طرفداری- پس از موفقیت آنی در رقابتهای داخلی، تیم روکو به فینال رقابتهای اروپایی سال 1963 راه یافت. حریف آنها، تیم قدرتمند بنفیکا بود با ستاره آن روزهای پرتغال در خط حمله، اوزه بیو. کسی که پس از پله، دومین بازیکن برتر جهان به حساب میآمد. جدال حساس دو تیم، در ورزشگاه ومبلی برگزار میشد. هیچ تیم ایتالیاییاش پیش از آن به قهرمانی رقابتهای اروپایی نرسیده بود و پس از از دست رفتن تورینیوی بزرگ، هیچ تیم ایتالیاییای نشان از قدرت برای قهرمانی در این رقابتها نداشت، اما میلان نروئو روکو، چیزی فراتر از اینها داشت.
نوشته جیم هارت - These Football Times | بازی میان آن دو تیم، هنوز هم یک بازی تماماً کلاسیک است. نبرد فلسفه و خواستن؛ کاتناچو برابر تیم سراسر تهاجمی بنفیکا. بازی در نیمه اول دست بنفیکا بود و یک گل زودهنگام از اوزه بیو، آنها را پیش انداخت. میلان توانست سازمان دفاعی خود را پس از درهم شکستن حفظ کند تا دو گل آلتافینی بزرگ برای آوردن جام قهرمانی به ایتالیا کافی باشد. نام روکو حالا در تاریخ کالچو ثبت شده بود. مالدینی، ریورا و آلتافینی همه به قهرمانان ملی تبدیل شدند. کسانی که مایه فخرفروشی هواداران به باشگاههای رقیب بودند. آلتافینی با آمار فوقالعاده 14 گل، موفق شد آقای گل رقابتها شود. مالدینی، کاپیتان تیم نیز حالا در کنار ریورا، اسطوره تیم به حساب میآمد. کاتناچو راه درست بود و روکو هم ناخدای آن.
پس از موفقیت اروپایی روکو، او تصمیم گرفت به تیمی برود که در حادثه سوپرگا در سال 1949 از بین رفته بود. تورینو، باشگاهی که هیچگاه از آن سانحه مهیب بازیابی نشده بود. تیمی که زمانی در صدر جدول سری آ بود و حالا در میانههای جدول جا خوش کرده بود. روکو اما مردی بود که میخواست اوضاع را تغییر دهد. یک انگیزهبخش ویژه خوب که وقت زیادی برای بازیکنانش میگذاشت. چه در زمین، چه در بیرون از آن، او به آنها چیزهای زیادی یاد میداد. به آنها ریشخند میزد، آنها را تحقیر میکرد، هرکاری که باید برای بیشترین بهرهوری از آنها انجام میداد را انجام میداد و از تک-تک آنها، بازیکنانی بزرگ و خودساخته در میآورد.
روکو نقاط ضعف و قدرت هر حریفی را با دقت و جزئیات بررسی میکرد و به کوچکترین نقطه ضعفی که پیدا میکرد، بیرحمانه حمله میکرد. در نهایت، او آنقدر تلاش کرد که از لاشههای سوپرگا، یک تیم مدعی ساخت. به نظر میرسید روح آن تیم حالا در این تیم است و میخواهد باز هم قهرمان شود. اما هیچکس در شهر این موضوع را باور نمیکرد تا اینکه ال پارون در ورزشگاه فیلادلفیا، آن چیزی که میخواست را پیدا کرد. ارفئو پیانلی، رئیس باشگاه تورینو که روکو را متقاعد کرده بود به باشگاه بیاید، «پروانه بزرگ»، جیجی مرونی را هم به باشگاه آورد. مرونی و روکو همراه با یکدیگر در سال 1967 قهرمان کوپا ایتالیا شدند و در لیگ هم سوم شدند. بهترین عملکرد تیم از زمان والنتینو متزولا. به شکل ناراحتکنندهای اما مرونی پس از بازی برابر سمپدوریا کشته در خیابانهای این شهر کشته شد و پس از آن، دوباره تورینو در خوابی عمیق فرو رفت.
پس از دوران موفقش در تورینو، روکو بار دیگر به میلان برگشت. دوره دوم سرمربیگری او در رسونری، حتی از دوره اول هم موفقتر بو.د تیم به یک قهرمان روتین سری آ تبدیل شده بود و رقابت با اینترنازیوناله با سرمربیگری هلنیو هررا بار دیگر برقرار شده بود. در این زمان، شاگردان روکو قهرمان جام برندگان اروپا و کوپا ایتالیا شدند. در پایان فصل 1968/69، به غیر از فرود یک انسان روی ماه و اتمام جنگ ویتنام، یک اتفاق دیگر هم افتاد. در ورزشگاه سانتیاگو برنابئو، شاگردان روکو برابر یوهان کرایوف و یارانش در آژاکس قرار گرفتند. میلان با برتری 5-3 برابر مالمو حریف سلتیک در مرحله دوم شد. آنها در برابر سلتیک، در خانه و خارج از خانه با نتیجه 1-0 پیروز شدند تا در مرحله بعد، مقابل مدافع عنوان قهرمانی، منچستر یونایتدِ سر مت بازبی قرار گیرند. شاگردان روکو که در مرحله قبل قهرمان دو سال قبل را حذف کرده بودند، اینبار مقابل تیمی قرار میگرفتند که فصل قبل قهرمان شده بود و سر مت بازبی، سرمربی یونایتد اعلام کرده بود پس از این فصل، بازنشسته خواهد شد. در دیدار رفت، برابر 80 هزار هوادار میلانی در سن سیرو، با دو گل زودهنگام از آنگلو سورمانی برزیلی، میلان پیش افتاد و میلان با دو گل برتری بازی را برد. در بازی برگشت در اولدترافورد، سر بابی چارلتون یکی از گلها را جبران کرد، اما پس از آن دیگر کاری از دست شیاطین سرخ بر نیامد و میلان موفق شد راهی فینال شود.
در مورد این فینال به خصوص، چیزهای زیادی نوشته شده است. جدال کاتناچو و توتال فوتبال. به نظر میرسید توتال فوتبال هلندی با هدایت رینوس میشل و رهبری یوهان کرایوف، در اوج است و بر تفکرات ایتالیایی روکو غلبه خواهد کرد. از ترس کرایوف، بسیاری به روکو پیشنهاد کردند که تغییر سیستم دهد تا کرایوف کاملاً بسته شود، اما روکو سفت و سخت به سیستم و بازیکنان خود باور داشت. پس از این همه مدت، او استادی بود که میدانست تیمش چگونه باید پرس کند و بازیکنانش با اعتماد به نفسی که داشتند، با قبول مسئولیت، بدون ترس پا به زمین گذاشتند. روکو در نقل قولی معروف، به بازیکنانش گفت که هر جنبندهای را بزیند. اگر توپ باشد، چه بهتر. او همچنین به مدافعانش گفته است که هافبکهای حریف را از میزکارشان تا دستشویی زیر نظر داشته باشند، به این معنی که اجازه تکان خوردن به خط هافبک آژاکس در بازی داده نشود. همین اتفاق هم افتاد و آژاکسیها هیچ فضایی برای حرکت نداشتند.
زمانی که بازی در برنابئو آغاز شد، به اندازهای رسانه در زمین بود که بازی با 15 دقیقه تاخیر شروع شد. این اولین بازیای بود که به صورت گسترده توسط تلویزیونهای رنگی به نمایش در میآمد و ابزارآلات پخش رنگی بازی، برای مربیان و بازیکنان، دردسرساز شده بود. از اول بازی اما مشخص بود کدام تیم برتری را در اختیار دارد. میلان توپ را داشت و اجازه نمیداد آژاکسیها در مورد حمله کردن حتی فکر کنند. پیرو پراتی اولین گل را وارد دروازه کرد. به نظر میرسید بازیکنان آژاکس در شوک فرو رفتهاند. اما تا آنها خودشان را پیدا کنند، پیراتی با یک ضربه از راه دور در دقیقه 40، حساب کار را 2-0 کرده بود. نیمه دوم هم برای آژاکس به همین شکل پیش رفت. آنها نمیتوانستند به میلاد ضربه بزنند و کرایوف و یارانش، زمانی که گل سوم توسط سورمانی وارد دروازه شد، سرخورده شدند. مخصوصاً زمانی که تک گل آنها، توسط پیراتی پاسخ داده شد تا مهاجم ایتالیایی بتواند در فینال هتریک کند.
میلان روکو بار دیگر قهرمان اروپا شده بود و کاتناچو بار دیگر فرمول پیروزی بود. طبق معمول، روکو بیف مخصوص خود را برای جشن گرفتن درخواست کرد و بازیکنان نیز آزاد بودند پس از آن همه نیش و کنایه، پس از پیروزیای به این بزرگی، جشن بگیرند. استاد ایتالیایی تا سال 1973 هدایت روسونری را بر عهده داشت و در اواخر سال 1969 موفق به قهرمانی در جام بین قارهای شد. او بعدتر کوپا ایتالیا و جام برندگان اروپا را هم برد. اما آن برد قاطع برابر یکی از کاملترین تیمهای تاریخ فوتبال، آژاکس، زینت افتخارات ال پارون است. روکو پس از فصل 1972/73 میلان را ترک کرد و به فیورنتینا رفت. هرچند در آنجا خیلی دوام نیاورد و به عنوان مدیر فنی، باز هم به میلان بازگشت. او در سال 1977 به میلان بازگشت و در سال 1979، درحالی که فقط 66 سال سن داشت در تریسته درگذشت. سرطان کبد علت مرگ او اعلام شده است و البته با عادتهای او در نوشیدن مشروبات الکلی، چندان هم دور از ذهن نیست که کبدی برای او باقی نمانده باشد. زندگی او اما کامل بود. از یک شهر کوچک به ناپولی، تورینیو، پادووا و شهر افتخاراتش، میلان. موفقیتها و شکستهای او برابر است. تعادلی که باید در زندگی وجود داشته باشد. پس از مرگش، در تریسته ورشگاهی به یاد او نامگذاری شد. اما اگر حتی آن ورزشگاه هم نبود، او به عنوان پادشاه کاتناچو، کسی که شکوه و افتخار را به ایتالیا و میلان آورده است، در یادها میماند.