طرفداری- البته دورتموند هیچگاه به استحقاق خود و یک سلطه بلند مدت دست نیافته است، شاید همین دلیل آن را توضیح میدهد که چرا کسانی که با لباس زرد و مشکی به موفقیت میرسند، هیچگاه فراموش نمیشوند. در غیاب همیشگی شکوه، قلبهای آنها از همیشه بیشتر به آن وابسته میشود.
عناوین محلی به کنار، دورتموند حدود نیم قرن برای کسب اولین جام قهرمانی آلمان در سال 1956 تلاش کرد، و سال بعد از قهرمانی خود دفاع کرد و سومین جام قهرمانی کشور آلمان را در سال 1963 به دست آورد و سپس مجبور شدند سه دهه برای تاج گذاری به عنوان برترین تیم کشور صبر کنند. آتش بازی قهرمانی های متوالی در سال 1995 شروع شد و در سال 1996 قهرمانی بعدی کسب شد، و در سال 2002 آنها ششمین قهرمانی باشگاه را جشن گرفتند، اما با شروع دهه اول هزاره جدید هواداران دورتموند نگران به وجود آمدن یک طلسم دیگر شدند.
پس از قهرمانی آنها در سال 2002، دورتموند در مسیر یک سقوط غمانگیز و رو به زوال قرار گرفت و جابهجایی پیاپی سرمربیها نیز کمکی به بهبود اوضاع نمیکرد. برت فن مارویک، یورگن رابر و توماس دال هر کدام آمدن و رفتند و دورتموند فصل 06-2005 را در رتبه هفتم به پایان رساند و فصل بعدی با دو رتبه سقوط فصل را در جایگاه نهم به پایان رساند و روند نزولی تا جایی ادامه داشت که فصل بعدی رتبهای بهتر از 13 کسب نکردند.
همچنان که آنها در مسیر پسرفت بودند، توجه آنها به شاگرد پرانرژی آریگو ساکی جلب شد که به آرامی در مسیر موفق قرار گرفته و در 180 کیلومتری جنوب دورتموند یعنی ماینتس اسم و رسمی برای خود یافته بود.
یورگن کلوپ وارد میشود
استخدام کلوپ و سیر صعودی سریع موفقیت دورتموند اتفاقی نبود. حتی در روزهای اول حضور او در دورتموند کلوپ مشتاقانه شروع به ایجاد انقلاب در ترکیب بازیکنان تیم و سبک بازی و ذهنیت تیم کرد. به سرعت شروع به همکاری با مأمور استخدام بازیکنان بلند آوازه باشگاه کرد و شروع به تهیه لیست بازیکنان مورد نیاز باشگاه کردند، او ترکیب خود را با استفاده از بازیکنان بسیار خاص به طور مثال قرارداد بستن با بازیکنانی از لیگهای سطح پایینتر و بازیکنان آکادمی باشگاه ساخت.
در طی 3 فصل، بازیکنانی مانند روبرت لواندوفسکی و یاکوب بلاژیکوفسکی با قیمت بسیار پایین از لهستان خریداری شدند؛ نون سوبوتیچ، متس هوملس، اسون بندر، کوین گروس کروتز و لوکاس پیشچک مجموعاً با مبلغ بسیار پایینی در قیاس با رقبا در لیگ آلمان تهیه شدند؛ لوکاس باریوس و شینجی کاگاوا با ذکاوت بسیار از شیلی و ژاپن خریداری شدند، در حالیکه ماریو گوتزه را نیز شکار کردند. بازیکنان گلچین شده وارد ترکیب تیم شدند و شالوده امپراطوری کلوپ شروع به شکلگیری کرد.
تزریق یک سبک و برند فوتبال به بازیکنان دورتموند- بازیکنان قدیمی یا جدید- کاری بود که کلوپ در تیم قبلی خود یعنی ماینتز با موفقیت انجام داده بود؛ سبک مختص به خود کلوپ باعث شده بود که او با موفقیت در طی چهار سال از سطح سوم فوتبال آلمان به مربیگری تیمی که سال قبل یازدهمین تیم بوندسلیگا بوده است، برسد.
سبک او به مانند بسیاری از فلسفههای فوتبالی به دو بخش تقسیم میشود؛ زمانی که توپ را در اختیار داریم و زمانی که توپ را در اختیار نداریم. در زمان مالکیت توپ به صورت برقآسا توپ را از دفاع به حمله رسانده و با پاسهای ماهرانه توپ را در بالای زمین به چرخش درآورده و فوتبال خود را به حریف دیکته میکنند و در ضدحمله نیز سریع و با برنامه به دروازه حریف یورش میبرند. در زمانی که توپ را در اختیار ندارند، فلسفهای به نام گگنپرسینگ را به وجود آورد، که پس از دست دادن توپ به صورت سازمان یافته و به سرعت حریف را پرس کرده و مالکیت توپ را دوباره مال خود میکنند، آنهم در عقبترین مکان نیمه زمین حریف که امکانپذیر است. این دو قاعده به نحوی به هم متصل هستند که اجرای هر کدام به اجرای دیگری کمک میکند، شکل دادن یک سیستم پرس خشن، پرتعداد، طاقتفرسا و پرسرعت.
در اولین فصل، کلوپ آنها را تا رتبه ششم هدایت کرد و اگر جهش 7 رتبهای در جدول لیگ آلمان برای اثبات تحول آنها زیر نظر مربی جدید کافی نبود، رسیدن به سوپرکاپ آلمان در سال 2008 مدرک اثبات این تحول بود، آنها که در فینال جام حذفی آلمان با نتیجه 2-1 از بایرن مونیخ شکست خورده بودند، و حالا فرصت انتقام گرفتن از تیمی که 3 ماه قبل فرصت کسب یک جام را از آنها گرفته بود را داشتند، تیم یورگن کلوپ با برتری 2-1 در مقابل تیم یورگن کلینزمن این دیدار را به اتمام رساند.
خیلی سریع معلوم شد آنها در آن فصل در حال طی کردن پله های طرقی هستند، و تا رتبهی پنجم جدول بوندسلیگا پیش رفتند، تنها یک لعزش در آخرین هفته ها میان دورتموند و بازگشت به لیگ قهرمانان اروپا فاصله انداخت و سپس نوبت به سومین فصل کلوپ با دورتموند رسید، یک فصل جاودانه در تاریخ دورتموند که یک ملت را میخکوب کرد و آیندهی تیم و مربی را برای همیشه دگرگون و به سمت موفقیت هدایت کرده است.
پس از آخرین ایستادن دورتموند بر قلهی فوتبال آلمان و بالای سر بردن جام بوندسلیگا (سال 2002)، بایرنمونیخ به چیدن برنامه انتقام مشغول شد و با بیرحمی یکی پس از دیگری عناوین قهرمانی را به دست آورد اما باواریایی ها اختلاف زیادی با لقب شکست ناپذیر داشتند، بهترین مدرک اثبات این نکته استفادهی تیم های وردربرمن، اشتوتگارت و ولفسبورگ از افت مقطعی بایرنمونیخ بود که هر کدام در یک برهه موفق به کسب قهرمانی بوندسلیگا شدند. هرچند در آن زمان به هیچ وجه قابل پیشبینی نبود، اما در فصل 11-2010 بایرنمونیخ به سختی به رتبه سوم دست پیدا کرد و اگر شاگردان کلوپ کوچکترین لغزشی میکردند تیم احیا شده و شگفتیساز بایر لورکوزن با هدایت یوپ هاینکس قهرمانی بوندسلیگا را از چنگ آنها بیرون میکشید.
مردان کلوپ در مقابل اولین مانع به مشکل برخوردند، آنها در یک بازی خانگی در استادیوم سیگنال ایدونا پارک که مملو از 70 هزار هوادار زرد و مشکی پوش بود، در مقابل تیم لورکوزن صف آرایی کردند. بازیکنان تیم مهمان نه تنها از حریف بهتر بازی کردند بلکه مانع از انجام بازی همیشگی دورتموند شدند. دریافت 2 گل در نیمه اول اعتبار دورتموند را زیر سؤال برد و وجه بینقص دورتموند را خدشهدار کرد، در دوران پیش فصل صحبت از کسب عناوین قهرمانی توسط کلوپ و همکارانش بود، ناگهان اینطور به نظر آمد که در بهترین حالت تنها خیالی سادهلوحانه بوده است.
با درک حال حاضر ما از اتفاقات آینده آنها باید از لورکوزن ممنون باشند، چرا که شکست آنها در اولین بازی فصل باعث شد بهترین اتفاقات ممکن برای آنها رقم بخورد. رویارویی آنها با یک سؤال؛ که چگونه میتوان تا مدت زمان طولانی به کسب موفقیت ادامه داد؟ و یک هشدار؛ که باید برای رسیدن به رویاها بیوقفه تلاش کنند، شکست زود هنگام آنها در برابر لورکوزن به مانند یک شُک دورتموند را به زندگی برگرداند. و این سرآغاز یک فصل خارقالعاده بود.
آنها با تأخیر صدای شلیک آغاز را شنیدند، اما از تلهها فرار کردند و موفق به کسب 7 پیروزی پیاپی شدند آن هم در مقابل تیم های اشتوتگارت، ولفسبورگ، شالکه، کایزرسلاترن، سن پائولی، بایرنمونیخ و کلن و همه را به تحسین از خود واداشتند. آنها در این مسابقات 20 گل به ثمر رساندند و تنها 4 مرتبه توپ از خط دورازه آنها رد شد. یک تساوی خانگی در برابر هوفنهایم باعث شد موقتاً از شتاب آنها کاسته شود، روند پیروزی های آنها به صورت غیر ممتد در آمده بود اما تیم کلوپ مجدداً شکوفا شد، و با یکپارچه شدن تیم، آنها موفق شدند به کمک یکدیگر 7 پیروزی پیاپی دیگر را در مقابل تیم های ماینتز، هانوفر، هامبورگ، فرایبورگ، گلادباخ، نورنبرگ و برمن کسب کنند.
بالاخره آنها در آخرین بازی قبل از تعطیلات زمستانی تسلیم شدند، آنها در یک بازی خارج از خانه در مقابل فرانکفورت با نتیجه 1-0 شکست خوردند. با این وجود آنها موفق به کسب قهرمانی نیم فصل با فاصله 10 امتیازی با نزدیکترین تعقیب کننده شدند.
با شروع نیم فصل دوم مسابقات آنها نتوانستند به فرم فوقالعاده اوایل فصل برگردند و بازی های پرتعداد و فرسایشی باعث خستگی آنها و سختتر شدن کار آنها شد، البته شانس با آنها یار بود و بقیه رقبا هم از این قاعده مستثنی نبودند. تیم دورتموند که در نیم فصل اول بوندسلیگا موفق به جمع آوری 43 امتیاز شده بود در نیم فصل دوم تنها 32 امتیاز کسب کرد. و این بایرنمونیخ بود که با کسب 36 امتیاز بهترین تیم نیم فصل دوم لقب گرفت و پس از آنها لورکوزن موفق به کسب 35 امتیاز شد. با این حال به لطف شروع فوقالعاده دورتموند و جمعآوری بخش زیادی از امتیازات در نیم فصل اول هیچکدام از تیم ها نتوانستند جایگاه شاگردان کلوپ در صدر جدول را از آنها بگیرند. در واقع هیچ کدام نتوانستند اختلاف خود را با آنها به کمتر از 7 امتیاز برسانند.
اندکی پس از ساعت 5 عصر در تاریخ 30 آپریل 2011، داور با دمیدن در سوت خود پس از پیروزی خانگی 2-0 دورتموند در مقابل نورنبرگ، قهرمانی آنها را 2 هفته قبل از اتمام مسابقات مسجل کرد. با توجه به شکست خارج از خانه لورکوزن در مقابل کلن در بازی همزمان اختلاف امتیاز آنها با دورتموند در آن مقطع به 8 امتیاز رسیده بود. رومن وایدنفلر پس از اینکه موفق به بسته نگه داشتن دروازه خود در آن بازی شد، خود را از میان ازدحام جمعیت که حال جشن و پایکوبی بودند، بیرون کشید و از مرکز زمین خارج شد.
کلوپ دهانش را تا بیشترین حد ممکن باز کرد و با یک لبخند به یاد ماندنی یک لحظه خاص را ثبت کرد و سپس برگشت و دستانش را به دور شانه های دوست قدیمی، یاور و دستیار خود، ژلیکو بواچ انداخت، به مانند کسانی که به نحو احسنت از پس کارشان بر آمدهاند. داخل زمین دست ها بر شانه یکدیگر بود و بازیکنان با یکپارچگی لحظات شاد خود را با همدیگر تقسیم میکردند.
در جایگاه طرفداران، شال های آنها با خوشحالی در هوا به تکان در میآمد و استادیوم سیگنال ایدونا پارک به ناچار از جوش و خروش هواداران به لرزه افتاده بود. دورتموند موفق شده بود پس از سالها قهرمان بوندسلیگا بشود.
بعد از این موفقیت عظیم، یورگن کلوپ در شغلی که در آن فعالیت میکرد دچار یک جهش محسوس شده بود، هم از نظر ماهیت و هم از نظر مقیاس. هدف اول او برگرداندن روح جندگی به دورتموند بود، این عملی شده بود به علاوه چیزهایی بیشتر. همچنان که طعم شیرین و اعتیادآور موفقیت در دهان آنها بود و با علم به کیفیت بالای آنها داخل زمین فوتبال، کلوپ و شاگردانش چارهای جز این نداشتند تا دوباره شروع به جنگیدن برای کسب پیروزی بکنند. و تنها مسئله این بود که کلوپ این بار برای موفقیت چگونه و از چه ترفندی استفاده میکند.
منتقدان کلوپ شاید نکته خاصی را بر ضد او نداشتند، با توجه به سبک مربیگری و موفقیت او در تیم هایی که سرمربی آنها بوده است. او در تیم ماینتس تواسنت در زیر فشار به موفقیت دست یاید. او با خلاقیت و ابتکار آنها را به جایگاهی رساند که کمتر هوادار آنها حتی در رویا به آن فکر کرده بود. سپس کلوپ با یک تکان ناگهانی از خواب رویایی خود میپرد، پس از 3 سال حضور در بوندسلیگا آنها به بوندسلیگا 2 سقوط میکنند، و با کم آوردن تنها 2 امتیاز لعنتی تا صعود دوباره به بوندسلیگا، او شغل خود را از دست میدهد.
چالش های مختلف او را احاطه کرده بودند، و پیشنهاد سرمربیگری چند تیم به او داده شده بود، او از دوران حضور خود در ماینتس و همچنین دوران خوبی که در دورتموند سپری کرده بود، تجربه اندوزی خوبی کرده بود تا با کمک آن مانع از ارتکاب اشتباهات تکراری بشود. بسیاری درباره اوج گیری دوباره بایرنمونیخ رویاپردازی میکردند و البته نگاهی به گذشته باعث میشود تا آنها به موفقیت بایرنمونیخ امیدوارتر بشوند. اما اکثر هواداران دورتموند به یورگن کلوپ برای تکرار موفقیت های قبلی ایمان داشتند، شروع فصلی که آنها باید در آن از عنوان قهرمانی خود دفاع میکردند، با یک پیروزی خانگی آسان در مقابل هامبورگ آغاز شد.
آنها با دو گل گوتزه و گروسکروتز هامبورگ را از پیش رو برداشتند، با توجه به شکست در اولین بازی فصل قبل و کسب یک پیروزی راحت در آغاز این فصل، امیدواری هواداران به موفقیت پسران زرد پوش بیشتر شوده بود. اما ناگهان تیم به ظاهر غیرقابل توفق کلوپ شروع به از هم پاشیدن کرد و شرایط آنها پس از هر بازی نگران کنندهتر میشد.
آنها در گام بعدی نورنبرگ را در خانه شکست دادند، اما در هفته سوم نوار پیروزی های آنها با شکست خارج از خانه در مقابل هوفنهایم پاره شد، آنها مقابل لورکوزن نتیجهای بهتر از تساوی کسب نکردند و سپس از هرتابرلین و هانوفر شکست خوردند. در حالیکه تنها 6 هفته از شروع لیگ گذشته بود آنها بهتزده به بایرنمونیخ در صدر جدول نگاه میکردند، در حالیکه 10 پله از آنها پایینتر از آنها قرار گرفته بودند، بین دورتموند و صدر جدول یک فاصله 8 امتیازی ایجاد شده بود.
خبرنگار روزنامه گل، واسیل کاستف پس از بازی دورتموند و هانوفر درباره ارزیابی لیاقت دورتموند برای قهرمانی اینچنین نوشت : «با اینکه زمان اندکی از فصل گذشته، آنها به هیچ وجه خود را شایسته موفقیت نشان ندادهاند.» چهرهی درخشان، مهیج و امیدوار کننده دورتموند هفته به هفته به یک سایهی بیروح و ناامید کننده نزدیک میشد.
سرنوشت کلوپ دچار یک تغییر 180 درجهای ناگهانی و غیرقابل باور شد، آنها پس از پذیرفتن شکست در مقابل هانوفر تبدیل به قعرنشین بوندسلیگا شدند. و سپس نوبت به یک شکست تحقیرآمیز در مقابل شاگردان سابقش در ماینتس رسید، اما ناگهان ورق برگشت و پس از گل تساوی که توسط ایوان پریشیچ به ثمر رسید، گل دقایق پایانی لوکاس پیشچک علاوه بر به ارمغان آوردن پیروزی، به مانند یک شوک تیم کلوپ را دوباره به زندگی برگرداند، این پیروزی دورتموند را به حرکت بر روی نوار پیروزی بازگرداند، و باعث شد منتقدانی که تنها پس از 6 هفته کار آنها را تمام شده میدانستند، به حماقت خود پی ببرند، این لذت بخشترین انتقام برای او بود.
شکست ناپذیر، این تعریف مناسبی برای آنهاست. پس از شکست برابر هانوفر در هفتهی ششم، آنها 28 مسابقه دیگر را در بوندسلیگا برگزار کردند و علاوه بر 23 پیروزی تنها 5 مرتبه در برابر حریفان متوقف شدند. آنها در حمله طوفانی عمل کرده و در 28 هفته موفق شدند 73 مرتبه دروازه حریفان را باز کنند.
برگشت دورتموند به کورس قهرمانی به هیچوجه آسان نبود، آنها با از پیش رو برداشتن 19 رقیب از قعر به صدر جدول رسیده بودند. اما دورتموند با چنان شتابی حرکت میکرد که باوارایی ها مثل انیمیشن ها حتی نتوانستند قبل از جا ماندن از حریف، نگاهی به آنها بیندازند. آنها با سرعت و قدرت بیشتری از هر تیمی پیش میرفتند و با کسب آخرین پیروزی در آخرین مسابقه با کسب 81 امتیاز موفق به شکستن رکورد باشگاه شدند، و با شاگردان هاینکس که در جایگاه دوم ایستاده بودند 8 امتیاز فاصله داشتند.
در قلب دفاع همیشه زوج هوملس و سوبوتیچ در مقابل وایدنفلرِ توانمند قرار میگرفتند، ترکیب توانایی های فنی و فیزیکی آنها برای دورتموند بسیار کارآمد بود، و پست های دفاع کناری در اختیار پیشچک و مارسل اشملتسر بودند و به وسیله سرعت خود کناره های میدان را مال خود میکردند، جلوتر از آنها چند هافبک با کیفیت و قابل اعتماد در تمام زمینه ها مانند اسون بندر، ایلکای گوندوعان و سباستین کئل مورد استفاده قرار میگرفتند و گوتزه و کاگاوا با خلاقیت و طراوت تمام نشدنی خود موتور محرک تیم بودند. در کناره های میدان بازیکنان باهوش و خلاقی مانند بلاژیکوفسکی، پریشیچ و کوین گروس کروتز بازی میکردند که هر کدام توانایی تغییر جریان بازی به تنهایی را دارا بودند، و جلوتر از تمام بازیکنان کسی برای دورتموند به میدان میرفت که نماد یک مهاجم مدرن کامل و بینقص است؛ لواندوفسکی. دورتموند یورگن کلوپ تمام آن چیزی بود برای رسیدن به موفقیت های جسورانه فصل گذشته نیاز بود، و حتی بیشتر.
علاوه بر طی کردن یک فصل فوقالعاده و تاج گذاری دوباره در بوندسلیگا و دفاع از عنوان قهرمانی آن هم به شیوهای که طرفداران دورتموند هرگز پیش از آن ندیده بودند، شاهکار دورتموند در فینال جام حذفی و در سومین تقابل فصل آنها در مقابل بایرنمونیخ رقم خورد، یک نمایش ویژه در استادیوم المپیک برلین در اواسط ماه مِی توسط شاگردان کلوپ رقم خورد، کاری که آنها با دشمن قدیمی خود انجام دادند بیشتر از یک شکست معمولی بود.
بازی در استادیوم المپیک برلین با حملات طوفانی و یورش بازیکنان دورتموند به سمت دروازه بایرنمونیخ آغاز شد، آنها قدرت هجومی خود را با به ثمر رساندن 5 گل به رخ حریف کشیدند و لواندوفسکی با استفاده از شرایط پیش آمده موفق به ثبت یک هتریک به یادماندنی شد، در حالیکه تنها 2 بار دروازه خود را باز شده دیدند.
تیم پایتخت نشین آلمان یک بار دیگر در کسب عنوان قهرمانی در مقابل زرد و مشکی پوشان دورتموند ناکام ماند، و برای دومین بار در یک فصل به کسب مدال نقره قناعت کرد، در حالیکه دورتموندِ یورگن کلوپ موفق شد برای اولین و تنها بار در تاریخ باشگاه دوگانه داخلی آلمان را با قهرمانی در بوندسلیگا و جام حذفی به ارمغان بیاورد.
آن روز کلوپ موفق نشد به ثمر رسیدن تلاش تیمش را ببیند، روزی که او یک صفحه درخشان را به تاریخچهی باشگاه اضافه کرد، در واقع موفقیت های بعدی باشگاه بر روی پایه این فصل بنا شد. در فصل بعدی(13/2012)، جاه طلبی آنها از مرز آلمان گذشت و دورتموندِ کلوپ به سرعت سرتاسر اروپا را درنوردید تا به یک رویا رنگ واقعیت بزند، یک فینال تمام آلمانی در چمپیونزلیگ، رهبر بینظیر دورتموند پس از یک نبرد 90دقیقهای به نایب قهرمانی اروپا رضایت داد، برای کلوپ دیدار غمانگیزی بود، او تنها میتوانست از کنار زمین ومبلی شاهد تسلیم شدن تیمش، و سومین شکست در مقابل بایرنمونیخ باشد. هیچ شرمی از شکست وجود نداشت، درواقع در تمام دوران کلوپ در وستفالن هیچگاه شرمی از شکست وجود نداشت.
پس از ضربه های آن فینال برخی در آلمان معتقد بودند که دورتموندِ کلوپ بخشی از درخشش خود را از داست داده است، البته بدون شک بخشی از آن به خاطر اوج گیری شدید بایرنمونیخ تحت هدایت هاینکس و گواردیولا بوده است. در هر حال بدون شک دستاورد های کلوپ در دورتموند در تاریخ این تیم جاودانه خواهد بود و او تا ابد اسطوره آنها خواهد بود و فرهنگ عشق به فوتبالی که او در دورتموند بنا کرده است به این راحتی دستخوش تغییر نخواهد شد.
برگرفته از وبسایت These Football Times
ارسالی شایان نقشبندی