طرفداری-
لیورپول در صدر لیگ جا گرفته است. بی شکست، بینقص، با یک جام جدید در تالار افتخارات. استادیوم هر بار تا حد انفجار میرود. دوباره روتین بازگشته؛ لیگ شروع شده و آخر هفتهها با چیزی جذاب پر شده است. بعد کسی میآید و با گفتن چیزی احمقانه مانند «تعطیلی لیگ به دلیل بازیهای ملی» مهمانی را خراب میکند. برای کسانی که علاقهای به دیدن بازیهایی انگلیس مقابل بلغارستان و کوزوو ندارند، برای کسانی که به طور کل به فوتبال ملی وابسته نیستند، این شکافی که بین فوتبال تا فوتبال به وجود آمده، چیزی ناراحتکننده مانند دو ماه ابتدای تابستان است. آزاردهنده است. به خصوص اینکه لیورپول در اوج قرار دارد و دیدن بازیهایش لذتبخشترین بخش هفته است.
به دلایلی لیورپولیها علاقه اندکی به چیزی به اسم سه شیرها دارند، به این منظور میتوانید سراغ کتابی به اسم Local از دنیل فیلدسند (یک جولای 2019 چاپ شده؛ داستان باشگاه و شهر لیورپول) بروید. یا سری به صحبتهای جیمی کرگر بزنید که توضیح میداد با اورتون در دوره نوجوانی به تمام اروپا سفر کرد تا بازیهای جام یوفای تیم محبوبش را ببینید اما هرگز برای دیدن انگلستان به ومبلی نرفت، او هیچکس از مردم محلهاش را نمیشناخت که چنین کاری کرده باشد. پیراهن انگلستان برای این فرزندِ شهر لیورپول تا اندازهای غریبه بود که دقایقی بعد از بازی بزرگ سال 1986، در خیابان سعی میکرد به شکل مارادونا با دست گل بزند.
پس برای دو هفته خبری از باشگاه نیست. آیا همه بازیکنان تیم برای بازی شنبه پس از آن، آماده خواهند بود که برابر استیو بروس درشتجثه و تیمش صف آرایی کنند؟ ترکیب لیورپول سرشار از چیزی است که به آن کیفیت در عمق میگویند و اینطور بازیکنان اصلی و قرضیای که راهی بازیهای ملی میشوند، عدد بسیاری بزرگی است. البته این بین وضعیت برای مو صلاح، سادیو مانه و ژردان شکری بهتر است؛ آنها میتوانند در خانه بمانند و نگران نباشیم که به ناگاه لگد مدافعی جا مانده، رویاهای یورگن کلوپ را خراب کند. در حالی که تلاش برای بردن قهرمان در مرحله «شانسی برای تکرار اشتباهات پارسال نیست» قرار دارد، کجخلقی باید باورپذیر باشد. اما به طور کل، تفاوت بازیهای ملی برای ما چیست؟ برای بسیار داستان ساده است: اسکاوز (مردم اهل لیورپول) هستیم نه انگلیسی؛ دلایل دیگری نیز وجود دارد. مثلا یکی خودِ کیفیت بازیهای انگلستان که خستهکننده است. آنها در زمینه صعود و رسیدن به مراحل بعدی خوب کار میکنند اما اگر بحث سرگرم شدن است، حوصله آدم را سر میبرند. تنها یک بار یک بازی ملی را از نزدیک دیدم. بازی ایرلند شمالی بود. خودِ بازی چیز جذابی برایم نداشت، نه آنطور که بابت دیدن بازیهای لیورپول تحت تاثیر قرار میگیرم. میدانم که در این زمینه تنها نیستم.
با این حال، بازیکنانی از باشگاه من در تیمهای ملی به میدان میروند. آیا این حضور، بر جذابیت این تیمها میافزاید؟ استفن وارناک (بازیکن بومی سابق لیورپول که سابقه دو بازی ملی دارد) گاهی چیزهایی برای ما نوشته است. او اخیرا در مطلبی اشاره کرده که پوشیدن آن پیراهن، برایش باعث افتخار بوده است. نشانهای از پیشرفت، یک دستاورد بزرگ بوده است. به عنوان یک ورزشکار، باید درگیریهای اینچنینی در مورد سیاست و ملیت را کنار بگذارید. پوشیدن پیراهن تیم ملی انگلستان باید یک موضوع چشمگیر باشد. بازی برای انگلستان احتمالا برای وارناک اتفاق بزرگی بود. وارناک همینطور از تفاوتهای فرهنگی گفته است. برای برخی از ما که طرفدار لیورپول هستیم، باشگاه محبوبمان از نظر ارزش شباهتی به بازیهای ملی ندارد. با این حال برای برخی از بازیکنانی که برای لیورپول بازی میکنند، مسئلهای افتخارآمیز و ملیگرایانه در بازی برای کشور نهفته است. برای آنها اتفاق بزرگی است. خوش به حال آنها؛ من چنین احساسی ندارم. استفن همینطور اشاره کرد که بیشتر بازیکنان حرفهای تنها دوست دارند بازی کنند به خصوص جوانترها. در واقع طوری که ما نگران مصدومیتها و ناآمادگیها هستیم؛ آنها فکر خود را درگیر این مسائل نمیکنند. آنها در میانهی دوره بازی خود هستند و میخواهند تا جای ممکن در این دوره خود را در معرض دید قرار دهند.
گرت ساوتگیت آدم دوست داشتنی و منطقیای است. با حین صحبتهای تودماغیای انجام داد و در خصوص عدم دعوت از کایل واکر گفت که باید مسیر برای رسیدن ترنت الکساندر آرنولد به ترکیب اصلی تیم آماده و فراهم شود. اینکه او باید به حداکثر آمادگی برسد تا پیراهن تیم ملی را بر تن کند. یک بار دیگر اگر مسئله تعصب به تیم ملی را کنار بگذاریم، به فکر فرو میرویم. چه احتیاجی به پیشرفت بیشتر در اردوی ملی وجود دارد؟ چه نیازی به صحبتهای جدید از مربیان دیگر، رقابت با بازیکنان دیگر در شرایط جدید ترکیب تیم ملی، حضور در کشورهای دیگر و کنار بازیکنانی از باشگاههای دیگر تحت لوای پرچم منقش به سه شیر بازی کردن وجود دارد؟ این چیزی است که ترنت الکساندر آرنولد نیاز دارد یا اینکه تا بازی با نیوکاسل به پاهایش استراحت بدهد؟ شاید بگویید تجربه جدید به او کمک خواهد کرد. یا در درازمدت، به لیورپول کمک خواهد کرد. اگر استدلال شما این باشد، به شما یادآور میشوم که چطور مسابقات زیاد در طی یک سال موجب خراب شدن استعدادهایی مانند دنیل استوریج، مایکل اوون و بسیاری دیگر و تبدیل آنها به مصدومان دائمی شد.
در سمت دیگر خط دفاعی، اندی رابرتسون را داریم که تحت شرایطی متفاوت راهی اردوی ملی میشود. او بیشک نظری بسیار متفاوت نسبت به مایی دارد که دائما نسبت به بازیهای ملی گله میکنیم و در صورت شنیدن سرود ملی، تلویزیون را خاموش میکنیم. مرد اسکاتلندی به کشورش افتخار میکند، کاپیتان آنهاست و ویدئوهایش در اردوی ملی نشان میدهد چقدر از بودن در آنجا لذت میبرد. او طوری به بازی در تیم ملی اهمیت میدهد که ما به تیم باشگاهی خود اهمیت میدهیم. چه کسی میتواند به چنین موضوعی ایراد بگیرد؟ با توجه به گذشته اندی رابرتسون، چه کسی میتواند انتظار چیزی متفاوت را داشته باشد؟
شاید هم راهی برای دیدن بازیها ملی باشد. برای مثال اینطور که طرفدار تیم ملی خاصی نباشیم و تنها همان بازیکنان خودمان را به طور تک تک دنبال کنیم... یا بهتر بگویم، به آنها اهمیت بدهیم. درست مثل روزی که مهاجم 18 ساله لیورپول دویدن به سمت دروازه آرژانتین را شروع کرد، دیگر آن لحظه منِ 22 ساله در حال فحاشی به مارگارت تاچر نبودم. نه، در حال فریاد زدن بودم که «لعنتی گلش کن»؛ طوری که خانوادهام هم متعجب شدند. بعد به خودم آمدم و متوجه میشدم پسرک جوان تیم ما که به تازگی در لباس قرمز همه را متعجب کرده بود، دوید و شماری از بهترینهای جهان را جا گذاشت و توپ را به گوشه بالایی کوبید، در حالی که تمام جهانی داشتند نگاه میکردند. چه کسی میداند؟ شاید ترنت نیز روزی چنین کاری را تکرار کند. مانند بسیاری دیگر از چیزهای مربوط به فوتبال؛ در حالی که بسیاری همه چیز را سفید و سیاه میبینند، مانند هرچیز دیگری، همیشه همهچیز خاکستری است. ترنت تا حالا شش بازی ملی انجام داده. او هم مثل من اسکاوزر است. دوست داشته باشیم یا نه، میتوانید مطمئن باشید که او بازیهای بیشتری در آن لباس میخواهد. فقط لطفا مصدوم نشو.
همین دیروز خبر رسید که گوستاوو ماتوساس مربی تیم ملی کاستاریکا از کار خود استعفا داده، او «خستهکننده بودن بازیهای ملی» را دلیل استعفای خود اعلام کرد.