طرفداری- اگر طرفدار فوتبال باشید، زمان باز بودن پنجره نقل و انتقالات میتواند بهترین یا بدترین زمان برای شما باشد؛ یا تیم شما به تمامی بازیکنان لینک میشود و در نهایت چند خرید میکند، یا این که به چند یار قرضی در لحظات پایانی برای ماندن در رقابت رضایت میدهد. شایعات، گمانه زنیها و حرف و حدیثها پایانی ندارند. اصطلاحات بسیاری هم وجود دارند که میتوانند موجب گیج شدن شما شوند.
چه کسی قیمت یک انتقال را تعیین میکند؟ آیا یک انتقال رایگان واقعا رایگان است؟ چگونه باشگاه شما مخارج خود را جبران میکند؟ کار یه واسطه چیست و اصلا چرا تیمها به آنها نیاز دارند؟
گابریله مارکوتی از ESPN، ابهامات شما در مورد نقل و انتقالات را رفع خواهد کرد.
تمامی شایعاتی که مطرح میشوند برای جذب مخاطب هستند، این طور نیست؟
قطعا برخی از آنها همین طور است ولی برخی دیگر منبع دارند اما شاید منبعشان معتبر نیست یا منبعی دست دوم است. وقتی میبینید اخباری به منبع دیگری نسبت داده میشود، یعنی منبعی که در حال مطالعه آن هستید نتوانسته است اعتبار آن ماجرا را بسنجد ولی آن را تا حدی معتبر میداند و به همین دلیل آن را به منبع دیگری نسبت میدهد.
برخی از این اخبار منبع دارند ولی آن منبع یک فرد ذی نفع است. برای مثال یک باشگاه یا مدیر عامل ممکن است در پشت صحنه به خبرنگاران بگوید بازیکن الف از تیم ب و پ پیشنهاد داشته است. شاید این ادعا صحت داشته باشد و شاید هم نه و اگر درست نباشد، برای این است تا توجهات را به سوی بازیکن الف جلب کند. یک خواننده با سواد باید اعتبار منبع و گزارشگر آن را بسنجد.
وضعیت دیگری که شاید پیش بیاید این است که خبری در روز سه شنبه در کشوری منتشر شود و سپس منبع دیگری در کشوری دیگر، در روز چهارشنبه آن را منتشر کند. سپس در روز پنجشنبه در کشور ابتدایی دوباره آن مطلب را منتشر میکنند و میگویند منبعی در کشور دیگر آن را تایید کرده است؛ در حالی که تمام کاری که کشور دوم کرده، تکرار صحبتهای منبع اصلی بود. این اتفاق در گذشته خیلی رخ میداد ولی حالا به لطف اینترنت و پوشش لحظهای اخبار کمتر پیش میآید. اما گزارشهای خیلی زیادی هم هستند که منابع محکم و معتبری دارند.
که این طور. پس منابع معتبر کدامیک هستند؟
مردم نمیدانند که در چرخه نقل و انتقالات، افراد مطلع زیادی وجود دارند. برخی از تمام ماجرا با خبر هستند و عدهای دیگر فقط بخشی از آن را میدانند ولی افراد زیادی هستند که میتوان با آنها حرف زد. بازیکنان با اعضای خانواده، دوستان و هم تیمیهای خود حرف میزنند. مدیران فنی، استعدادیابها و سرمربیها هم هستند. البته میتوان با مدیر برنامهها و واسطهها هم حرف زد.
![](https://ts2.tarafdari.com/users/user130292/2019/06/30/top-football-agents.jpg)
چرا باید اسرار خود را با اینها در میان بگذارند؟ آیا محرمانه نگه داشتن آنها عقلانیتر نیست؟
بستگی به شرایط دارد. خیلی از باشگاهها مدیر رسانهای دارند که کارش اطلاع رسانی به رسانهها و به نوعی مدیریت پیام است. گاهی در مورد موضوعات مشخصی صحبت نمیکنند، گاهی (البته به ندرت) دروغ میگویند و بعضی اوقات هم به شما میگویند چه چیزی در جریان است. حتی اگر مدیران رسانهای در این باره چیزی نگویند، سایر مقامات باشگاه این کار را میکنند چون حرفشان تاثیری روی انتقال ندارد.
علاقه منچستریونایتد به آرون ون بیساکا را در نظر بگیرید: داستان مطرح شده این است که آیا پیشنهاد دیگری ارائه خواهند کرد یا نه؛ در واقع رقم پیشنهادی آنها تاثیری روی پیوستن او به آنها ندارد. در رابطه با مدیران برنامه هم همین طور است. ایجنتهای باهوش میدانند که چه موقع باید حرف بزنند و چه وقت ساکت بمانند.
گاهی یک باشگاه خبر را رسانهای میکند تا طرفدارانش را راضی نگه دارد. بدین ترتیب نشان میدهند در تکاپو هستند، برندشان به تیترها راه پیدا میکند و این در مواقعی میتواند موجب سرعت بخشیدن به روند انتقال هم شود.
بهترین مثالی که میتوانم در این رابطه بزنم، به گابریل باتیستوتای آرژانتین بر میگردد. در تابستان ۲۰۰۰ رم به دنبال یک مهاجم مرکزی بود ولی باشگاه اعتقاد داشت رقم درخواستی فیورنتینا برای باتیستوتا دیوانگی است: بیش از ۴۰ میلیون دلار برای یک مهاجم ۳۱ ساله (این رقم حتی در بازار امروز هم بالا است، چه برسد به آن موقع). فرانکو سنسی (مالک رم) به این نتیجه رسید قیمت او خیلی بالا است و بنابراین فابیو کاپلو که در آن زمان سرمربی رم بود،َ به یک روزنامه گفت انتقال باتیستوتا در آستانه نهایی شدن است؛ در حالی که سنسی به درخواستش نه گفته بود. زمانی که این مطلب صبح فردا در نشریات منتشر شد، تلفن سنسی شروع به زنگ خوردن کرد چون خیلیها میخواستند بابت جاه طلبیای که نشان داده بود به او تبریک بگویند و برایش آرزوی موفقیت کنند. طرفداران جالوروسی نام او را در خیابانها فریاد میزدند. او ناگهان به خاطر دست به جیب شدن، به یک قهرمان تبدیل شده بود و در نهایت به آن انتقال رضایت داد. رم در فصل بعد قهرمان ایتالیا شد.
خیلی از موارد هم هستند که دست کم یکی از طرفین به دنبال این است تا همه چیز در لفافه پیش برود. خوشبختانه در هر جا به جایی، افراد زیادی دخیل هستند و معمولا به ندرت پیش میآید که حرف نزدن به سود تمامی طرفین باشد. در واقع خیلی کم پیش میآید که به نفع واسطه باشد تا در مورد آن انتقال حرف نزند.
توضیح بده که این واسطهها چکار میکنند؟ چرا باشگاهها مستقیما با هم وارد مذاکره نمیشوند؟
به خاطر این که واسطهها میتوانند کارهایی انجام بدهند که از دست باشگاهها بر نمیآید مثل تماس با یک بازیکن (توسط مدیر برنامهاش) بدون این که باشگاهش بفهمد که البته در واقع این عمل غیر قانونی است. قبل از این که رسما مقداری پول برای یک بازیکن پیشنهاد بدهید، میخواهید بدانید دستمزدش و مدت قرارداد چقدر برای شما هزینه در بر دارد. در این مواقع، واسطهها میتوانند به جای شما وارد عمل شوند: شخص واسط همچنین میتواند در تماس ابتدایی با باشگاه، جویای قیمت درخواستی آنها برای بازیکنشان شود.
بر عکس این ماجرا هم هست. وقتی به دنبال فروش بازیکنی به هر دلیل، چه تقویت آن پست یا کسب پول باشید، امکان دارد برای اطلاع رسانی این کار یک واسط را استخدام کنید. یا بعضی اوقات مدیر برنامه بازیکن همین کار را انجام میدهد. این ترفند باعث میشود باشگاه قدرت انکارش در برابر طرفداران (که شاید دوست نداشته باشند یک ستاره از تیمشان جدا شود) و خود بازیکن را حفظ کند زیرا کسی دوست ندارد بشنود عنصری مازاد است و یا به اندازه کافی خوب نیست. حالا این حقیقت که وقتی روی بازیکنی برچسب فروشی بزنید ارزشش به سرعت افت میکند، به کنار.
بسیار خب. پس رقم یک انتقال را چه چیزی تعیین میکند؟ آیا بر حسب ساز و کار بازار آزاد، بستگی به رقمی دارد که یک باشگاه حاضر است پرداخت کند؟
نه به طور کامل. در واقع اصلاحات «قیمت گذاری» یا «ارزش» کلا بی معنی هستند. شاخصهای مختلفی هستند که قیمت یک بازیکن را تعیین میکنند: استعداد، سن، ملیت (شخصی با پاسپورت اروپا یا بازیکنی که بومی محسوب شود، گرانتر در میآید) دستمزد فعلی بازیکن و مدت باقی مانده از قراردادش. اما در درجات بالای بازار، معمولا این شاخصها دستکاری میشوند. استعدادهای سطح بالا کمیاب هستند و باشگاهها (درست یا غلط) معتقدند تنها همان بازیکن میتواند نیازشان را برآورده کند.
![](https://ts2.tarafdari.com/users/user130292/2019/06/30/880x495_cmsv2_a3cb63bb-baf0-53e7-a0e8-e2f3fa3276d6-3961142.jpg)
ادن هازارد را در نظر بگیرید؛ رئال مادرید حدودا ۱۱۰ میلیون دلار به علاوه پاداشها برایش هزینه کرد. این به آن معنی نیست که آنها راضی میشدند ۱۱ بازیکن هر کدام به ارزش ۱۰ میلیون دلار (به علاوه پاداش) در زمین داشته باشند.
مسئله دیگر این است که قیمت، به ضرورت خرید برای باشگاه خریدار بستگی دارد. پس از این که نیمار در ازای یک چهارم میلیارد دلار از بارسلونا راهی پاری سن ژرمن شد، باشگاه کاتالانی خودش را بر روی انبوهی از پول و نیاز مبرم برای خرید یک وینگر دید. آنها ۱۲۰ میلیون دلار از پول دریافتی خود از انتقال نیمار را روی جذب عثمان دمبله از بروسیا دورتموند هزینه کردند. او بازیکن خوبی است ولی مسئله این است که اگر بارسلونا به جای انتهای بازار در ابتدای پنجره نقل و انتقالاتی برای خریدش اقدام میکرد، احتمالا نصف این مبلغ را میپرداخت. زمان بندی میتواند تفاوت را رقم بزند.
همچنین بستگی به این دارد که چه باشگاهی خریدار است. در تابستان ۲۰۱۶، رن هافبک خود عبدولایه دوکوره را در ازای حدود ۱۲ میلیون پوند به واتفورد واگذار کرد. یک باشگاه بزرگتر و ثروتمندتر هم به این بازیکن علاقه داشت و پیشنهادی ۲۰ میلیون پوندی برای او ارائه کرده بود. آنها دوکوره را به عنوان دومین انتخاب خود در خط میانی میخواستند. اما چون آن باشگاه بزرگتر به گزینه اول خود دست پیدا کرده بود، واتفورد توانست دوکوره را ۴۰ درصد ارزانتر به دست بیاورد. این از دسته مسائلی است که دائما در فوتبال رخ میدهد. درسی که میگیریم آسان است: برای باشگاههای بزرگ خریدن یک بازیکن بدون این که باشگاه فروشنده قیمت او را بالا برده باشد، خیلی دشوار است.
در مورد بند آزادسازی هم بگو؛ چرا باشگاهی باید به دنبال گنجاندن بند آزادسازی در قراردادی باشد؟
بله، بند آزادسازی یکی دیگر از عواملی است که بازار را به هم میزنند. در ابتدا باید تمایزی بین بندی که در اسپانیا در قرارداد بازیکنان گنجانده میشود و بند آزادسازی نرمال قائل شویم؛ در اسپانیا هر بازیکنی یک چنین بندی دارد و آن مثل بند خرید عمل میکند ولی در سایر مناطق، این بند به معنای آن است که بازیکن در قبال پرداخت مبلغ مشخصی میتواند جا به جا شود.
معمولا بازیکنان درخواست میکنند چنین بندی را در قرارداد داشته باشند و در عوض انتظارات خود در قرارداد را پایین میآورند. یک بازیکن این گونه میتواند روی خودش شرط بندی کند و بگوید: «بسیار خب، فعلا مقداری از پول تضمین شده را روی میز میگذارم ولی اگر خوب کار کردم، اگر باشگاهی به دنبال خرید من باشد نباید پول زیادی هزینه کند و بنابراین وقتی به آنجا بروم، میتوانند قرارداد بهتری به من پیشنهاد کنند.»
بسیار خب. پس تا حدی مثل انتقال رایگان است؛ یک رقمی باید پرداخت شود ولی هنگفت نیست و بدین ترتیب پول بیشتری نصیب بازیکن میشود...
بله؛ اگرچه انتقال رایگان روز به روز اسم نادرستتری به نظر میرسد. وقتی امره جان در انتقالی «رایگان» از لیورپول به یوونتوس پیوست نه تنها با افزایش دستمزد قابل توجهی همراه شد، بلکه نزدیک به ۱۸ میلیون دلار به عنوان حق الزحمت به مدیر برنامهاش رسید. انتظار میرود این قضیه در مورد آرون رمزی و آدرین رابیو (که مادرش ایجنت او است) هم تکرار شود.
![](https://ts2.tarafdari.com/users/user130292/2019/06/30/emre-can-juventus.jpg)
مقداری از این پول توسط باشگاه برای مذاکره کردن بر سر قرارداد بازیکن پرداخت میشود (که یک تضاد منافع آشکار است ولی در هر حال قواعد بازی این گونه است) و مقداری هم توسط باشگاه برای تحویل گرفتن بازیکن پرداخت میشود. آیا هزینه جذب بازیکن از این راه نسبت به خریدن آن از باشگاهی دیگر کمتر است؟ البته، ولی تفاوت ارقام در حال محو شدن است.
بزرگترین برداشت اشتباهی که ما در صحبت از بازار نقل و انتقالات انجام میدهیم، چیست؟
به نظر میرسد بسیاری هنوز نمیدانند باشگاهها باید چه چیزهایی را در مورد هزینه یک بازیکن در نظر بگیرند. وقتی باشگاهی بازیکنی میخرد، پول خود را (جدای از رقم پرداختی ابتدایی) در طول قرارداد با آن بازیکن مستهلک میکند. پس اگر بازیکن الف در ازای ۵۰ میلیون دلار، با قراردادی پنج ساله و دستمزد سالیانه ۵ میلیون دلار به تیمی بپیوندد، سالیانه ۱۵ میلیون دلار برای باشگاهش هزینه دارد (۱۰ میلیون به صورت سرمایه مستهلک و ۵ میلیون به صورت دستمزد). اگر بازیکن ب در ازای انتقالی رایگان (بله، میدانم این انتقال کاملا رایگان نیست ولی بگذارید فعلا آن جنبه را کنار بگذاریم) قراردادی پنج ساله و دستمزد سالیانه ۲۰ میلیون دلار به همان تیم بپیوندد، هزینه بیشتری نسبت به بازیکن الف برای باشگاهش در بر دارد.
اما در این میان پیچ و تابی هم هست. بگذارید در نظر بگیریم هر دو بازیکن به شدت ضعیف بازی کنند و پس از دو سال، باشگاه تصمیم بگیرد از دست آنها خلاص شود. در مورد بازیکن الف تا وقتی که او را در ازای ۳۰ میلیون دلار یا بالاتر از این رقم بفروشند، پول خود را (از نظر حسابداری) جبران کردهاند چون دیگر نیازی به پرداخت ارزش باقی مانده در قرارداد ندارند. از آنجایی که پولی برای به خدمت گیری بازیکن ب پرداخت نشده است، هر دریافتی به خاطر او معادل با سود خواهد بود. (اما این را به یاد داشته باشید: چون بازیکن ب قرارداد بزرگتری بست و سالیانه ۲۰ میلیون دلار حقوق میگرفت، پیدا کردن یک مشتری که حاضر باشد علاوه بر رقم خریدش، همین حدود به او دستمزد بدهد دشوارتر است).
اتفاقا همین هزینه مستهلک باعث میشود باشگاهها انگیزه بالاتری برای پیشنهاد کردن قراردادهای طولانی مدتتر داشته باشند و حتی در مواقعی افزایش حقوقی را هم پیش بینی کنند. بازیکن الف را در نظر بگیرید. اگر او پس از دو سال قرارداد پنج ساله جدیدی به طور مثال با دستمزد ۶ میلیون دلار در سال امضا کند، خوشحال میشود زیرا دستمزدش ۲۰ درصد افزایش پیدا کرده است؛ درست؟ اما باشگاه هم راضی است چون آنها میتوانند ارزش مازاد باقی مانده را طی پنج سال آتی، بر قیمت او (۳۰ میلیون دلار) گسترش دهند. این یعنی او حالا سالیانه ۱۲ میلیون دلار برای باشگاهش هزینه دارد (۶ میلیون دلار به صورت سرمایه مستهلک و ۶ میلیون دلار دستمزد). پس باشگاه توانست ۲۰ درصد حقوق بازیکن الف را افزایش دهد و از سوی دیگر ۲۰ درصد هم برای خودش ذخیره کند. در این صورت تمامی طرفین برنده معامله شدهاند.