آرزویم مبتلای زخم بی جانی شده
خانه ام لبریز از انبوه ویرانی شده
سینه ام را بغض های بی کسی آتش زدند
زیر پا هر سایه ای لب تشنه قربانی شده
آسمان در انتظار است و پر پرواز نیست
عابری در کوچه ی بن بست، زندانی شده
پادشاهی میکند سلطان غم بر جان و دل
ابر غم بیدار و چشمم باز بارانی شده
خسته ام از ماتم شب های تنهایی که خواب
رهسپار شهر ویران پریشانی شده
از میان این همه دلگرمی بازار عشق
داغ جانسوز جدایی سهم پیشانی شده
مثل یک آواره دنبال خودم گشتم ولی
سرنوشتم تا ابد درگیر حیرانی شده
زمستان 96
به قول حضرت حافظ :
"که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها..."
مادامی که دلت آشوب نیست، به راهی که انتخاب کردی شک کن...
ارادتمند...