ارشیا بهرامی
اختصاصی طرفداری - شاید این یادداشت باید پیشتر و بعد از آخرین قهرمانی اسپانیا نوشته می شد یا شاید بهتر این است که حالا از تب و تاب و قهرمانی اسپانیا دور شده ایم به این یادداشت فکر کنیم تا بتوانیم نگاهی منصفانه تر و بدور از هیاهو داشته باشیم.
هنگامی که اسپانیا برای دومین دوره متوالی قهرمان اروپا شد و در این بین جام جهانی 2010 را هم برای نخستین بار فتح کرد تبدیل به اولین تیمی شد که موفق شده 3 تورنمنت بزرگ را پیاپی قهرمان شود. که دو مرتبه آن به رهبری دل بوسکه بود. دل بوسکه بعد از آراگونس سکان هدایت اسپانیا را در دست گرفت و با تغییراتی اندک به همراه نسل طلایی اسپانیا که مدیون بارسلونا و لاماسیاست دو جام بزرگ را کسب کرد و همگان را به تحسین واداشت. در چنین شرایطی آیا امکان انتقاد از این سرمربی وجود دارد؟ آیا می شود به او ایرادی وارد کرد؟ و سوال اساسی تر آیا او مربی شجاعی است؟ آیا او چیزی به اسپانیا افزود یا از تاکتیک های بارسلونا سود برد؟ آیا امکان نمایش هایی زیباتر و نتایجی بهتر وجود داشت؟
سبک بازی اسپانیا نسخه شماره 2 بارسلوناست با این تفاوت که دیگر مسی وجود ندارد که از نبوغ خود استفاده کند و چشم ها را خیره کند و گره کور بازی را باز کند و به عنوان بازیکنی آزاد در میدان مانور دهد هر چند که اینیستا گاهی در این نقش ظاهر می شود که به دلیل نداشتن سرعت و دریبلینگ و قدرت شوزنی و تمام کنندگی مسی همانند مسی بازدهی ندارد و همینطور فابرگاس یا سیلوا هر کدام بهترین نمایش را در پست تخصصی خودشان دارند و نمی توانند همانند مسی ایفای نقش کنند.
اما دل بوسکه چطور از داشته هایش استفاده کرد و جای غیر اسپانیایی های بارسلونا را در تیم اسپانیا پر کرد؟ بارسلونا در سیستم 3-3-4 خود از یک هافبک دفاعی استفاده می کند و در خط دفاعی از دو مدافع کناری رو به جلو و از تک هافبک دفاعی برای ایجاد بالانس در خط دفاعی اما دل بوسکه در اسپانیا از دو هافبک تدافعی بهره می برد و در دفاع کناری از آربلوا که یک مدافع کناری ایستا و ثابتست که توانایی در نفوذ و حمله ندارد استفاده میکند.در چنین شرایطی و با وجود دو هافبک دفاعی و دو مدافع مرکزی اسپانیا از 5 بازیکن رو به عقب به صورت همزمان استفاده می کند که هر از گاهی ژابی آلونسو کمی رو به جلوتر بازی میکند و آربلوا نفوذهای نصفه و نیمه و گاه و بی گاهی دارد که بستگی به قدرت تیم مقابل دارد.که این یکی از دلایل محافظه کاری بیش از حد دل بوسکه را می رساند.
اما آیا در حالی که ژاوی و اینیستا در زمین به طور ثابت حضور دارند و بازیسازی تیم را به دوش می کشند و در کنارشان گاهی سیلوا و فابرگاس هم بازی می کنند به وجود ژابی آلونسو احتیاجی باقی می ماند ؟ آن هم در شرایطی که ماتا پدرو ناواس تورس نگردو و کازورلا روی نیمکت نشسته اند.آیا امکان پذیر نبود اسپانیا با ریسک بیشتر و شجاعانه تر و هجومی تر بازی کند؟
لوئیس آراگونس در حالی قهرمان یورو 2008 شد که تنها از 1 هافبک تدافعی به نام مارکو سنا استفاده می کرد و در پیکان خط حمله از تورس و ویا به طور همزمان سود می برد بجز بازی فینال که به جای ویا مصدوم از فابرگاس استفاده کرد. در دو گوش دفاعی تیمش نیز از دو دفاع کناری کاملا هجومی و رو به جلو به نام های راموس و کاپدویا . راموس در یورو2012 بدلیل مصدومیت پویول به مرکز خط دفاع منتقل شد و آربلوا به ترکیب اصلی رسید. این چینش تنها راه باقی مانده بود؟ و بهترین؟ یا دفاعی ترینشان؟
خاوی مارتینس یک فصل در مرکز دفاع به تشخیص بیلاردو برای بیلبائو به میدان رفت و به فینال لیگ اروپا راه یافتند و در این مسیر منچستر با تمام ستارگانش را نیز حذف کردند. ولی دل بوسکه در طول مسابقات به هیچ وجه راموس را که با شجاعت می توان گفت یکی از بهترین مدافعان راست دنیاست را در دفاع راست به کار نگرفت و همین طور خاوی مارتینس را که بایرن حاضر شد برایش 40 میلیون بپردازد.
در جام جهانی 2010 اسپانیا در یک هشتم پرتغال را1-0 و در یک چهارم پاراگوئه را 1-0 و در نیمه نهایی آلمان را هم با نتیجه 1-0 با یک گل که بوسیله یک کرنر بدست آمد و در فینال هم در در وقت های اضافی هلند را با تک گل اینیستا شکست داد. جالب اینجاست که در اکثر این بازی ها زمانی که بازی برای اسپانیا گره می خورد و در گلزنی ناکام می ماندند پدرو یا ناواس به جای ژابی آلونسو به میدان می آمدند و همانطور که میدانیم اسپانیا نتیجه میگرفت تا دلیلی باشد برای بی نیاز بودن از آلونسو و پتانسیل زیاد تیم برای بازی باز و هجومی . همانگونه که پیداست تمامی این بازی ها با حداقل نتیجه بدست آمد و نشان از نمایش های کاملا محتاطانه تیم دل بوسکه دارند. براستی امکان بازی هایی شجاعانه تر و پرگل تری وجود نداشت ؟
در یورو 2012 اسپانیا به دلیل مصدومیت ویا و عدم اعتماد به تورس و نگردو و نبردن سولدادو که بهترین گلزن اسپانیایی لالیگا بود که این یکی از تصمیمات عجیب دل بوسکه بود از سیستم 0-6-4 استفاده کرد. با گماشتن فابرگاس در نقش 9 کاذب همه دل بوسکه را تحسین کردند. اما این بهترین ترکیب ممکن برای اسپانیا بود؟ آیا دل بوسکه خودش این ترکیب و این تاکتیک را ابداع کرده بود؟ ابتدای همان فصل وقتی گواردیولا با پافشاری بسیار سسک را به کمپ نو بازگرداند همه ی ذهن ها به این سو رفت که او به جای ژاوی بازی خواهد کرد یا اینیستا؟ اما با شروع فصل پپ از تاکتیک جدیدی پرده برداشت. استفاده از سسک در نقش 9 کاذب و مسی یار شماره 10 و در کنارشان ویا یا سانچز یا پدرو به عنوان وینگر و بدون هیچ مهاجم ثابت و یا هدفی. در خط دفاعی به دفاع 3 نفره روی آورد.همه ی این تغییرات با گذشتن چند هفته از فصل و کنار رفتن بعضی از بازیکنان از ترکیب اصلی به دلیل مصدومیت و جا افتادن سیستم و ترکیب جدید منجر به چینش 0-7-3 شد.
به وضوح مشخص است که دل بوسکه از کجا نت برداری کرده و بسیاری از شاکله و ترکیب و سیستم و تاکتیک های تیمش از کجا سرچشمه می گیرد. اگر بارسلونا چنین مسیری را نمی رفت و چنین بازیکنانی نداشت و یا گواردیولا این سیستم ها و تاکتیک ها را ابداع نمی کرد تکلیف دل بوسکه چه بود؟ او برای هدایت و قهرمانی اسپانیا چکار می توانست بکند؟
مطالب ستون نویسندگان، تنها برگرفته شده از نظرات نویسندگان و تحلیلگران سایت طرفداری است.