رجعونی عینیک لایامی اللی راحوا
چشمانت مرا به روزهای گذشته می برند
علموني اندم علی الماضي وجراحه
و به من می آموزند که پشیمان باشم از گذشته و زخمهایش
االی شفته قبل ما تشوفک عنیه
هرچه پیش از دیدنت چشمانم دیده
عمری ضایع یحسبوه ازاي علي؟
تباهی عمرم بوده و عمرم می پندارندش؟
انت عمري...اللی ابتدی بنورک صباحه؟
عمر من تویی... سحرم با درخشش تو سرزده
انت عمري...
قد ایه من عمری قبلک راح
بسیار عمرم پیش از تو تباه شد
وقدي یا حبیبی.. قد ایه من عمری راح..
تباه شد نازنینم... بسیار تباه شد
ولا شاف القب قبلک فرحه واحده
پیش از تو قلبم دمی شاد نشد
ولا ذاق فی الدنیا غیر طعم الجراح
و در عالم جز طعم زخم نچشیدم
ابتدیت دلوقت بس احب عمري
با تو آغاز کرده ام دوست داشتن عمرم را
ابتدیت دلوقت.. اخاف لا العمری یجري
با تو آغاز کرده ام ترس از گریزان عمرم را
کل فرحه اشتقها من قبلک خیالي
شوق هر شادی که پیش از تو به خیالم بود
التقاهافی نور عینیک قلبی وفکري
دل و جانم در نورچشمانت بازیافتند
یا حیاه قلبی یا اغلی من حیاتي
ای تو جان دل من... ای عزیزتر از جان من
لیه ما قابلنیش هواک یا حبیبی بدري
پیش تر از این چرا درنیافتم عشق ات را ای ماه من
الی شفته قبل ما تشوفک عنیه
هرچه پیش از دیدنت چشمانم دیده
عمری ضایع یحسبوه ازاي علي؟
تباهی عمرم بوده و عمرم می پندارندش؟
انت عمري...اللی ابتدی بنورک صباحه؟
عمر من تویی... سحرم با درخشش تو سرزده
انت عمري...
اللیالي الحلوه والشوق والمحبه
شبهای شهد و شوق و عشق را
من زمان و القلب شایلهم عشانک
قلبم از تمام زمان نگاه داشته برای تو
دوق معا ي الحب..دوق حبه بحبه
بچش طعم عشق را... ذره ذره بچش
من حنان قلبی اللی طال شوقه لحنانک
از مهربانی قلبم که شوق مهربانیت دارد
هات عینیک تصرح فی دنیتهم عینیه
چشمانت را فراآر تا در زندگیشان گم شود چشمانم
هات ایدیک ترتاح للمستهم ایدیه
دستانت را فراآر تا از لمسشان راحت یابد دستانم
یا حبیبی تعال وکفایه
نازنینم بیا که بس آنچه از کف ما رفته
اللی فاتنا هو فاتنا یا حبیب الروح شویه
بسیار از کف ما رفته نازنین ِ جانم
االی شفته قبل ما تشوفک عنیه
هرچه پیش از دیدنت چشمانم دیده
عمری ضایع یحسبوه ازاي علي؟
تباهی عمرم بوده و عمرم می پندارندش؟
انت عمري...اللی ابتدی بنورک صباحه؟
عمر من تویی... سحرم با درخشش تو سرزده
انت عمري...
یا اغلی من ایامي...یا احلی من احلامي
ای تو خوشتر از روزهایم... ای شیرین تر از رویاهایم
خذني لحنانک خذني عن الوجود وابعدني
راهی ام کن به مهربانی ات.... راهی ام کن از هستی و دورم کن
بعید بعید انا وانت بعید بعید وحدینا
دوریم و دور من و تو، ودوریم و دور تنها ما
عالحب تصحی ایامنا عالشوق تنام لیالینا
روزهایمان بیدار می شود با عشق
شبهایمان به خواب می رود با شوق
صالحت بیک ایامی سامحت بیک الزمن
با تو آشتی می کنم با روز
با تو می بخشم بر زمان
ستنی بیک آلامی ونسیت معاک الشجن
با تو از یاد می رود دردهایم
با تو از یاد می رود زجرم
رجعونی عینیک لایامی اللی راحوا
چشمانت مرا به روزهای گذشته می برند
علموني اندم علی الماضي وجراحه
و به من می آموزند که پشیمان باشم از گذشته و زخمهایش
االی شفته قبل ما تشوفک عنیه
هرچه پیش از دیدنت چشمانم دیده
عمری ضایع یحسبوه ازاي علي؟
تباهی عمرم بوده و عمرم می پندارندش؟
انت عمري...اللی ابتدی بنورک صباحه؟
عمر من تویی... سحرم با درخشش تو سرزده
انت عمري...
رجعونی عینیک لایامی اللی راحوا
چشمانت مرا به روزهای گذشته می برند
علموني اندم علی الماضي وجراحه
و به من می آموزند که پشیمان باشم از گذشته و زخمهایش