Arash Stanیه مرتبه امتحان دینی تستی داشتیم، بعد یه همکلاسی داریم فاز مذهبی سنگین و رعایت احکام اسلامی داشت اون موقع، سرجلسه امتحان گفتم هی ، ببین سر جدت سوال 10 رو برسون ، نیفمم اصلا منظور این چیه :/، هرکاری کردم بم نداد، بعد جلسه اومد بم گفت، خدا اونایی که تقلب میکنند رو دوست ندارهو نمیدونم تقلب حکم شرعی دارهو یه همچین چیزایی :| ، آقا گذشت، من اونموقع یکمی ناراحت شدم، امتحان زیست هم موقعش فرا رسید، یادمه همه تشریحی بود هم تستی، بعد من تقریبا همه سوالا جواب داده بودم بعد این رفیقه مذهبی مون هم ایندفعه پشت من بود، با پاش آروم زد ب صندلیم بعد آروم گفت، سوال 11 ؟؟؟( یعنی برسون😂😂)
بعد من همیشه یه تیکه کاغد کوچیک با خودم میبرم سر جلسه تو جیبم دارم همیشه، آروم درش آوردم گفتم یه دقیقه صب کن الان میدم ،
نوشتم بعد بهش دادم همون موقع هم از سر جلسه بلند شدم، از در سالن میخواستم برم بیرون چپ چپ نگام کرد ،
تو کاغذ نوشته بودم : همانا خداوند لاشیان دورو را دوست ندارد،
سیکتیر...
:))))))تا ی مدت خیلی زیاد اصن بام حرف نزد، نصف حقش بود ، والا :)))