سلام. زمان سرایش این غزل برمیگرده به حدود دو سال پیش:
تمام شهر شد امشب اتاق ما دو نفر
شدند ماه و ستاره چراغ ما دو نفر
برقص مثل گلی تازه در نسیم و بخند
که باز آمده باران سراغ ما دو نفر
و آمد آتش عشق و اتاق خانه ی ما
دوباره گرم شد از چای داغ ما دو نفر
چه لحظه های قشنگیست حال ما انگار...
بهار سر زده باشد به باغ ما دو نفر
نفس نفس تب عشق است و می شود پیدا
خدای عاطفه در اشتیاق ما دو نفر
تو واژه واژه قنوتی و ماجرای عروج
شروع می شود از اتفاق ما دو نفر
سپیده شد، همه جا عاشقی شکوفه زده
و شد بهانه ی هستی فراغ ما دو نفر
قسم به پاکی دریا که دوستت دارم
قسم به مرگ که باشد فراق ما دو نفر
__________________________________________________________________________________
یک نکته کوتاه:
مفهوم زمان همیشه مورد توجه دانشمندان، رمان نویسان، فیلمسازان و ...بوده، هست و خواهد بودو اخیرا در آثار سینمایی به اون بیشتر پرداخته میشه، مثل کارای نولان (مثل تلقین، بین ستاره ای، ممنتو و... ). و شاید هزاران اثر دیگه در مورد زمان. از بیگ بنگ و قبل اون صحبت میشه. آیا اصلا قبلی وجود داشته ؟ و....
مفهوم زمان خیلی مفهوم سطحی هست. زمان مولفه ای هست که نیاز به یک بستر داره. زمان شاید به ظاهر از مفهوم مکان کلی تر به نظر بیاد ولی این مولفه ها همیشه نیاز به یک اصل دارن. میشه از این مولفه ها تا حدودی به مفهومِ اصل رسید ( البته تا حدودی). نسبی بودن زمان و مکان مدت هاست که مشخص شده. در سیارات متفاوت، زمان مفهوم خودشو داره و اگر همینو بسط بدیم به کائنات، این تفاوت بیشتر نمود پیدا میکنه. در رابطه با مکان هم همینطور. یه مثال جالب برای مکان همون چیزیه که توی فیلم ایرانی " خیلی دور خیلی نزدیک" زده میشه. اگر من شیراز و شما تهران، فاصله من از شما به نسبت فاصله دو تا پروتون توی یه اتم، خیلی خیلی دوره. ولی به نسبت فاصله کهکشان ها، ما بسیار به هم نزدیکیم. فاصله بین دو تا الکترون توی اتم میتونه نسبت به خیلی چیزا هم خیلی نزدیک باشه و هم خیلی دور. میشه گفت زمان و مکان مفاهیمی هستن که بسیار نزدیک به هم گام برمیدارن و به نحوی هر دو یک مولفه هستند.
البته اثبات این مسائل توی فلسفه، سهل و ممتنع هست چون بستگی به منطقی داره که باهاش داره سنجیده میشه و از چه برهانی داره استفاده میشه. اگر پیش فرض بگیریم که اون دنیا رو قبول داریم، در صورتی که مفهوم زمان و مکان نسبی در نظر گرفته نشن و به تعبیری مطلق باشند، بسیار آزار دهنده میشن. چون طرف میگه حالا یک میلیون سال هم زندگی کردیم که چی؟؟؟ تا کی؟؟؟ یعنی همینجور زندگی کنیم؟؟؟ تا کجا؟؟؟ و اینجاست که نسبی بودن زمان و مکان پررنگ تر از همیشه میشه و نشان از سطحی بودن این به ظاهر مفاهیم داره.
خب اگر زمان و مکان نسبی هستن پس چی اصله؟
زمان و مکان مثل سایه هستن. شخص به سایه احتیاجی نداره.
زمان و مکان مثل صدای آب هستن. آب به صداش احتیاجی نداره.
بلکه اینها به نسبت وجودی اصل خودشون مفهوم های قرار دادی پیدا میکنن. در مطالب بعد اگر عمری باشه بیشتر به اصل میپردازیم. که ما اصلا اصل رو چی میدونیم.
مخلص همگی