اختصاصی طرفداری | به بهانه مصاحبهای جدید به مناسبت هشتاد و دومین سالروز تولد احتمالا مشهورترین دروازهبان تاریخ ایتالیا، حمید ش. از من در خواست کرد پیشگفتاری درباره زوف داشته باشم. مگر امکان داشت درخواست حمید را نادیده بگیرم. آنهم برای مردی از دورانی دور، خاطرهانگیز، بیبروبرگرد؛ نوستالژیک!
ابتدا سرکی به روزگار دینو زوف و سپس مصاحبه کامل او را با فرانس فوتبال که با همت حمید ترجمه شده را خواهید خواند! جالبه بدانید حمید اجازه نداد مصاحبه را بخوانم ولی حتم دارم مثل همیشه جذاب و خواندنی خواهد بود.

در نوامبر ٢٠١٥، گزارش شد زوف به دلیل عفونت در بیمارستان بستری شده و راه رفتن برای او دشوار است.
برای اولین بار در زندگیام، واقعاً ترسیده بودم. یک شب دو چهره را در انتهای تختم دیدم. گائتانو شیرهآ و انزو بیرزوت (هم تیمی و سرمربی سابق که هر دو در گذشتهاند) هر دو ایستاده به من خیره شده بودند. خواب نمیدیدم، اصلاً خواب نبود، به آنها گفتم: «هنوز نه. الان نه و من هنوز اینجا میمانم».
و خوشبختانه هنوز هم این اطراف، نزد ما مردههای زنده است.
«پاپا دینو»، لقب او گویای همه چیز بود. قدمت و سابقه و عمر طولانی ورزشی او نشان از ویژگیهای مثبت بیشماری دارد. مسنترین بازیکنی است که بهعنوان کاپیتان در فینال جام جهانی بازی کرد و از قضا برنده هم شد؛ در سن ٤٠ سال و ٤ ماه و ١٣ روز در سال ١٩٨٢.
متعاقب آن در جام قهرمانان اروپا در سال ٨٣ مسنترین بازیکنی بود که در فینال حضور داشته است؛ با ٤١ سال و ٨٦ روز. بیش از آنچه که در تصور شما بگنجد این اطراف بود؛ تا حتی پیش از کسب جام جهانی ٨٢ نام و شهرتی فراتر از بوفون و خیلیهای دیگر برای خود به هم زَنَد، از جمله بیشترین حضور متوالی در سری آ با ٣٣٠ بازی از ١٩٧٢ تا ١٩٨٣ در یوونتوس.
بهیادماندنیترین آنها طولانیترین زمان بدون گل خورده در بازیهای بینالمللی بود؛ ١١٤٣ دقیقه از ١٩٧٢ تا ١٩٧٤، جاییکه طاقت همه را طاق کرده بود که کی و کجا گلی از سنگر غیرقابلنفوذ او گذر خواهد کرد! عاقبت، اتفاق غیرمنتظره، در جام جهانی ٧٤ روی داد. از سوی جوانکی بنام امانوئل سانون از هائیتی. صعود هائیتی به جام جهانی خود حکایت مفصلی دارد. پس از ١١٤٣ دقیقه، زمانیکه بهترین مهاجمان جهان فوتبال در تسخیر دروازه زوف و ایتالیا ناکام مانده بودند، رکورد زوف توسط یک جوان ٢٢ ساله ناشناس، شکسته شد؛ کسی که ماهیانه فقط 200 دلار درآمد داشت.
سانون در مورد آن گل گفته بود:
همه میپرسیدند چه کسی دینو زوف را شکست خواهد داد؟ روزنامهها فقط به بازیکنان اروپایی و آمریکای جنوبی اشاره میکردند، و هیچکس فکر نمیکرد مردی از هائیتی این کار را انجام خواهد داد. این مورد خیلی باعث دلخوری من شده بود، مطمئن بودم میتوانم رکورد زوف را بشکنم.
پس از بازی، زوف با شخصیت متفاوت خود اصرار داشت اظهار کند از گلی که دریافت کرده خوشحال است:
فروریختن رکورد هرگز اهمیتی ندارد. اصلاً چرا باید اهمیت داشته باشد؟ من کارم را انجام میدهم، درسته؟ ولی امیدوار بودم در مسابقات پیش از جام یا در مسابقه افتتاحیه گل میخوردم. حالا شاید مردم دیگر از من سؤال نکنند در مورد این رکورد چه احساسی دارم، چرا که خوشبختانه رکورد شکسته شده است.
دینو زوف و مردی که رکورد او را شکست، امانوئل سانون از هایتی!
شاهکار و اوج دوران ورزش زوف در جام جهانی ١٩٨٢ بود. در دم دمای غروب دوران خود، وقتی هم دورهایهای او، سالیان سال بود کفشها را آویخته بودند. در مرحله مقدماتی تیم خود را با ٣ مساوی به مرحله دوم رساند و با پیروزی در برابر بهترین تیم تاریخ برزیل که موفق به قهرمانی در ادوار جامهای جهانی نشده، به نیمهنهایی رفت. وقتیکه زوف و یارانش به هر قیمتی که شده، کاپیتان سوکراتس و زیکو و ادر و فالکائو و همه آن تیم استثنایی را متوقف کردند.
بارهاوبارها به یکی از بهترین بازیهای تاریخ جام جهانی به بهانههای مختلف اشاره داشتیم. برزیل ٨٢ همیشه به همراه هلند ٧٤ بازندگانی بودند که بیش از برندگان از آنها حرف زده شده است. زوف با کمک دفاع ایتالیا و هتتریک پائولو روسی ٣-٢ برزیل را از پای در آورد. درحالیکه برزیل برای صعود به مرحله نیمهنهایی فقط به یک تساوی نیاز داشت.
هنوز جملات فارسی مجید وارث، گوینده قابل و خوشصدای آن دوران با جملات پختهاش در گوشم میپیچد: برزیل با پیروزی ٢-١ مقابل شوروی، ٤ بر ١ مقابل اسکاتلند، ٤-٠ برابر نیوزلند و ٣-١ مقابل آرژانتین، اینک در مقابل ایتالیا در حسرت یک گل میسوزد...
ضربه سر اسکار و مهار توپ روی خط دروازه در دقیقه ٩٠، آه دردناک تمامی جهان را در آورد، و نفس راحت ایتالیا و طرفداران آن را در فضا پخش کرد. همزمان صدای هواداران ایتالیا در استادیوم ساریا اسپانیول در بارسلونا طنین افکند شد که فریاد می زدند: «دینو دینو، پاپا دینو / دینو دینو، پاپا دینو»
آه سوکراتس و مهار زوف روی خط
«پاپا دینو» میرفت تا با آن سن جام جهانی را با بهزانو آوردن لهستان در نیمهنهایی و آلمان در فینال به آغوش کشد. انزو بیرزوت، مربی ایتالیا در جام ٨٢ درباره زوف و دیدار برزیل گفته بود:
دروازهبانی قابل حساب بود که میتوانست در سختترین و هیجانانگیزترین لحظات مسابقات آرام بماند. متواضع بود، همیشه جدی بود و خودی و رقیب را هم جدی میگرفت. در پایان بازی برزیل، آمد و گونه من را بوسید، بدون اینکه حتی یک کلمه حرف بزند. برایم، آن لحظه زودگذر، زیباترین لحظه تمامی جام جهانی بود.
دستان زوف رویاها و قطعیت و یقین را ترسیم کرد. آن شب فراموش نشدنی تابستانی در اسپانیا از تاریخیترین بازیهای تاریخ فوتبال، گواه آن است. همان یک بازی کافی بود.
زوف و بیرزوت هر دو اهل فریولی هستند و هیچگاه هایوهوی زیاد و غروری در مورد موفقیت تاریخی خود بروز ندادند؛ مردانی شیفته سکوت و آرامش که معتقدند:
اگر میخواهی شادی و ظفر و عظمت و بزرگی ان برای همیشه در وجود تو باقی بماند، با آگاهی از این که چقدر ارزشمند و تا چه حد شکننده است، باید آن را در قلب خود نگاه داری.
زوف در سال ٢٠١٤ خاطرات خواندنی در کتابی بهنام "Dura solo un attimo, la gloria (Glory only Lasts a Moment)" به رشته تحریر در آورد که عنوان آن نقل قولی از خواننده و ترانه سرای محبوبش فرانچسکو گوچینی است: شکوه و افتخار، فقط یک لحظه زودگذر است...
با خواندن آن گویی تاریخ فوتبال را در بیش از دو دهه میخوانی، با هزاران نامآشنا و داستانهای شنیده و ناشنیده برخورد میکنی که دل تو را میبرد. زندگینامه دروازهبان سنتی تصویر مردی است از طبقه کارگر که به ریشهها و اصول پایبند ماند. ورزشکاری که در تمامی عمر، عزت و کرامت را بالاتر از هر چیز دیگری قرار داد.
پس از بازنشستگی، بهعنوان سرمربی یوونتوس و لاتزیو و سپس تیم ملی ایتالیا، زوف سبک و الگوی مربیگری خود را بیرزوت قرار داد. انتخابی اجتناب ناپذیر و طبیعی بود.
مردان اهل فریولی، انزو بیرزوت و دینو زوف
دوران حرفه ای او با فینال قهرمانی اروپا یورو ٢٠٠٠ به پایان رسید. فرانسه با گل دیوید ترزگه مقابل ایتالیا به پیروزی رسید.
این شکست پایان برند زوف و راهورسم او در فوتبال بود. ارزشها و جایگاه زوف حتی از سوی فدراسیون فوتبال نادیده گرفته شد، روزنامهها هر چه را که نباید نثار او کردند و اظهارات سیلویو برلوسکونی، مالک تیم میلان، در زمانی که هنوز نخستوزیر ایتالیا بود، بهسادگی از حلقوم دوستداران قدیمی و وفادار او پایین نمیرفت. برلوسکونی پس از باخت ایتالیا به فرانسه در فینال یورو ٢٠٠٠ گفت: «زوف فاقد هرگونه احساس وقار و شان و رتبه ای است.»
همه اینها درباره مردی بود که به سنتها و آیین و مرامی اعتقاد داشت که مدتها از دوران آن میگذشت. در این دوران کدام ورزشکار را میشناسید که ورزش را عاملی برای تحول آدمی قلمداد کند، انسان بودن، کسی شدن و …؟
از مردانگی و مروت و گذشت و غیرت هم میگذریم که با اشاره به آن همه به تو میخندند و به سخرهات می گیرند:
ورزش از ارزشهای غیرقابل انکاری تشکیل شده است: اخلاق خوب، وفاداری و صداقت، انضباط، بزرگ شدن و بلوغ شخصی به عنوان یک فرد، و رشدی اجتماعی و جمعی، به عنوان عضوی از یک تیم.توانایی تشخیص محدودیت ها و ضعف ها، اراده و سعی بی کران برای یافتن راهی برای غلبه بر تمامی عیوب. تلاشی دیوانه وار برای برقراری تعادل میان یک مرد و یک ورزشکار.
خوب بیاد دارم؛ وقتی زوف، مردی از طبقه کارگر بعد از استعفای خود از مربیگری ایتالیا چه جملاتی ادا کرد:
اگر به گفته برخی من یک افسانه ماندنی بشمار میروم، این افسانه را ادای احترامی به کارگران میدانم. این سرفرازی ناچیز من است، عزت و زندگی من در این نکته نهفته است
نمی خواهم بزرگ نمایی کنم ولی نگاه او قابل ستایش است. دنیای فوتبال او را نبخشید. در عوض، او را کنار گذاشت.
بهمحض اینکه کسی از مسیر جدا میشود و شاید برای دفاع از حیثیت خود شورش میکند، به طرز وحشیانهای از سیستم بیرون رانده میشود. این خشونت احمقانهای است.
همیشه زوف را درون چارچوب دروازه به یاد میآوریم. مردی که با خونسردی به مدافعان جلوی خود دستور میدهد و در عین تمرکز آنها را به آرامش دعوت میکند. وظیفه دینو زوف متوقف کردن توپها از ورود به دروازه بود. نه بیشتر و نه کمتر. اداواطوار اضافهای نداشت. با پلیور و پیراهن خاکستری با یقه آبی و سهرنگ پرچم ایتالیا روی سینه.
بدون خط، بدون زواید و بدون مارک و تبلیغ. از سال ١٩٦٧ تا ١٩٨٣ هرگز پیراهن متفاوت با رنگی دیگر را برای ایتالیا به تن نکرد و طی این سالهای طولانی سنگربان قابلاعتمادی در بالاترین سطح ممکنه ماند. دینو زوف یک قهرمان و یک کالت واقعی فوتبال ایتالیا، اروپا و جهان است! از دسته مردان و ایل و قبیلهای بود که متأسفانه اصولشان به خاک سپرده شده و دورانشان به پایان راه رسیده است؛ آخر خط، تمام!
دینوزوفی که میشناسیم
ولی باید اعتراف کنم، آنچه که بیش از هر چیز تحتتأثیرم قرار میدهد، خضوع، افتادگی، شکست نفسی، تواضع و فروتنی بیانتهای «پاپا دینوی» قابل احترام است. شدیدا تکانم می دهد و عمیقا در فکر فرو می روم، وقتی که می گوید: «حقیقت این است که من جامهای زیادی را به دست آوردهام، رکوردهای زیادی را شکستهام، اما اثری از خود در این جهان نگذاشتم. در نهایت، زمان همه چیز را از بین خواهد برد.»
امیرحسین صدر
14 فوریه ۲۰۲۴
مصاحبهی فرانس فوتبال با دینو زوف در شماره فوریه 2024
با ترجمه حمید. ش
اهل قرار گرفتن در کانون توجهات نیست. تلویزیون و رادیو و مجلات. افتتاحیه ها، مراسم اهدای جام، اهدای جوایز سالانه و.... وقتی فرانس فوتبال در آستانهی تولد 81 سالگی به سراغ دینو زوف میرود، با لبخند شیرین یک پدربزرگ مهربان شمرده میگوید:
خب، پس شما هنوز دینو زوف را فراموش نکردید...
با این که زیاد اهل حرف زدن و مانور دادن جلوی دوربین و صفحات روزنامه و... نیست، اما هنگام گپ زدن راجع به فوتبال، دینو فرد دیگری میشود. آن دیوار سخت بتنی فرو میریزد و چهرهای صمیمی، با لحنی دلچسب و گیرا شما را به سفری دور و دراز میبرد. روستای دل فریولی، در شمال شرقی ایتالیا.
دوران نوجوانی من در اینجا گذشت. روستایی بین جنگل و مزرعه. روزهایی خوش در هوای آزاد بی آنکه نگران چیزی باشم.
من همیشه بیرون از خانه بودم. با دوستانم در زمینهای وسیع فریولی میدویدیم. هرگز روزی را که مادربزرگم یک بازی جدید به من آموخت را فراموش نمیکنم. او از درخت آلو میچید و در حالیکه زیر سایه درخت نشسته بود، آلوها را به سمت من پرتاب میکرد. چپ راست. بلند. کوتاه. و من مجبور بودم با حرکات عجیب در میان زمین و هوا آنها را بگیرم. این تولد دینو زوفی بود که اکنون شما میشناسید؟ خب شاید اینطور است.
سپس مادرم پشت یک لباس نخی، با تکهای پارچه عدد یک را دوخت. من به طور غریزی دروازهبان شده بودم. و موقع فوتبال بازی کردن با بچههای دهکده، از همان ابتدا در این پست میایستادم. آن زمان تلویزیونی نبود و ما قهرمانی نداشتیم تا خود را در لباس او تصور کنیم. من هرگز بازی بزرگان دنیای فوتبال آن زمان را ندیده بودم تا رویای گل زدن مثل یک مهاجم را در سر بپرورم، آرزوی بازی در سری آ را داشتم یا بخواهم در تیم ملی بازی کنم. هیچگاه در پستی جز دروازهبانی بازی نکردم و همیشه از گرفتن هر چیزی، خصوصا توپ فوتبال در آسمان لذت بی پایانی میبردم.... یک لذت کودکانه.
تو قدت کوتاه است پسر جان!
دینوی جوان توانست راه خود را برای عبور از مرزهای فریولی بیابد. با پیچیدن آوازه او به شهرهای اطراف، باشگاههای همسایه خواهان امضای قرارداد با گلر نوجوان شدند. زمانیکه استعدادیابها، با دوچرخه خود را به روستا میرساندند تا با چشم خود، «دروازهبان کوچک نابغه» را ببینند. ماریان باشگاه کوچک محلی، در 15 سالگی، نخستین مقصد دینو زوف بود. در گام بعدی، نوبت غولها میرسد. یوونتوس و اینتر زوف را زیر نظر دارند اما پس از ملاقات اولیه نمیپذیرند. مسئولان یووه در ابتدا اعلام میکنند: «او جوان با استعدادی است اما قد و قامت او چند سانتی متر، کوتاه تر از حدی ست که ما به عنوان استاندارد در نظر داریم».
در روزهای آغازین تیر دروازه هم کمک خوبی بود
در نتیجه زوف به اودینزه میپیوندد. دینو راجع به آن دوره میگوید :
در آن زمان پدر و مادرم نقش مهمی در تصمیمات من داشتند. هر دوی آنها فوقالعاده بودند اما من بیشتر شبیه پدرم هستم. او بسیار کم حرف بود و سنجیده سخن میگفت. در آن زمان، و وقتی نخستین پیشنهاد حرفهای از اودینزه برایم آمد، او مثل همیشه نطق کوتاه و مفیدی کرد. به من گفت اگر بخواهی به تحصیل ادامه دهی، پشتیبان تو خواهم بود. و اگر یک حرفه، یا فوتبال بازی کردن را نیز انتخاب کردی، به نظرت احترام میگذاریم. او کاملا عملگرا و سفت و سخت، اما در عین حال روشنفکر بود. یک بار، در یک بازی مرتکب اشتباه شدم و روی ریباند دروازهام باز شد. پس از بازی، برای توجیه به پدرم گفتم، امروز، روی شانس نبودم، اما او خشمگین گفت: «میفهمی داری چه میکنی؟ تو یک متصدی داروخانه نیستی.... تو باید مراقب آن دروازهی لعنتی باشی».
این، قانون پدرانهی دینو در تمام طول دوران فوتبال اوست. کم حرف باش و کار خود را درست انجام بده.
ناپل، یک گام عاشقانه
زوف، پیش از رسیدن به شهرهای بزرگ فوتبال ایتالیا در شمال، پله پله راه موفقیت را در شهرهای کوچک طی میکند. دو سال در اودینزه، و سپس سفر به ناپل در دههی 60.
انتقال مفیدی بود. توانستم قدم بعدی را بردارم. در اودینزه فراز و نشیبهای زیادی داشتم. اما هنوز شخصیتم کامل نشده بود. یادم هست سرمربی پیش من آمد و گفت به نظرم تو دروازهبانی خوبی هستی، اما سایر اعضای کادر فنی و مدیران با این نظر موافق نیستند. میخواهیم تو را بفروشیم. این برای من یک اتفاق خوب بود. باشگاه مانتوواکالچو، که در آن زمان در سری آ بود به سراغم آمد. اول قرار بود من گلر ذخیره باشم اما مربی تصمیم گرفت از من و دروازهبان اول به طور مساوی استفاده کند. در پایان آن فصل، من 27 بازی در سری آ انجام دادم. معرکه بود. دوران من در سری آ آغاز شده بود.
تکامل حرفهای، با روزهای خوش عاطفی همراه میشود. روزهایی که دینو، با آنا، یک دختر باهوش مثل خود و البته برونگرا خلاف خود آشنا میشود. پس از چهار سال زندگی در لومباردی، زوج خوشبخت، راهی جنوب میشوند. زندگی در سیسیل و بازی زوف برای ناپولی.
زوف (ج) خوشبخت!
دینو در ناپل به یکی از دروازهبانان برتر سری آ تبدیل میشود. وقتی ناپولی برای بازی با میلان به شمال میرود، دینو زوف با محیطی تازه روبرو میشود. شهری پرشور و جایی که فوتبال در خون مردم است. زوف آن بازی را به یاد میآورد:
مردم به من گفتند مطابق سنت باشگاه دروازهبان ناپولی باید از طرف تمام بازیکنان، برای طرفداران حاضر در جایگاه التراهای باشگاه دست تکان دهد. به نظر من این کار کمی عجیب و غریب بود، اما پیش از بازی میلان این کار را انجام دادم، و انجام آن در کنار کلین شیت برابر تیم قدرتمند شمالی باعث ایجاد یک رابطهی عالی میان من و طرفداران ناپولی شد. آنها فهمیدند که من صمیمانه همراهشان هستم و از آن به بعد لطف و محبت فراوانی نثار من کردند.
محبت و علاقهی طرفداران ناپولی تا امروز به دینو زوف پابرجاست. مردی که 5 سال از دروازهی تیمشان محافظت کرده. و در رابطهای متقابل، بازی در ناپولی نیز به زوف کمک کرد تا مسیر رسیدن به لباس دروازهبانی تیم ملی فوتبال ایتالیا، برایش هموار شود. بازی در یورو 68، تورنمنتی که تا سالهای سال برای آتزوری، تنها قهرمانی در نبرد ملتهای اروپا بود.
شاید تصور کنید تورنمنت نهایی با 4 تیم برگزار میشد و ما با تیمهای کمتری روبرو شدیم. اما آن فرمت یعنی شما بی برو برگرد باید با بهترین تیمها مواجه شوید و این بخش سخت کار بود. اتحاد جماهیر شوروی سردمدار فوتبال بلوک شرق در آن سالها و بازیکنانی که امروز آنها را در 15 کشور مختلف اروپایی مییابید را در ناپل، جایی که به بازی در آن خو گرفته بودم شکست دادیم و سپس فینالی خاطرهانگیز در رم برابر یوگسلاوی.
تیمی که برای شکست آن به دو مسابقه نیاز داشتیم. (مطابق قوانین آن زمان، دو تیم پس از مساوی 1-1 باید در بازی تکراری به مصاف هم میرفتند.) من هرگز شور و شوق 90،000 تماشاگر در استادیوم المپیکوی رم در آن روز را فراموش نمیکنم. هزاران فندک روشن در شب، به جای نورهای موبایل که امروز آن را میبینید، سر و صداها، پارچهها، این، اولین جام واقعی دوران فوتبال من بود. و در حافظه ام با جزئیات حک شده.
توپ مال توست پسر
پس از پنج سال بازی در ناپولی، زمان انتقال به شمال ایتالیا فرا میرسد. بیشه ی شیران فوتبال ایتالیا. میلان، تورین و مدعیانی که در دههی 60 قهرمانیهای اسکودتو و جامهای اروپایی را به چنگ آوردهاند.
زوف، در جام جهانی 1970، رقابت بر سر جایگاه دروازهبان اول تیم ملی ایتالیا را به آلبرتوسی گلر معرکه آن زمان کالیاری و بعدتر میلان میلان واگذار میکند.
دوسال پس از آن و در 30 سالگی دینو زوف نیز راهی شمال میشود و پای به تورین میگذارد. دروازهی یوونتوس.
تورین و رویای 1982
یووه و ناپولی رقبای بزرگی نبودند و انتقال میان آنها مشکلی به وجود نمیآورد. اما سفر از جنوب به شمال، تفاوتهای زیادی داشت. باشگاهی بزرگ، طرفدارانی بزرگ و بازیکنانی بین المللی آنجا بودند. اما من، همچنان همان پسر اهل فریولا بودم. جدی، کوشا و به دنبال بهترین عملکرد. در تورین، همه چیز درست پیش میرفت. درست مثل یک فیات درجه یک. سازماندهی درست مدیران و انتظار برای کسب پیروزی و جام. من به راحتی با سختگیری و جدیتی که انجا حاکم بود خود را وفق دادم حتی در روزهای تعطیل که در خانه و در حال استراحت بودیم نیز مربیان و مدیران با ما تماس میگرفتند تا همه چیز را بررسی کنند.

وقتی صحبت از دوران دینو در یووه میشود، خاطرات با یک نام دیگر پیوند میخورد. مردی که دو سال پس از زوف لباس بیانکونری را بر تن کرد، مثل زوف تا یک دهه بعد دیوار بتنی انتهای زمین یووه و تیم ملی ایتالیا راه مستحکم ساخت و پس از بازنشستگی، برای دو سال روی نیمکت مربیگری بانوی پیر دستیار زوف بود. با حضور دروازهبانی به نام دینو زوف و مدافعی به گائتانو شیره آ کاتناچو گامی دیگر رو به جلو برداشت. دو مردی که از لحاظ شخصیتی شباهتهای زیادی به هم داشتند.
با شنیدن نام شیره آ، خاطرات تلخ و شیرینی برای زوف تداعی میشود. از مرگ غم انگیز مدافع سرسخت ایتالیایی در اثر سانحه رانندگی که زوف با به یاد آوردن آن اشکهای خود را کنترل میکند تا خاطرات جام جهانی 1982 و بازگشت به هتل پس از فینال برابر آلمان غربی در برنابئو.
بازیکنان در حال جشن گرفتن بودند. با سر و صدای فراوان اما من و شیره آ در اتاق خود بودیم. بی آنکه حرفی بزنیم سیگار میکشیدیم و از آن لحظات بزرگ لذت میبردیم. من در آن زمان 40 ساله بودم. با بازوبند کاپیتانی. پیش از بازیها و جنجالهای مطبوعات، به بازیکنان گفتم باید فقط روی مسابقاتمان تمرکز کنند. بیخیال کنفرانسهای مطبوعات و سوالات خبرنگاران شوند و کار خود را انجام دهند. مدیریت شرایط در چنین ابعادی کار دشواری است اما تا آخر بازیها تمرکزمان را از دست ندادیم. از دور گروهی مصیبت بار و سه مساوی تا بیدار شدن تیم و نتایج معرکه برابر برزیل و آرژانتین در دور دوم گروهی، نیمهنهایی برابر لهستان و فینال در روز 11 جولای برابر آلمان. ما گلهای فوقالعادهای زدیم. در دفاع مستحکم بودیم و البته فرماندهی به نام انزو بیرزوت را روی نیمکت داشتیم.
زرمنهای ناکام در فینال برابر کاپیتان زوف 40 ساله
قهرمانی جام جهانی، قلهی دوران فوتبال دینو زوف است. با این حال او دو تجربهی ناموفق را در دو فینال اروپایی به فاصلهی 10 سال نیز سپری کرده. فینال جام باشگاههای 1973 در بلگراد برابر آژاکس و 1983 در آتن برابر هامبورگ.
شکست اول در سال 1973، باعث شد تا نه تنها یک جام بزرگ اروپایی که یک افتخار شخصی نیز از زوف دور شود. اگر یووه موفق به شکست آژاکس میشد، زوف نیز پیروز نبرد رو در رو با یوهان کرویف میشد و شاید جای نفر اول و دوم جدول توپ طلا تغییر میکرد.
«بله، اگر میتوانستیم آژاکس را شکست دهیم شاید شانس من افزایش مییافت. اما من دومی را میپذیرم. زیرا یک ورزشکار هستم. کرویف در آن سال فوقالعاده بود و من همیشه در مقابل بازیکنان مبتکر و خلاق سرم را پایین میگیرم. خب، کسی به یک دروازهبان نمیگوید تو بازیکن خلاقی هستی!»
دینو زوف، یوهان کرویف، تعریف یک دوران
مصائب روی نیمکت
زوف، در قامت یک مربی باشگاهی روی نیمکت یووه، لاتزیو و در مقطع کوتاهی فیورنتینا نشست.
ورود به مربیگری، یک انتخاب منطقی و طبیعی برای من بود. تا 40 سالگی به میدان رفته و تجربهی فراوانی انداخته بودم. همچنین وقتی شما دروازهبان هستید، از انتهای زمین دید عالی برای تحلیل بازی و تاکتیکها دارید. از مربیگری در فصل 1989/90 خاطرات خوبی دارم. فصلی که بازیکنانم، بهرغم اینکه میدانستند قراردادم را تمدید نخواهم کرد، با جان و دل جنگیدند و جام حذفی و جام یوفا را به دست آوردند
پس از یووه، زوف راهی پایتخت میشود. مربیگری بیانکوچلستی. در لاتزیو زوف در سه برهه روی نیمکت تیم مینشیند. دورانی خوب اما بدون جام که به قول خود او «ریاستی با سبد خالی ست!» بعد از آن، نوبت به چالش بزرگ میرسد. نیمکت تیم ملی ایتالیا در یورو 2000. زوف، هرگز «شهر ابدی» را ترک نکرد. پس از لاتزیو، او توسط کمیتهی فنی مربیان ایتالیا، جایی که دوست و همبازی سابقش جی جی ریوا عضوی از آن بود برای هدایت تیم ملی انتخاب میشود.
در فینال، با وجود برتری 1-0 تا دقایق پایانی و چند موقعیت عالی، اسیر گل دقایق پایانی و بعد از آن گل طلایی شدیم. اما تلخترین و ناامید کننده ترین اتفاق اظهارات برلوسکونی بود. او مدیریت مرا ناشایست توصیف کرد و من برای دفاع از حیثیت خود استعفا کردم.

با نشستن پای صحبتهای زوف، میتوانید به متانت مردی که وقار و جایگاه خود را فدای درگیر شدن با برلوسکونی نمیکند پی ببرید. پس از آن استعفا، دوران دینو زوف در سطح اول فوتبال برای همیشه به پایان میرسد.
پس از طوفانها
زوف، در تمام طول مصاحبه، گاهی با شور و هیجان، گاهی با آرامش و گاهی بااشکهای حلقه زده در چشمانش گذشته را مرور میکند. دورانی که آن را در کتاب خواندنی خود، «شکوه و افتخار, فقط یک لحظه زودگذر است» به تفصیل نوشته و در سال 2003 در صحنهی تئاتری در ناپل آن را برای طرفداران شرح داده. با وجود اینکه دینو هیچگاه اهل زیاد حرف زدن نبوده و نیست، اما دلایل خوبی برای بازگو کردن داستانهای خود برای طرفداران دارد:
علاقه ندارم راجع به همه چیز و در همه جا نظرم را بگویم. و به عنوان یک پسر خوب اهل فریولی، اگر 80 درصد راجع به چیزی تسلط نداشته باشم، ترجیح میدهم سکوت کنم. و برعکس، اگر به خوبی چیزی را بدانم، با کمال میل آنرا برای شما بازگو خواهم کرد
خب، این ارزش گوش دادن به صحبتها، خاطرات، داستانها و ... را از زبان شما را برای ما بیشتر میکند، پاپا دینو!
