دورههاى اول و دوم گسترش آریایى ها چه قدر با هم فاصله دارند و این پراکندگى در چه دوره تاریخى روى داده مى افتد؟
بزرگترین گسترش در میانه هزاره پنجم ق م روى مى دهد اقوام آریایى همزمان به اروپا، فلسطین و سوریه مى روند و حتى آثار مهمى در تمدن مصر از خود باقى مى گذارند. در موج دوم که اوایل هزاره دوم ق م بوده گروه تازه اى از شمال فلات ایران به یونان و بخشى به سمت شرق و به هندوستان مى روند.
•در تحقیقات شما مشخص شده دلایل این مهاجرت ها چه بوده؟ آیا دلایلى جغرافیایى چون گرم شدن هوا و یا مسایل مربوط به کشاورزى و دامپرورى در این جابه جایى موثر بوده است؟
خوشبختانه به لحاظ علمى آمار هواشناسى از پایان دوره یخبندان تا دوران تاریخى وجود دارد. با افزایش شدید دماى هوا مردم آریایى براى دستیابى به منابع آبى و جبران کمبود آن در مناطق زیست خود کوچ هاى بزرگى به سوى مناطق آب خیز و جاهایى که رودهاى بزرگى داشتند مى کردند مانند مناطق اطراف دجله، فرات، نیل و سند. بنابراین با سنجش و انطباق شواهد هواشناسى و زبانشناسى و گزارش هاى تاریخى مشخصاً گرم شدن هوا و میل به دستیابى به آب باعث مهاجرت هاى بزرگ شده است.
•پایههاى پژوهش شما بسیار گسترده است. از ابتدا قصد داشتید چنین پژوهش گسترده اى انجام دهید و از تمامى این منابع استفاده کنید؟ و اینکه اثر شما چه تفاوتى با دیگر پژوهش هاى تاریخى دارد؟
برداشت هایى که از یک بخش از دانش براى نوشتن تاریخ صورت مى گیرد معمولاً ناکام مى مانند. به همین علت بسیارى از برداشت ها و دریافت هاى باستانشناسان که تنها از یافته هاى باستانشناسى براى نگارش تاریخ استفاده مى کنند با آنچه که زبانشناسان براى همین منظور انجام مى دهند، متفاوت است. به همین دلیل در چند دهه اخیر بحث هاى طولانى و بیشتر بى نتیجه میان این دو گروه انجام گرفته است. از آنجا که این روش اغلب ناکام بوده است من براى بازنویسى تاریخ کهن ایران از انباشت شواهد و تلفیق شاخه هاى گوناگون دانش، به ویژه دانش دیرینه شناسى، استفاده کرده ام. هواشناسى تاریخى یکى از آنهاست، از این طریق مى توان توضیح داد چگونه در یک دوران تاریخى ناگهان به کوچ هاى بزرگ برمى خوریم اما این کافى نیست. همراه با این کوچ ها آثار زبانى و وامواژه هاى آریایى در زبان هاى دیگر فراوان مى شوند که تاییدى بر برداشت یادشده است. در همان زمان آثار باستانشناسى اقوام ایرانى هم در سرزمین هاى دور و نزدیک یافت مى شود. حتى تصاویرى که اقوام آریایى را نشان مى دهند در کشورهاى میزبان مانند مصر یا بین النهرین دیده مى شوند. مجموع این پدیده ها تئورى آغازگاه این مهاجرت ها از ایران و نیز روابط فرهنگى و قومى میان آریاییان و اقوام بیگانه را تقویت مى کند. از این روست که بسیارى از رویدادهایى که در اسطوره هاى ایران وجود دارد در اسطوره هاى اقوام خویشاوند _ آریایى هاى اروپایى _ و اقوام غیرخویشاوند _ مثل مصر _ عیناً یافت مى شود.
•تطبیق این شواهد در اکثر موارد موجب تایید تئورى شما بوده یا در مواردى فرضیه شما نقض شده است؟
در این پژوهش به دنبال توافق ها بودم. اسطوره هایى مثلاً در سومر هست که هیچ ارتباطى با ایران ندارند. اما در میان همان اسطوره هاى سومرى که شامل زندگى، جنگ ها و افسانه خدایان و روابط آنان با انسان هاست بسیارى نشانه ها هم از نظر زبانشناسى و هم از نظر نام خدایان و ویژگى هاى آنان با خدایان پیش از زرتشت و یکتاپرستى در ایران کاملاً یکسان هستند که آشکار مى کند ارتباط فرهنگى کهن میان ایرانیان و اقوام بین النهرین و حتى مصر وجود داشته است. اگر این شواهد در مورد یک خدا بود مى توانستیم آن را اتفاقى بدانیم اما با انباشت آنها چنین نتیجه گیرى ممکن نیست.
•پیش از قوم آریایى هم اقوامى در ایران بودهاند و این موضوع را در تقابل با قوم آریایى بررسى کرده اید؟
بله در واقع نتایج پژوهش من ثابت مى کند اگر پیش از کوچ آریایى ها به فلات ایران ساکنانى در اینجا وجود داشتند که به زبان غیرآریایى صحبت مىکردند، باید نشانه هایى از آنها در فرهنگ کوچندگان آریایى باقى مى ماند. بایستى تعدادى وامواژهاى غیرآریایى و بومى ایرانى در زبان هاى کهن ایرانى مثل زبان اوستایى یا زبان پارسى باستان مى داشتیم. کوچندگان آریایى به یونان حدود ۴۰ درصد واژه هاى غیرآریایى را به زبان خود وارد کردند، ۲۵درصد واژه هایى که در زبان سانسکریت وجود دارد غیرآریایى است اما در اوستایى کهن و فارسى باستان چنین پدیده اى وجود ندارد و این بهترین نشانه براى آن است که در فلات ایران بومى غیرآریایى ساکن نبوده است. بخش خوزستان که جزء فلات ایران نیست و در دشت قرار دارد در دوران تاریخى و اواخر هزاره چهارم ق م زیستگاه عیلامیان مى شود، که زبان آنها آریایى نیست. در زبان عیلامى هم واژگان فراوانى از زبان آریایى وجود دارد که از همجوارى این دو قوم پدید آمده است.
•پس زیستگاه قوم آریایى پیش از آنکه به ایران بیایند، کجا بوده؟
ابتدا لازم است فکر کنیم آیا آریایى ها حتماً باید از جاى دیگرى به ایران آمده باشند؟ چنین لزومى وجود ندارد. آنچه مسلم است در پایان عصر یخبندان هوا در فلات ایران بسیار سردتر از امروز بود و فلات ایران جاى مناسبى براى زندگى انبوه آریایى ها نبود. اما در جنوب ایران یا کف خلیج فارس که در آن زمان خشک بود رودى از پیوستن دجله، فرات و کارون مى گذشت که در تنگه هرمز به دریاى عمان مى ریخت و آثار این رود بزرگ در کف خلیج فارس مشهود است. با توجه به آنکه شمال آن منطقه سرد و جنوب آن یعنى صحراى عربستان گرم بود، این منطقه براى سکونت اقوام آریایى بسیار مناسب بود و در اسطوره هاى ایرانى، اروپایى و حتى تورات از این خاستگاه و رود بزرگ نشانه هایى هست. پس از آنکه هوا گرم مى شود آب دریاى آزاد بالا مى آید و خلیج فارس در طول چندهزار سال پر از آب مى شود و قومى که در کف خلیج فارس مى زیستند به سمت شمال و غرب، به میانرودان و فلسطین و سوریه و بخشى به داخل فلات ایران مى روند و در اطراف دو دریاچه بزرگ که اکنون تبدیل به کویر شده اند شهرهاى اولیه را بنا مى کنند. این دریاها در اثر جارى شدن آب هاى فراوان از ذوب شدن یخ به داخل فلات ایران سرازیر مى شوند و ۲ دریاچه بزرگ در داخل ایران تشکیل مى شود که اکنون به صورت کویر درآمده اند. شهرهاى بزرگ قدیم ایران مثل تپه سیلک، شهر سوخته در سیستان، تپه یحیى، شهداد و تپه حصار دور این دریاى بزرگ قرار داشتند. در آن زمان این مناطق پر آب و جنگل بوده و نقشه این دریاچه ها در کتاب عرضه مى شود.
•به جز نشانههاى زبانشناسى و اسطوره شناسى در منطقه خلیج فارس شى یا ساخته دست بشرى کشف شده که نشانگر سکونت انسان باشد؟
متأسفانه هنوز در کف خلیج فارس کاوش هاى باستانشناسى صورت نگرفته است. ولى تا این حد مى دانیم که دره بزرگى که از پیوستن دجله، فرات و کارون به وجود آمده بود در خلیج فارس موجود است و نشانه جارى بودن چنین رود عظیمى است که از تنگه هرمز به دریاى عمان مى ریخته است.
•حال به بخشى بپردازیم که آریایى ها در فلات ایران ساکن شده اند و روابط فرهنگى با همسایگان خود برقرار مى کنند. چه رابطه اى بین آریایى هاى کهن و همجوارانشان وجود داشت؟
بیشترین روابطى که در این کتاب بررسى شده مربوط به روابط بومیان ایران با سرزمین هاى غربى یعنى میانرودان، سوریه، فلسطین و مصر است. تماس با سرزمین هاى شرقى مثل چین و کره در این کتاب به علت در دسترس نبودن منابع لازم خیلى کم بررسى شده است. شاید هم ارتباط به اندازه تماس با غرب نبوده است. در جوار ایران در سمت غرب کشورى به نام سومر وجود داشت. سومریان از خاستگاه نامعلومى به آنجا مهاجرت کرده بودند و با آریایى هایى که از قبل در میانرودان ساکن بودند تقابل پیدا مى کنند. این ادعا از این راه اثبات مى شود که تمام نام هاى جغرافیایى که در متن هاى کهن سومر ثبت شده ریشه غیرسومرى دارند و طبق بررسى من داراى ریشه آریایى هستند. مثل رود دجله، فرات، شهر «آریه» و غیره. به جز آن واژه هاى نهادهاى طبیعى که در زبان سومرى وارد شده مثل آب، دریا، گاو، مزرعه، کوه و غیره ریشه آریایى دارند و حتى نام بیشتر خدایان سومرى هم ریشه غیرسومرى دارند که این استدلال مورد قبول زبانشناسان است. در ادامه درمى یابیم همین روابط که در ابتدا بیشتر تجارى بوده و بعد تبدیل به جنگ یا کوچ یا ارتباط فرهنگى شده حتى در زبان مصرى هم وجود دارد. وامواژه هایى هم از زبان آریایى به زبان سومرى، زبان اکدى و زبان مصرى رفته. نام فرآورده هاى ایرانى مثل مس، قلع، برنز، آهن، طلا، اسب و ارابه از زبان آریایى به زبان هاى بیگانه راه یافته است. نام خدایانى مانند آشور، «اى ننه»، «ایشتر»، «ایرته»، «مه»، «سلم»، «ناهیتى»، یهوه و آمون از ریشه آریایى به زبان هاى سومرى، اکدى و مصرى رفته است .
پایان قسمت دوم