طرفداری- خب باید با داستانی که کمی شرم آور است، شروع کنم چون احساس می کنم در دنیای خارج از فوتبال، به ما مربیان و فوتبالیست ها به چشم دیگری نگاه می کنند. انگار که خدا هستیم. به عنوان یک مسیحی، فقط به یک خدا باور دارم و می توانم به شما اطمینان دهم آن خدا، هیچ ارتباطی با فوتبال ندارد. واقعیت این است همه ما دائما با شکست هایی در زندگیمان روبرو می شویم. گاهی از من می پرسند چرا دائما لبخند می زنم. حتی پس از یک شکست هم لبخند می زنم. خب دلیلش این است وقتی فرزندم به دنیا آمد، فهمیدم فوتبال مرگ و زندگی نیست. ما زندگی انسان ها را نجات نمی دهیم. فوتبال چیزی نیست که باعث نفرت و بدبختی شود. فوتبال باید سراسر الهام بخشی و لذت باشد، مخصوصا برای کودکان. می دانم یک توپ گرد می تواند برای زندگیِ بسیاری سرنوشت ساز باشد. ماجراجویی و سرگذشت مو صلاح، سادیو مانه، روبرتو فیرمینو و بسیاری از بچه ها واقعا باورنکردنی است. سختی هایی که به عنوان یک مرد جوان در آلمان کشیدم، در مقایسه با سختی هایی که آن ها متحمل شدهاند، ناچیز است. لحظات بسیاری بودهاند که می توانستند تسلیم بشوند اما آن ها جنگیدن را انتخاب کردند. آن ها خدا نیستند، آن ها فقط قید رویاهایشان را نمی زنند.
از روزهای ابتدایی دوران مربیگری، یاد گرفتم از اشتباهات درس بگیرم. هیچوقت اولین اشتباه را فراموش نخواهم کرد. در سال 2001 هدایت ماینتس را در اختیار داشتم. در ماینتس 10 سال هم بازیکن بودم و مشکل این بود برخی از بازیکنان از دوستانم بودند و در عرض یک شب، ناگهان مربیشان شده بودم. آن ها همچنان مرا «کلوپو» صدا می زدند. وقتی قرار بود لیست بازیکنان را اعلام کنم، فکر می کردم باید سراغ تک تکشان بروم و در مقابلشان حرفم را بزنم. خب نقشه بدی بود چون اتاق های دو خوابه داشتیم و باید وقتی به اتاق می رفتم، به یکی از بازیکنان می گفتم «تو قراره فردا بازی کنی» و به اون یکی باید می گفتم «متاسفانه قرار نیست از اول بازی کنی.»
آنجا فهمیدم نقشهام احمقانه است که بازیکن دومی به من گفت «اما... چرا کلوپو؟» اکثر اوقات جوابی نداشتم. شاید بهترین جواب این بود که فقط یازده بازیکن می توانند بازی کنند. متاسفانه این کار را باید هشت بار دیگر انجام می دادم و به یکی می گفتم قرار است بازی کنی و به دیگری می گفتم متاسفانه نمی توانی بازی کنی. همیشه این جمله را می شنیدم «اما... چرا کلوپو؟»واقعا خنده دار و مشقت بار بود. می توانم بگویم متاسفانه چندین بار اشتباهی روی این وضعیت گ** قدم گذاشتم. چه کار می توانستم انجام دهم؟ فوقش می توانید خودتان را تمیز کرده و به راه ادامه دهید. اگر باور ندارید، به این فکر کنید که حتی بزرگترین جام دوران مربیگری من، از بدترین و مزخرفت ترین شرایط زاده شد.
شکست 3-0 مقابل بارسلونا در لیگ قهرمانان فصل گذشته، نتیجه بدی بود. وقتی برای بازی برگشت آماده می شدیم، تیم را جمع کردم تا صحبت کنم. این بار دیگر خبری از راکی بالبوا نبود. اکثرا در مورد تاکتیک صحبت کردم اما رک بودم. «باید بدون دو مهاجم برتر جهان بازی کنیم. بیرون از اینجا همه میگن ما عمرا نمی تونیم نتیجه رو برگردونیم و بیاید صادق باشیم، احتمالا هم غیرممکنه. فکر می کنید به خاطر شما این رو میگن؟ احتمالا به خاطر همینه ولی از نظر من شما امشب شانس دارین.» از ته دل ایمان داشتم. موضوع توانایی تاکتیکی بازیکنان نبود، موضوع شخصیت انسانیشان و زندگی سختی بود که داشتند.
تنها یک چیز گفتم «اگر قرار است شکست بخوریم، بیایید به زیباترین شکل ممکن شکست بخوریم.»
قطعا برای من گفتن این جملات راحت است. من فقط مردی هستم که از کنار زمین داد می زند. واقعا عملی کردن این اتفاق برای بازیکنان بسیار سخت تر است. به خاطر بچه ها و به خاطر 54 هزار تماشاگر آنفیلد، غیرممکن را ممکن ساختیم. زیباترین چیز در مورد فوتبال، این است که تنهایی نمی توانید هیچ کاری کنید، هیچ کار! باور کنید. متاسفانه زیباترین لحظه در تاریخ لیگ قهرمانان اروپا را از دست دادم. واقعا صحنه را ندیدم که فکر کنم بهترین استعاره برای نشان دادن زندگی یک سرمربی است. نمی دانم اما کاملا لحظه نبوغ ترنت الکساندر آرنولد را از دست دادم و ندیدم.
فقط دیدم که توپ به کرنر رفت. بعد ترنت سمت توپ رفت و بعد دیدم که شکیری به سمت ترنت می رود. پشتم را به زمین کردم چون می خواستیم تعویض کنیم. با دستیارم صحبت می کردم و آن لحظه اتفاق افتاد. هر لحظه که فکر می کنم، موهای بدنم سیخ می شود. صدای همه را شنیدم. سریع برگشتم و دیدم توپ وارد دروازه شده است. بن وودبرن گفت «چی شد؟» جواب دادم «هیچ ایدهای ندارم.» آنفیلد روی هوا بود. دیوانگی کامل و محض. به سختی صدای دستیارم را می شنیدم اما او داد می زد «هنوزم قراره تعویض کنیم؟» واقعا یادم می آید خنده ام می گیرد. هیچوقت آن صحنه را فراموش نخواهم کرد.
می توانید تصور کنید؟ هجده سال به عنوان مربی و میلیون ها ساعت در زمین فوتبال سپری کردم و زیباترین صحنه آن را از دست دادم. از آن شب به این طرف، 500 هزار بار گل اوریگی را تماشا کرده ام اما شخصا و در کنار زمین، آن گل را ندیدم. پس از بازی وقتی به اتاق کارم رسیدم، اصلا نیازی به آبجو نداشتم. یک بطری آب در دستم گرفتم و با خنده نوشیدم. حسی بود که با کلمات نمی توانم بیان کنم. به خانه برگشتم و تمام خانواده و دوستانم در خانهمان جمع شده بودند و جشن می گرفتند. از لحاظ احساسی خسته شده بودم به همین خاطر سریعا به اتاق رفتم تا بخوابم. بدن و ذهن من کاملا خالی شده بود.
بهترین خواب زندگیام را انجام دادم. بهترین بخش هم بیدار شدن بود. صبح بیدار شدم و فهمیدم همه آن ها واقعی بودند. برای من، فوتبال از سینما الهام بخش تر است. صبح از خواب بیدار می شوید و می فهمید رویای شب گذشتهتان واقعی بوده است. واقعا دراگو را ناک اوت کرده بودیم. حقیقت محض بود.
هنوز هم که هنوز است، احساسات مربوط به آن روز را از ذهنم نتوانسته ام خارج کنم. فوتبال همه چیز به من داده است اما از صمیم قلب دوست دارم بیشتر از این ها جبران کنم و به جهان برگردانم. گفتنش برایم راحت است اما چطور می شود تفاوت ها را رقم زد؟ در سال گذشته، تحت تاثیر حرکت خوان ماتا، متس هوملس، مگان راپینو و بسیاری دیگر قرار گرفتم. اگر نمی دانید کارشان چیست، باید بگویم آن ها یک درصد از درآمد سالیانه خود را به سازمان های غیر دولتی فوتبال بخشیدهاند. بیشتر از 120 بازیکن در این جنبش مشترک شرکت کرده اند تا فوتبال در کشورهایی چون آفریقای جنوبی، زیمبابوه، کامبوج، هندوستان، کلمبیا، آلمان، بریتانیا و بسیاری دیگر گسترش یابد.
مساله ثروتمند بودن این فوتبالیست ها نیست. کل ترکیب اصلی تیم ملی بانوان کانادا به این جنبش پیوسته اند. بازیکنانی از ژاپن، استرالیا، اسکاتلند، کنیا، پرتغال، انگلیس و غنا هم در این حرکت سهیم بوده اند. چطور می توان توسط این جنبش تحت تاثیر قرار نگرفت؟ فوتبال یعنی این. رسالت فوتبال، همین است. من هم دوست دارم در این حرکت سهیم باشم و به همین خاطر یک درصد از حقوق سالیانه ام را به این موسسه می بخشم. امیدوارم بسیاری از جامعه فوتبال به من ملحق شوند.
بیایید رو راست باشیم. ما خیلی خوش شانسیم. این وظیفه ما به عنوان انسان ممتاز است که به تمام بچه های روی کره زمین، شانس زندگی مجدد دهیم. نباید فراموش کنیم هنگام مشکلات چه وضعیتی داشتیم. این حبابی که درونش زندگی می کنیم، دنیای واقعی نیست. مرا ببخشید اما هرچیزی که در زمین فوتبال رخ می دهد، اصلا به عنوان مشکل نباید شناخته شود. این ورزش باید هدفی فراتر از درآمدزایی و کسب جام داشته باشد نه؟
فکر کنید همه ما گردهم جمع می شدیم و یک درصد از درآمد سالیانه خود را برای خلق اتفاقات مثبت در جهان می بخشیدیم. شاید من زیادی ساده لوح باشم، شاید هم یک دیوانه رویاپرداز باشم. ولی خب این فوتبال برای چه کسی است؟ همه ما به خوبی می دانیم این فوتبال فقط و فقط برای رویاپردازان خلق شده است.
▬ برای خواندن سایر قسمتهای مجموعه The Players Tribune، روی برچسب این مجموعه یادداشتها کلیک کنید. در این مجموعه، به چالش ها و دغدغه های بازیکنان بزرگ و جوان، از کودکی تا به امروز پرداخته شده است.