طرفداری |
وین رونی / اکتبر 2010
یک روز در سال 2004 وین رونی همان کاری را میکرد که معمولا در هنگام فوتبال بازی نکردن انجام میدهد: تلویزیون نگاه میکرد. در زمانی بودیم که رابطه او و اورتون بههم خورده بود؛ در واقع رابطه او با باشگاهی که او و طایفهاش همیشه هوادارش بودند. اسکای پیغام مخاطبانش را میخواند که او را خائن و حریص میخواندند. رونی اینها را تماشا میکرد و اذیت میشد. خودش برای مجری پیامی فرستاد. نوشت باشگاه را ترک کردم چون باشگاه آزارم میداد - وین رونی. اسکای در ابتدا گمان کرد این پیغام جعلی است. مجری گفت: وانمود نکنید که وین رونی هستید و دست از چنین پیغامهایی بردارید. بعد، گفت میدانیم که وین رونی در حال تماشای برنامه است، ما هم او را میبینیم. اینجا رونی خیالاتی شد. بیرون تاریک بود. پیش از آن، نامههای تهدیدآمیز از سوی هواداران عصبانی اورتون دریافت کرده بود. آیا دوربینی مخفی او را شکار میکرد؟
هتریک وین رونی برابر فنرباحچه
|
این پاراگراف، بخشی از دشواریهای وین رونی بودن است. داخل خانه "او" بود، کسی که کاملترین فوتبالیست انگلیسی از زمان بابی چارلتون در نظر گرفته میشود. بیرون این خانه، هرکس چیزی از او میخواهد: هواداران، رسانه، مدیربرنامه، منچستریونایتد و مربی این تیم الکس فرگوسن. در واقع، بنا بر مسائل تاریخی، بازیکن بزرگ انگلیسی در چنین انگلستانی زندگی میکند. رونی احتمالا خواستنیترین بازیکن تاریخ انگلستان باشد. آخرین جنگ بزرگ در مورد وین رونی، این ماه، درصد زیادی از این کشور را میخکوب کرد. اول رونی به همه اطلاع داد که قصد ترک یونایتد را دارد، باشگاهی که همگان فکر میکردند تا ابد برای آن بازی خواهد کرد. هواداران و فرگوسن از شگفتزدگی خود گفتند. دوباره مانند سال 2004 او لقب خائن بزرگ را گرفت. نامههای تهدیدآمیز به آدرس او ارسال شد. بعد، در پایان قراردادی پنج ساله و بزرگتر، با دستمزد 180 هزار پوندی به امضا رساند. دوباره همگان شگفتزده شدند.
سخت بتوان فهمید رونی به چه فکر میکند چون به ندرت صحبت میکند و تقریبا پیش نیامده که جمله جالبی در زندگی خود بگوید. با این حال در مقابل تلویزیون نشسته بود و میدید که جهان در مورد او چه فکر میکند. برایش میخکوبکننده بود که چطور همگان اشتباه فکر میکنند. هرکسی انتظاری از رونی داشت اما هیچکدام حتی فرگوسن به درستی او را درک نکرده بودند. دو نوع فوتبالیست انگلیسی وجود دارد، کسانی که از خانوادهای کارگری میآیند و گروهی که از خانوادههای سطح پایینتر. رونی از دسته دوم بود. در منطقهای فقیر به نام کراکتث در 24 اکتبر 1985 متولد شد و در خانهای یک خوابه، از جنس خانههای یکشکلِ شهرداریساز بزرگ شد. بعد آن منطقه به یک مرکز ترک اعتیاد تبدیل شد. پدرش که نام او هم وین بود، گاهی کارگری میکرد و گاه بیکار بود. مادرش به عنوان گارسون در یک مدرسه کار میکرد و 287 پوند در ماه دستمزد داشت. او به این شغل حتی وقتی پسرش بزرگ و ثروتمند شد ادامه میداد. آنها کاتولیکهای معتقدی بودند، شماری از ایرلندیهایی که دویست سال پیش از دریا عبور کرده بودند و در لیورپول پخش شده بودند. هشت دسته از رونیها در کراکتث زندگی میکردند. هر تابستان آنها اتوبوسی کرایه میکردند و جمیعاً به کمپ باتلین در ایرلند میرفتند. رونی در این سفرها نه تنها فرزندانِ عموها و عمههایش، که همسر آیندهاش کالین و خانواده او را نیز شناخت.
هیچوقت رویای این را نداشت که فوتبالیست حرفهای شود، میدانست که فوتبالیست حرفهای میشود. در نه سالگی به آکادمی اورتون پیوست. کمی بعد در دیدار برابر پسران منچستریونایتد، از فاصله 10-15 متری با ضربه سر گل زد. چند ثانیهای سکوت برقرار شد اما پس از آن حتی والدین بازیکنان حریف او را تشویق کردند. چنین اتفاقی عمدتا در این رده سنی رخ نمیدهد. رونی بیشتر دوره کودکی را به شوت زدن توپ به دیوار خانه مادربزرگش گذراند. گاهی تصور میکرد نینجای لاکپشت است، در مدرسه هم به تنها چیزی که اهمیت داد، زندگی مسیح بود. بدون گرفتن هرگونه مدرک در شانزده سالگی مدرسه را ترک کرد، چیزی که در بریتانیا نادر است. بلافاصله به تیم اصلی اورتون ملحق شد.
وقتی 17 سال و 111 روز سن داشت به جوانترین بازیکن تاریخ تیم ملی انگلستان تبدیل شد. پس از آن، یک دوست او را با ماشین به کراکتث رساند (هنوز گواهینامه نداشت)؛ جایی که با هم سیبزمینی سرخکرده خوردند، کوکا نوشیدند و با دوستانشان فوتبال بازی کردند. دوستانش از او در مورد بکام میپرسیدند. فوتبال انگلستان نباید اینطور میبود. به طور تاریخی بازیکنان تنها در زمانی از سوی کشور خود انتخاب میشوند که دورهای را در لیگ گذرانده و خود را به عنوان بازیکنان حرفهای مطرح کردهاند. در بسیاری از مجامع کارگری بریتانیا، سلسلهمراتب مهم است. اما رونی تمام قوانین را شکست. در یک جلسه تمرینی تیم ملی، این پسر چند بازیکن تیم را دریبل داد و بعد طبق عادت به صورت چیپ به دروازهبان گل زد. سکوت برقرار شد. بعد همتیمیهای بزرگسال، او را تشویق کردند. مثل هر سلبریتی در بریتانیای کنونی رونی سوژه بزرگنمایی شد. در ابتدا محبوب بود. قدرت مردانه او مقابل زیباییهای زنانه بکام قرار گرفته بود. دو نوع فوتبالیست انگلیسی وجود دارد: زشت مانند رونی، پل گاسکوئین، نابی استایلز و آنها که زیباتر هستند مانند مایکل اوون و دیوید بکام. جامعه بریتانیا معمولا زشتها را ترجیح میدهد.
انگلستان دههها برای کسی مانند رونی منتظر بود. نه تنها کسی که گل میزد، بلکه کسی که خاصیتی نادر در بین بازیکنان انگلستان داشت: فضاها را میدید. تیمی که بتواند فضاها را موقع حمله باز کند و در زمان دفاع آنها را ببندد، معمولا برنده میشود. دو نوع پاسدهنده وجود دارد: برخی مانند بکام که پاس را مستقیم به همتیمی میدهند و کسانی مانند لیونل مسی که پاس را به فضای خالی میفرستند. رونی فضاها را پیدا میکرد. به خصوص به خاطر اینکه کنترلی بینقص روی توپ دارد، به این معنی که هرگز نیاز ندارد برای دیدن آن سرش را پایین بیاورد، به جای آن میتواند به جلو نگاه کند و فضا را پیدا کند.
انگلیسیهای قبلیای که فضا را میدیدند کسانی مانند گاسکوئین و چند بازیکن دیگر در دهه هفتاد بودند. کسانی که خود را با نوشیدنی و گناهانی از این دست نابود کردند. رونی چنین نکرد. او از هجده سالگی تاکنون بهترین بازیکن انگلستان بوده است. کشورش بیوقفه به او نیاز دارد. بین گروههایی که انتظاری از او دارند، تیم ملی انگلستان معمولا مستاصلترین گروه است. رونی هیچوقت متعجب یا گیج از اینکه چرا هوادارانش با این سرعت افزایش یافتهاند نشد. دوست داشت که در هفت سالگی برای انگلستان بازی کند. میدانست که به اندازه کافی خوب است. پیش از شروع بازی، در حالی که بازیکنان باتجربه در رختکن سراسر استرس بودند، میتوانست توپ را به دیوار بکوبد که انگار هنوز در کراکتث است. بیش از آن نمیتوانست منتظر بیرون زدن و بازی کردن بماند. هیچوقت نبوده که ول بچرخم و خودخوری کنم. این را در زندگینامه شفافکننده خود نوشته است. بازی کردن برای من یونایتد عالی است. همینطور بازی برای انگلستان. وقتی به هر کدام از این دو رسیدم، میدانستم که لایق آن هستم. در زمین فوتبال رونی خوشحال است چون کنترل بازی را در دست دارد. بیرون زمین، سمت دیگر داستان است: دیگرانی هستند که او را کنترل میکنند. اولین بار وقتی با این حقیقت روبرو شد که یک نشریه زرد از علاقه او به فاحشهها نوشت. مانند هر شخصیت معروف دیگر در بریتانیا، چیزهایی از زندگی شخصی او برملا شده است. او به دستاویزی بدل شد که بریتانیاییها، افرادی که از اقشار پایین جامعه میآیند را به باد تمسخر بگیرند. رونی در سالهای رونق کشورش بزرگ شد، وقتی که حتی بخشی از فقیرترین اقشار بریتانیا، حساب پس انداز داشتند. از سوی دیگر علاقه افراطی کالین به خرید و برنزه کردن، رفتار افرادی از طبقه رونی در نظر گرفته شده است.
رونی گفت بدترین چیز در مورد زندگی حرفهای فوتبال این است که رسانهها در زندگی خصوصی شما سرک میکشند. در نهایت فهمید که باید رازها را از دوستان نزدیک و افراد خانواده مخفی کند چون گاهی سهواً همین افراد چیزی میگویند و باعث میشوند داستانی در نزد رسانههای زرد شکل بگیرد. هر بار که سوار ماشین میشوم و به آینه نگاه میکنم، میبینم که اشخاصی به دنبالم هستند. این را در زندگینامه خود نوشته است. افت اخیر او شاید مربوط به داستان اخیر زرد در مورد او و علاقه به فاحشهها باشد. رونی اوقات فراغت را مقابل تلویزیون میگذارد. بخشی از آن به خاطر نیاز فوتبالیستها به استراحت و بخش دیگر به خاطر کم بودن علایق او هستند. دلیل دیگر این است که با وجود داشتن بادیگارد، نمیتواند خانه را بدون مزاحمت ترک کند. انجام کارهای عادی سخت است، چه رفتن به میخانه و چه فروشگاه برای خرید. همیشه کسی هست که میگوید هوادار اورتون است و میخواهد به من توهین کند یا از منچستریونایتد متنفر است و میخواهد این را نشان دهد. پس رونی مولتیمیلیونری اسیر است. اگر یک بازیکن بزرگ اسپانیایی یا آلمانی بود، احتمالا زندگی سادهتری داشت.
مربیان نیز میخواستند او را کنترل کنند. دیوید مویس در اورتون سعی کرد از این پسر که با وی مانند یک بزرگسال رفتار میشد، مراقبت کند. رونی نمیخواست از او مراقبت شود. او دوست داشت با او مانند یک مرد رفتار کنند. احساس میکرد مویس به او حسادت میکند و ناراحت است که برای تولد هجده سالگی او دعوت نشده است. مهمتر از همه این که رونی حتی در هجده سالگی با وجود سابقه هواداری باشگاه، میدانست برای اورتون بیش از اندازه خوب است. او باشگاه را به قصد منیونایتد ترک کرد.
هواداران یونایتد به گروه دیگری بدل شدند که انتظاری از رونی دارند. مانند بسیاری از هواداران اورتون در سال 2004، وقتی فهمیدند رونی در فکر ترک باشگاه است عصبانی شدند. در زمین، رونی با تمام توان میجنگید و به عنوان یکی از بااستعدادترین بازیکنان، برای دفاع کردن جانانه میدوید. او به نظر بازیکن رویایی هواداران بریتانیایی است: هوادارِ پیراهنی که میپوشد به نظر میرسد و احتمالا میخواهد برای همیشه در یونایتد بماند. اگر اینطور نشود، حریص بوده است. دوگانهی محبوب هواداران و رسانه این است که شما یا وفادار هستید و یا طمعکار. با این طور فکر کردن، بازیکن درک نمیشود. چیزی که فوتبالیستها با آن خود را معرفی میکنند حرفهای است. حرفهایها، چه فوتبالیست، چه دانشگاهی یا بانکی؛ بین پول وعشق انتخاب نمیکنند. آنها به دنبال موفقیت در دوره کاری خود هستند.
اگر به موفقیت برسی، پول از راه میرسد. فوتبالیست میداند اگر خوب نباشد، باشگاه او را کنار میگذارد. همینطور او باشگاه را کنار میگذارد، اگر به اندازه کافی خوب نباشد. رونی خوب بود و به همین دلیل اورتون را به قصد یونایتد ترک کرد. برای فوتبالیستها، باشگاهها نهادهایی جادویی نیستند؛ تنها جایی هستند که حقوق بازیکن را پرداخت میکنند. مانند بسیاری از بازیکنان حرفهای، آنها باشگاه خود را به امید یافتن شغلی بهتر ترک میکنند. شغل بهتر، لزوماً جایی که حقوق بیشتر بدهد نیست. رونی بنا بر گزارشات میتوانست در منچسترسیتی بیش از 180 هزار پوند در هفته در بیاورد، یا اگر قصد ترک باشگاه را داشت، رئال مادرید از این هم بیشتر پرداخت میکرد. اما پکیجی که من یونایتد ارائه میداد؛ که این شامل شانس بردن جوایز و بودن خانواده در کنارش میشد، بهترین گزینه بود. شغل بهتر برای او مطرح بود، نه طمع. طبق قرارداد، بازیکنان تنها زمانی صحبت میکنند که بحث نحوه عملکرد تیم باشد. در حقیقت، این تنها چیزی نیست که فکر آنها را مشغول میکند.
رونی میداند هر فصل چند گل زده است، همیشه نیز در نظر دارد که سال به سال بیشتر گل به ثمر برساند. حتی وقتی سال 2006 یونایتد بدون جام فصل را تمام کرد، رونی گفت فصلی عالی داشتهام. به نظر هیچوقت با شیوهای که فرگوسن در تلاش بود به بازیکنانش بقبولاند اخت نشد: یونایتد در برابر تمام جهان قرار گرفته است. به جای آن، رونی به کارنامه خود فکر میکند. به ندرت بازیکنان اذعان میکنند که اینطور خود را جدا از سرنوشت تیم تجسم میکنند. به خاطر اینکه علاقه بیقید به یک باشگاه، دلیل اتصال افراد به فوتبال است: بازیکنان همیشه سعی میکنند هواداران را شاد نگه دارند، برای مثال لوگوی تیم را میبوسند یا در مورد اینکه از بچگی هوادار باشگاه بودهاند صحبت میکنند. با این حال هیچ فوتبالیستی احتمالا به شیوهای که هوادار عادت دارد، به معنای کلمه وفادار نیست. کارشناسان از گذشته میگویند، از وقتی که بازیکنان تمام دوره بازی خود را در یک باشگاه سپری میکردند. با این حال، بیشتر، این موضوع به خاطر آن بود که آن زمان باشگاه به سادگی میتوانست بازیکنان را از ترک باشگاه منع کند (پیش از قانون بوسمن). این موضوع دیگر صحت ندارد.
برخلاف نظر عموم مردم، رونی خودخواه نیست. او شخصیتی متناسب با شغل خود دارد. این روزها او را همانند بازیکنانی مانند پل اسکولز، رایان گیگز و گری نویل میشمارند که تمام عمر وفادار به یونایتد بودهاند اما بهتر است بگوییم این افراد، کارمندانی راضی نسبت به قرارداد با یونایتد بودهاند. اگر یونایتد، گیگز را در بهترین روزهایش برای مدتی روی نیمکت مینشاند، او به سرعت به سوی در خروج میرفت. به جای آن، یونایتد جایی عالی برای کار کردن او بود. این در مورد رونی صدق نمیکند. الکس فرگوسن کارفرمایی پدرخواندهوار است: تلاش میکند تا فضای پدر-پسری با بازیکنان به وجود بیاورد. به همین دلیل است که در شصت و هشت سالگی، مشکلی ندارد که از نسلی متفاوت با آنها میآید. وقتی سال 2008 کریستیانو رونالدو سعی کرد یونایتد را به قصد رئال مادرید ترک کند، فرگوسن طوری مرتباً در مورد "آن پسر" صحبت میکرد که انگار از فرزند خود میگوید. گفت اگر پسرتان مقابلتان باشد، به او بهترین نصیحت را در خصوص مسیر زندگی میدهید. حالا صادقانه باور دارم بدترین کار برای او این است که به رئال مادرید برود. برخی از چنین فضایی لذت میبرند. برای مثال گیگز که پدرش خانواده را ترک کرده بود و بیست سال با فرگوسن کار کرده است. اما این چیزی نیست که رونی بخواهد. وقتی او تهدید به ترک یونایتد میکند، مثل کاری که رونالدو کرد، طوری با او رفتار میشود که انگار کودکی ناشکر است. از لحظهای که او به این باشگاه آمده، اینجا مانند خانه او بوده است. این را فرگوسن شکوهوار گفت. هروقت که دردسری به وجود آورده، کاری نکردیم جز کمک به او. حتی آماده بودم که به او توصیههای اقتصادی کنم. بارها این اتفاق افتاد. نمیدانم چند بار به او کمک کردیم تا در زندگی شخصی به مشکل نخورد.
فرگوسن مداخله در زندگی شخصی رونی را چیزی مانند، پول در جیب او گذاشتن میداند. مانند بسیاری از هواداران انگلیسی، این مربی هم در ذهن خود رونی را کنار گازا میگذارد: بریتانیاییِ با استعدادی که فوتبالش را با اسیر حاشیهها شدن نابود کرد. همین ماه او دوباره به دلیل رانندگی در مستی دستگیر شد و بعد مشخص شد مواد مخدر نیز در ماشین دارد. فرگوسن همیشه فکر میکند که دوره بازی گاسکوئین بهتر میشد اگر او راهی یونایتد میشد. رونی استعدادی دیگر از سطح پایین جامعه بود که زیاد با گاسکوئین مقایشه میشد. حتی لقب او را هم وازا -در کنار گازا که گاسکوئین بود- گذاشته بودند. Wazz در گویش خیابانی انگلیس به معنی ادرار کردن است.
بازیکنان انگلیسی به طور تاریخی به یک شخصیت پدرمانند نیاز دارند اما رونی ندارد. در واقع او حتی به نظر به مربی نیاز ندارد. خاطره اولین دیدار او با فرگوسن نشان میدهد که او چقدر کم به هر آدمی خارج از خاندان خود علاقه داشته است: متعجب شدم که آقای فرگوسن چقدر قد بلندی دارد. رونی، پدر خود را دارد. همینطور عموها. حتی اگر نیاز به پدر دومی باشد، ایجنتش آن شخص است. در کتاب خاطرات بازیکنان فوتبال، عمدتا مدیربرنامه دوستی نزدیک در بزرگسالی است: هرکس چیزی از او میخواهد، مدیربرنامه هم میخواهد ولی مدیربرنامه مانند دروازهبان عمل میکند. پل استرتفورد نبرد سرسختانه با ایجنتهای دیگر را در زمینه کنترل رونی برنده شد. او در تمام دوره بازی ایجنت رونی بوده و همینطور این کار را در مورد کالین و حرفه او در تلویزیون پیش برده است.
امضای بعدی رونی پای یک برگه قرارداد، این ماه به محل درگیری دو شخصیت پدرمانند تبدیل شده بود. وقتی استرتفورد تهدید کرد که ممکن است رونی باشگاه را ترک کند، به وضوح در تلاش بود که دنبال قراردادی بهتر باشد اما همینطور میخواست به فرگوسن نشان دهد چقدر کنترل او روی رونی کم است. بعد فرگوسن تلاش کرد قراردادی که میخواهند را ارائه دهد تا رونی را به جمع بازیکنان خود برگرداند. بعد گفت فکر میکنم وین متوجه است که منچستریونایتد چه باشگاه بزرگی است. رونی مجبور شد از همتیمیها و فرگوسن عذرخواهی کند. با این حال مشخص است که یونایتد بیشتر به رونی نیاز دارد تا رونی به منچستر. برای رونی هم سخت است که به باشگاه انگلیسی دیگری برود: هواداران ناامیدشده میتوانند زندگی او را بدتر کنند و از سوی دیگر شرایط لازم برای بازی در اسپانیا را به نظر ندارد. رونی یک بار در مدرسه از امتحان زبان اسپانیایی، نمره صفر گرفت. همینطور اسپانیا از طایفه او بسیار دور است. با این حال، او توانایی این را دارد که هرچه بخواهد، آدم برای انجام کارهایش استخدام کند. نیاز یونایتد از این جهت بیشتر است که این باشگاه در حال حاضر فوقستارههای کمی دارد. چندین بازیکن دارند که سن آنها در حال بالا رفتن است و برای جایگزینی آنها به پول درشتی احتیاج است؛ کسانی مانند گیگز، اسکولز، نویل، فردیناند و فن در سار. از سوی دیگر مسیرِ تولید بازیکن بزرگ در سطوح پایه این باشگاه در سالهای اخیر ناامیدکننده بوده است. آنها هیچ محصول قابل اشارهای از زمان دیوید بکام که 15 سال پیش بود نداشتهاند. گلیزرها، مالکین باشگاه نیز افرادی مقتصد هستند و محدودیتهایی در زمینه خرید بازیکن جدید دارند. بدون رونی، یونایتد تیم ضعیفتری خواهد بود.
این داستان زندگی رونی است: هرکس چیزی از او میخواهد. همیشه این موضوع خوشحالکننده نیست. این یونایتدِ دونده برای او خسته کننده و باعث مصدومیت است. وقتی جام جهانی از راه رسید، او خسته و خالی از انرژی بود. برای انگلستان ضعیف کار کرد و هواداران تیم ملی که انتظاراتشان از او برآورده نشده بود، او را (پس از تساوی با الجزایر) هو کردند. پس از یک بازی، او رو به دوربین تلویزیونی چیزهایی را فریاد زد. وقتی رونی باشید همیشه دوربینها نزدیک هستند. رو به دوربین گفته بود: خیلی احساس خوبی است که هواداران خودی، شما را هو کنند! به خاطر رضای خدا، این شیوهی هواداری شماست؟ رونی میدانست که هواداران، مربیان، رسانه و مدیران برنامه تنها او را به دلیل نیاز خود به او دوست دارند. وفاداری آنها خیلی زود تبدیل به عصبانیت و بهرهکشی شد. او نیز قصد ندارد که وفاداری بیشتری نشان دهد. این یعنی زود یا دیر، درگیری این ماه با یونایتد تکرار خواهد شد.