اسپایک لی را بیشتر به آثار حمایت از تیره پوستانش میشناسم( بلککلنزمن رو هنوز ندیدم)اما این فیلم برای من بیش از یک فیلم ضد نژاد پرستی است.
استوار می کند، سست می کند، در راه استواری مجدد، به یقین می رساند.
داستان از یک روز معمولی از یک انسان معمولی در محله های فقیرنشین سیاه پوست آغاز می شود، جماعتی از جوانان که رستگاریشان را در هم شکل شدن با سفید پوستان می بینند.
به زندان میفتد، با عالیجاه محمد آشنا می شود؛ کسی که قائل است خداوند نیز سیاه پوست است.
کودکی مالکوم به تصویر کشیده می شود، جریان به آتش کشیده شدن کلیسای پدرش، به قتل رسیدن پدرش توسط افراط گرایان نژاد پرست، سختی ها و انحطاط مادرش و تقلا برای نجات خانواده و سرانجامی که به افسردگی ختم می شود... .
مهم تر از آنچه از مالکوم ایکس نشان می دهد (شخصا معتقدم کارگردان معتقد است در شخصیت شهید مالکوم ایکس ، حق طلبی مهم ترین و بارز ترین مشخصه ی اوست)، تصویری است که فیلم از ملت مسلمان مطرح می کند؛ این که در نهایت ، بیننده را به همان تعبیر : "هر انقلابی هم زیر سر استکبار است" سوق می دهد.
شاید یکی از بهترین آثار سینمای اسپایک لی است، شاید یکی از بهترین نقش آفرینی های دنزل واشینگتون است؛ مدتها با خودم کلنجار می رفتم که چه چیز می تواند یک کمپانی فیلمسازی یهودی_امریکایی (برادران وارنر) ترغیب به ساخت اثری در مورد شخصیت انقلابی مالکوم ایکس شود؛ هیچ چیز مهم تر از آن نیست که بگوید ، آخرش مالکوم ایکس هم شکست خورد، حق طلبی عاقبت خوشی ندارد، ...
زبان کارگردان جذاب است، منتقدان بازی ها و فیلمنامه را دوست دارند و بیننده ها از دیدنش لذت برده اند. من هم لذت بردم، هر چند مجبور نیستم شکست تفکر جوینده ی حق را بپذیرم. هیچ انسان با عزم راسخی مجبور نیست.