وقتی که پا میزاره دریا به روی شن ها
مرغابی ها میشورن پرهاشونو تو دریا
وقتی برای ساحل دریا صدف میاره
شب ها به روی بندر بارون ماه میباره
یاد تو در دل من طوفان به پا میکنه
تا ساحل زندگی با من شنا میکنه
وقتی موج های سنگین از پله های دریا
میرن که سر بزارن به روی تخته سنگ ها
وقتی که دست دریا رو شونه غروبه
خورشید خانوم هراسون تو خونه غروبه
یاد تو در دل من طوفان به پا میکنه
تا ساحل زندگی با من شنا میکنه
حالا غروب که میشه
بی خود دلم میگیره
مثل ماهی تو ساحل
جون میده و میمیره
بعد تو مرغابی ها
همزاد آب نمیشن
موجای خسته بی تو
زنجیر خواب نمیشن
یاد تو در دل من طوفان به پا میکنه
تا ساحل زندگی با من شنا میکنه