طرفداری- بعضی از زوجها قسمت همدیگر هستند. هیچ زوجی مانند دیگو آرماندو مارادونا و ناپولی به هم نمیآیند. رابطهی آنها همه چیز داشت. هر نوع احساس و عاطفهای که فکرش را بکنید. تعهد و لذت فراوانی بین آنها بود. ایمان و اعتماد هم. قلههای رفیعِ زیاد، همراه با چند سقوط دلهره آور. با وجود همهی اینها، عشق بی نهایتی بین آنها بود؛ ۳۵ سال بعد از اولین قرار عاشقانه، این عشق هنوز پا برجاست.
از همان روز اول دیگو ناپل را خانهی خود دید. او در وییا فیوریتو بزرگ شده بود که ناحیهای است شدیدا فقیر. جایی در زاغهآبادهای بوئنوس آیرس. مستند عالیِ آسیف کاپادیا در مورد مارادونا شرایط زندگی او را به خوبی به تصویر میکشد؛ محلهای که آب نوشیدنی ندارد، راهسازی انجام نشده و ساکنانش باید دقیقهها را با کار مشقتبار بگذرانند. طبق گفتهی خود مارادونا، پدرش دون دیگو، ۴ صبح میرفت و مرده برمیگشت.
مارادونا همراه با مردم فقیر و زیر سلطه همدردی میکرد. بوکا جونیوز که هم باشگاه سابقش هست و هم عشق کودکیش، تیم طبقات کارگر آرژانتین بود که علیه تیم بالا نشین ریورپلاته جنگ میکرد. جنگ بوکاجونیوز و ریورپلاته دربی بزرگ آرژانتین است. در اسپانیا، بارسلونای استقلال طلب مارادونا را جز خود نمیدانست و دیگو احساس میکرد کنار گذاشته شده است. آنها به دیگو لقب "sudaca" داده بودند که به رنگِ تیرهی پوستِ دیگو و امریکای جنوبی بودنش اشاره داشت.
در ناپل، او تیمی را کشف کرد که مانند خودش بزرگ شده بود. شهر و مردم همان مشکلات دیگو را داشتند. شهری نا کارآمد، زیر پا لگد شده و بسیار پر احساس مخصوصا وقتی در مورد فوتبال صحبت میکنید. شهری ضربه خورده از فقر گسترده، بی کاری و جرمهای سازمان یافته. لکه ننگی بر صورت ایتالیا که توسط جنوب صنعتی و آریستوکرات به وجود آمده بود. پسر طلایی (El Pibe de Oro) در روز اولش در ناپولی گفته بود:
میخواهم الگوی کودکان فقیر ناپولی باشم چون آنها مانند کودکی من در بوئنوس آیرس زندگی میکنند.
آنتونیو جولیانو، مدیر ورزشی ناپولی که برای خرید مارادونا به بارسلونا سفر کرده بود، خودش از زاغههای ناپل آمده بود. اسطورهای که ۱۵ سال لباس ناپولی بر تن کرد. جولیانو به مارادونا گفته بود اگر به پارتنوپی (لقب ناپولی) بپیوندد به خدای زندهی آن شهر تبدیل خواهد شد و مردم حاضر خواهند بود برایش بمیرند.
این داستان زمانی برای مارادونا قابل باور شد که جوزپ یوییس نونیز، رئیس وقت بارسلونا در آخرین دقیقه درخواست ۵۰۰ هزار پوند اضافه برای فروش مارادونا کرد. مردم ناپل، این پول را در خیابانها با هم جمع کردند و با پرداخت آن در یکی از محلههای اسپانیایی شهر به شهرت رسیدند. کار آنها به نتیجه رسید و مارادونا به ناپل آمد.
مارادونا در کتاب زندگینامهاش با نام "متبرک شده توسط خدا" مینویسد:
احساس کردم عاشق من هستند. احساس کردم واقعا و به معنی واقعی کلمه به من عشق میورزند. ناپل شهر دیوانهکنندهای است. آنها مثل من دیوانهی زندگی و فوتبال بودند. خیلی از کارهای آنها مرا به یاد ریشههای کودکیم میانداخت. آنها اعتصاب غذا میکردند و خود را به دیوارهای ورزشگاه سن پائولو زنجیر میکردند. با التماس از من میخواستند که به آنجا بروم. چطور میتوانستم به آنها جواب نه بدهم؟
احساسات مردم در روز معارفهی دیگو به عنوان بازیکن جدید ناپولی در روز ۵ ژولای ۱۹۸۴، همان چیزی که مارادونا توصیف کرد را به ما نشان میدهد. او از بهشتِ آسمانهای آبی ناپل به زمین آمد (دیگو به خاطر حضور ۷۰ هزار هوادار مجبور بود با هلیکوپتر به زمین بنشیند) و هواداران یک صدا تشویق میکردند:
Ho visto Maradona, ho visto Maradona. مارادونا را دیدم مارادونا را دیدم.
مارادونا که با تیشرت سفید و شلوار آبی تیپی معمولی به هم زده بود، از پلههای سن پائولو بالا و به وسط زمین چمن رفت. جایی که ۱۰۰ خبرنگار و عکاس او را احاطه کرده بودند. همه فریاد میزندند اوله اوله اوله دیگو دیگو. او به هواداران دست نشان داد و آنها را بوسید. کسانی که حماسهای رقم زده بودند که فقط با فعال شدن آتش فشان کوه ویزوویس قابل مقایسه بود. اولین شوت او در ناپولی با چرخش زیبایی از ۳۵ یاردی به کنج دروازه رفت. همزمان با انداختن شال ناپولی بر گردن، او ایمانش به ناپل را فریاد زد: "بعد از ظهر بخیر ناپلیها. خوشحالم که درکنار شما هستم".
مارادونا نیامده خدای زندهی ناپل بود. همانطور که جولیانو حدس زده بود. جایگاه ملکوتیش در ۷ سال آینده، با قهرمانیها فراتر هم رفت.
معجزهی ناپولی
افتخارات مارادونا در ناپولی واقعا فوق العاده بود. قبل از رفتنش، تیم جنوب ایتالیا هیچگاه قهرمان اسکودتو نشده بود. ناپولی بین سالهای ۸۲ تا ۸۴ برای بقا میجنگید. درست قبل از آنکه مارادونا به ناپولی برود، این تیم تنها با یک امتیاز اختلاف از سقوط نجات پیدا کرد. ناپولی از نظر فوتبالی بیشتر تیمی دسته اولی بود تا لیگ برتری. خودش به یاد میآورد که: "میدانستم کارم سخت است. خیلی زیاد. البته این را هم میدانستم که من از هر کار سختی در فوتبال خوشم میآید. هر چقدر ایمانشان به من کمتر میشد، عصبانی تر میشدم و سختتر بازی میکردم."
بر خلاف چیزی که خیلیها میگویند، یک نفره بودن تیم ناپولی گذارهای اشتباه است. قهرمان ۱۹۸۷، قهرمانان ایتالیایی نظیر فرناندو دی ناپولی، سالواتوره باگانی، برونو جیوردانو و مدافع اسطورهای یعنی چیرو فرارا را داشت. تیم ناپولی که قهرمان ۱۹۹۰ شد، ستارههای برزیلی نظیر آلمائو و کارکا را در خود میدید و جانفرانکو زولای جوان.
با این حال مشخص است بدون مارادونا آنها حتی نزدیک قهرمانی هم نمیشدند. در آن زمان سری آ بهترین و ثروتمندترین لیگ دنیا بود. . هر باشگاهی در این کشور در هر پستش بهترینهای دنیا را داشت. بازیکنان ایتالیایی و خارجی با کلاس جهانی مانند؛ پلاتینی، زبیگنیف کازیمیرز بونیک و لادروپ در یوونتوس. فن باستن، گولیت و ریکارد در میلان. رومینیگه، ماتئوس، برمه و کلینزمن در اینتر. فالکائو و سرزو در رم. سوکراتس و پاسارلا در فیورنتینا. زیکو در اودینزه. لیستی بلند بالا که خیلیها در آن جا افتادند. هیچگاه در تاریخ و تا به حال لیگی چنین پر از سوپراستارهای فوتبال نبوده است (برای درک قدرت این لیگ در آن دوران، به پرونده فوتبال ایتالیا مراجعه کنید).
در این شرایط، مارادونا الهام بخش ناپولی شد که از تیمی با تنها دو کوپا ایتالیا در تاریخ ۶۰ سالهاش به تیمی با دو اسکودتو، یک جام یوفا و یک جام ایتالیایی تبدیل شد و این کار تقریبا با معجزه رخ داد. او لحظاتی از استعداد خود را به نمایش گذاشت که همواره در یادها خواهد ماند. از والی ۴۰ یاردی اش برابر ورونا گرفته تا هتریک برابر لاتزیو که شامل یک چیپ از زاویه بسته هم بود و یک گل از روی نقطهی کرنر. سپس شما یاد ضربهآزاد ظریفی می افتید که به کنج دروازه یوونتوس فرستاد و ناپولی را بعد از ۱۲ سال مقابل بیانکونری پیروز کرد (این پیروزی باعث از هوش رفتن ۵ هوادار ناپولی در ورزشگاه شد). همچنین او گلی به یاد ماندنی به جیووانی گالی دروازه بان میلان که آن زمان قهرمان اروپا هم بودند، زد که با پیروزی ۳-۰ ناپولی همراه بود.
هر کس که با یا مقابل مارادونا بازی کرده است میگوید او بهترین فوتبالیست تاریخ است. پائولو مالدینی میگوید او بهترین حریفی است که برابرش قرار گرفته است. پلاتینی میگوید کارهایی که او با توپ میکرد را مارادونا با یک پرتغال میتوانست انجام دهد. هکتور انریکه، همتیمی مارادونا در آرژانتین و شاهد اینکه چطور دیگو آرژانتین را یک تنه قهرمان جهان کرد می گوید هیچکس مارادونا نخواهد شد. حتی اگر مسی جام جهانی را با یک قیچی برگردان ببرد.
دیدن بازی مارادونا شبیه تجربهی تماشای مناسک عرفانی بود. گرم کردن او قبل از بازی نیمهنهایی جام یوفا در سال ۱۹۸۹ برابر بایرن مونیخ در دور رفت در مونیخ، زیباترین گرم کردن تاریخ است. برای ۳ دقیقه او کل ورزشگاه المپیک مونیخ را سحر کرده بود آن هم با روپایی زدن، حرکات تکنیکی و رقصیدن با آهنگ Live is Life (فایل صوتی این یادداشت- مترجم). هواداران به جنون رسیده بودند آن هم توسط بازیکنی که اندازه یک لیوان آبجو بود با کفشهای پوما. ناپولی آن شب در مونیخ ۲-۲ مساوی کرد و در مجموع ۴-۲ به فینال رفت و اشتوتگارت را برد و اولین افتخار اروپایی تاریخ ناپولی به دست آمد.
گرم کردن مارادونا پیش از دیدار برابر بایرن مونیخ در سال ۱۹۸۹
اما هیچ چیز با خوشحالی ناپلیها بعد از قهرمانی تاریخی اسکودتو در سال ۱۹۸۷ برابری نمیکند. آنها در روز آخر با فیورنتینای روبرتو باجو ۱-۱ مساوی کردند و قهرمان شدند. پس از سوت پایان، سن پائولو منفجر شد. ۷۰ هزار هوادار پرچمهای آبی خود را بالا بردند و دود آبی از آتش بازیها به آسمان رفت. مارادونا اول با هواداران سرمست خوشحالی خود را قسمت کرد و به احترام آنها دست زد و سپس به رختکن رفت. جایی که با دوست خوب خود و دکترش یعنی سالواتوره کارماندو تا صبح جشن گرفتند. سالواتوره قبل از هر بازی مانند مناسک مذهبی سر مارادونا را میبوسید.
پسر طلایی ناپل بعد از این قهرمانی میگوید:
این جام برای من با ارزش تر از قهرمانی جهان است. من قهرمان جام جهانی جوانان در توکیو و پارسال در مکزیک قهرمان جام جهانی بزرگسالان شدم. اما در هر دو جام تنها بودم. هیچ دوستی نداشتم. اینجا کل خانواده و شهر ناپل با من هستند چون خودم را پسر ناپل میدانم.
ناپولیهای دیوانه به خیابانها ریختند و کل شهر از هر سنی بهترین جشن زندگی خود را میگرفتند. این جشن بعضی جاها تا ماهها طول کشید. ماشینها بوق میزدند، هواداران روی سقف اتوبوسها میرقصیدند و نوجوانان کلاه گیس مارادونا بر سر میگذاشتند. محلیها تابوت یوونتوس را در شهر میچرخاندند. بالای قبرستان ناپل پلاکاردی بود که روی آن نوشته شده بود: "باورتان نمیشود بعد از سالها تجاوز و آزار، چه جشن بزرگی را از دست دادید". درون و بیرون زمین اهالی ناپل در پوست خود نمیگنجیدند و سرمست از پایین کشیدن طبقهی حاکم بودند.
جنگ شمال و جنوب
این نفرت از شمال چیزی بود که مارادونا را برای ناپل خاصتر کرد. از زمان اتحاد ایتالیا در سال ۱۸۷۱، جنگ شمال و جنوب این کشور همواره برقرار بوده است. اختلاف طبقاتی بین این دو وحشتناک است. شمال ایتالیا به خاطر وجود کارخانههایی نظیر فیات در تورین صنعتی است و چشم اندازهای اقتصادی کشور را مال خود کرده است. از آن سو، جنوب شدیدا وابسته به کشاورزی است و از فقر و بیکاری رنج میبرد. در ناپل، اخیرا بیکاری به ۵۰٪ رسیده است.
این اختلاف اقتصادی، اخلاق این دو بخش ایتالیا را شکل داده است. شمالیها، مردم جنوب را به چشمِ مردمی فقیر، تنبل، بیسواد و کثیف میبینند. آنها را terroni یا دهقان صدا میزنند اما به شکلی توهین آمیز. آنها را فرزندان اعراب و آفریقاییهایی میبینند که از کشورهای همسایه آمدهاند و توسط مافیا و کامورا کنترل میشوند (کامورا شکلی از مافیا است که در ناپل گسترش پیدا کرده است. برای فهمیدن بهتر مافیای ساکن در ناپل، سریال گومورا را تماشا کنید-مترجم). از آن سو، شمالیها از نظر جنوبیها مردمانی حریص، غر غرو و سنگ دل هستند. آنها فقط به پول اهمیت میدهند و از جنوبیها برای اهدافشان سو استفاده میکنند.
این دشمنی به شکل مشخصی در زمین فوتبال خود را بهتر نشان میدهد و هیچکس در طول سال اندازهی ناپلیها از نژادپرستی ضربه نمیبیند. وقتی آنها برای بازیهای خارج از خانه به شمال میروند، مورد آزار و اذیت قرار میگیرند. شمالیها به آنها میگویند به ایتالیا خوش آمدید (کنایه به مهاجر و آفریقایی بودن ناپلها)، خودتان را بشورید یا آتش فشان کوه ویزوویس آنها را با آتش بشور. اینها تنها چند پلاکاردی است که شمالیها در زمان مهمانی از جنوبیها نشان دادند. همچنین بارها در بازیهای آنها توهین نژادپرستانه علیه بازیکنان ناپولی و صدای میمون به گوش میرسد.
مارادونا خودش این داستان را توضیح میدهد:
همه چیز و همه کس علیه ما بود. بدترینش بنرِ به ایتالیا خوش آمدید بود. تمام آن جنگهای شمال و جنوب من را قوی تر کرد. برای هدفم جنگیدم. اگر این هدف برای فقیران باشد، چه بهتر.
یوونتوس بزرگترین نمایندهی تاثیر شمال و قدرت آن بود. تیمی خریداری شده توسط خاندان آنیلی در سال ۱۹۲۳ که مالکان کارخانهی فیات هم هستند. آنها تیمِ قدرتِ حاکم (establishment) بودند. موفقترین باشگاه ایتالیا که در زمان آمدن مارادونا بالای ۲۰ بار قهرمان ایتالیا شده بودند. آنها قدرت سیاسی بالایی داشتند و دائما به گرفتن کمک از داور متهم میشدند. هیچکس از یووه بیشتر از ناپولی متنفر نیست. گروهی از مردم که تمایل داشتند با قدرت و نفوذ بجنگند.
این خصوصیت به رم باستان و اسطورهی سن جنارو برمیگردد. این قدیس ناپلی با قدرت مطلقِ رم جنگید و در دوران آزار بزرگِ مسیحیها، مردم محلی را پناه و از مرگ نجاتشان میداد. هر زمان ناپلیها به کمک نیاز داشته باشند، به سن جنارو متوسل میشوند. ناپلیها همچنین مخالف تمام عیار دیکتاتور سابق ایتالیا یعنی بنیتو موسولینی بودند و ناپل اولین شهری بود که در زمان ورود نازیها به ایتالیا در سال ۱۹۴۳ جلوی آنها ایستادند. مارادونا دوست صمیمی فیدل کاسترو بود. کسی که حزب سیاسیش معروف به ضد قدرت حاکم (anti-establishment) بود. در مستند مارادونا، او به دختر ۲ سالهاش دالما، شعارهای ضد یووه یاد میدهد: "یووه، یووه، خفه شو".
پسر طلایی ناپل میگوید:
برای شمالِ قدرتمند، کاری که ما با ناپولی کردیم ضربهی سنگینی بر پیکرشان بود. دردشان گرفته بود. هیچکس از جنوب قهرمان لیگ نشده بود و نه تنها مردم ناپل عاشق من بودند که کل مردم فقیر جنوب من را دوست داشتند. من نماد آنها بودم. نمادی بر علیه شمالِ قدرتمند. کسی که از ثروتمندها میگرفت و به فقیرها میداد.
ادامه دارد...