی میکند.....
ما همیشه به داشتن قدیسی به مانند تو به خود میبالیم. گر چه صد حیف که پایانت در سانتیاگو خاتمه نیافت اما قلب های ما همیشه جایگاه تو بوده و هست. تیرک های برنابئو برای تو دلتنگ شده اند و چاره ای جز یادآوری یک چیز به آنها نداریم:
((ایکر آمد ، عاشق ساخت و رفت. کسی مثل او دیگر پیدا نمیشود. تک ستاره ی آسمان فوتبال ، در قلب سانتیاگو به نهایت پرواز رسید ، و ما نیز دلمان برای دلبری هایش بدجور تنگ میشود...❤ .))