اختصاصی طرفداری- نمی دانم خاطرتان هست یا نه روزی را که امیر حاج رضایی که به شخصه خیلی دوستش دارم در یک برنامه تلویزیونی مثالی آورد از یکی از کشورهای نه چندان صاحب فوتبال آسیا مثلا بنگلاش و گفت مسئولان این کشور یکی از گلزنان مطرح قدیمی اروپایی را به کشورشان دعوت کرده اند تا به مهاجمانشان گلزنی بیاموزد و بعد مثل همیشه با میمیک چهره اش که به بهترین شکل ممکن در حین گفتن شاه بیت حرف هایش مخاطب را جذب می کند گفت: "کاش ما هم یک مدافع کلاس جهانی می آوردیم تا به مدافعین ما اصول دفاع کردن می آموخت."
فوتبال به معنای امروزی اش به باور من موضوعی است که شبیه یک گلوله برفِ در حال حرکت است که هر روز در حال فربه تر شدن است. هر روز موضوعات و علوم جدید به فوتبال اضافه می شوند و سهم بخش های غیر فوتبالی در شکل گیری آنچه محصول نهایی فوتبال است بیشتر می شود. خیلی نمی گذرد از سال هایی که خیلی از ما، خود من اصلا، از اینکه عشق به فوتبال و این طور چیزها را نمی شود با پول خرید، سرمایه گذاری کشورهای عربی را بی سرانجام می دانستیم و حالا جلوی چشم مان می بینیم کشوری نظیر قطر با سرمایه گذاری درست و همه جانبه نه فقط چند سال دیگر میزبان بزرگ ترین رویداد ورزشی جهان می شود که همین حالا توانسته فوتبالی زیبا و چشم نواز را در سطح آسیا به نمایش بگذارد و چشم ها را خیره کند. در این میان و در عصر سیطره سیستم اما هنوز قهرمانانی هستند که می توانند با تکیه بر کاریزما و دانش فردی معادلات سیستماتیک را به هم بزنند و نقشه بازی را تغییر دهند چرا که شانه هایشان آنقدر تواناست که می تواند فشار خیلی از نداشتن های ضروری و داشتن های مضر را تحمل کند و بار انتظارات به جا و بی جای مخاطبان را به سلامت به آن سوی حادثه برساند. در دوران ما و در سطح بین المللی می شود اوتو ریهاگل و یونان افسانه ای اش یا برونو متسو و سنگال دوست داشتنی اش را مثال زد و فرض این نوشته آن است که با توجه به کمبودهای بنیادین فوتبال ما، سرمربی سابق تیم ملی کشورمان یعنی کارلوس کیروش را علی رغم سایه روشن های کارنامه اش باید به این سیاهه اضافه کرد.
از آنجایی که "بی هیچ شک و تردیدی" به واسطه همین دو جمله بالا در ذهن بسیاری از خوانندگانی که رویکرد منفی نسبت به کیروش دارند و به هیچ چیز کمتر از خائن خواندن او راضی نمی شوند، من طرفدار پر و پا قرص کیروش تلقی خواهم شد که به قول سعدی چون با چشم ارادت در جانب دیو (یعنی کیروش) نگاه می کنم پس جمله افعال و اقوالش در نظرم فرشته وش و حور لقا به نظرم میاد، مایلم متذکر شوم که من هم موافقم که شخصیت فردی کارلوس کیروش خالی از ایراد نیست و اتفاقا خیلی هم نقد خور است. مصاحبه های عجیب و غریب و بی دلیل و گیری که هیچ وقت عمیقا نفهمیدم چرا به برانکو داد و فایده اش چه بود یا مثلا استانداردهای دو گانه ای که در توجیه خیلی از تصمیماتش به کار می برد که بیانگر وجه ریاکارانه شخصیت کارلوس بود را باید از نقاط تاریک پرونده آقای سی کیو دانست که به مانند نمونه کامل ترش یعنی ژوزه مورینیو گویی بخش جدانشدنی از هویت تمام مربیان بزرگ پرتغالی است. چه مورینیو نیز بارها و بارها در دوره های مختلف مربی گری اش نشان داده که برای رسیدن به مقصدش پتانسیل دور زدن هرگونه حد و مرز اخلاقی را دارد و بسان شهریاران داستان ماکیاول هدف برایش همواره وسیله را توجیه می کند. بالمثل کارلوس در حالی در توجیه تصمیمش مبتنی بر کنار گذاشتن سیدجلال حسینی و استفاده از روزبه چشمی در پست مدافع میانی وی را مدرن ترین مدافع ده سال اخیر خواند که این مدرن ترین مدافع در جام ملت ها جایش را به کنعانی زادگان، سید مجید حسینی و پورعلی گنجی داده بود یا مثلا در همین جام جهانی قبل در حالی استفاده از وریا در پست غیر تخصصی را عامل خط خوردنش خوانده بود که خود به استفاده از بازیکنان در پست های غیر تخصصی شهره بود و از این دست رفتارهای دوگانه در پرونده کیروش کم نیست. اما سوالی که به باور من در مواجهه با این نقاط تاریک باید از خود بپرسیم آن است که اولا آیا در دنیای واقعی ما انسان ها، می توان از انسان کامل و گل بی خار سخن گفت و ثانیا آیا "معیار نهایی و اصلی" ما برای سنجش عملکرد یک مربی میزان تعهد اخلاقی او به معنویات و ارزش های انسانی و مذهبی و آیینی و دینی و ملی و عشق و نودوستی و ایمان و این طور چیزهاست و یا عملکرد فنی او و دستاوردهای فنی اش؟
در اینجا بسیار مایلم آن دسته از مخاطبینی را که با اطمینان تمام دستاوردهای فنی کیروش را زیر سوال می برند و به اشکال هنرمندانه ای از قیبل آمد و برد و خورد، سعی در تخفیف دستاوردهای کارلوس دارند متذکر شوم اگر دوران پیش از کیروش را دیده اید، اگر متوجه هر چه سیستماتیک تر شدن فوتبال هستید، اگر متوجه سرمایه گذاری و پیشرفت باشگاهی و ملی و زیرساختی همسایگان نزدیک غربی و دور شرقی مان هستید و وضعیت داخلی خودمان را هم به تمام می شناسید و این حرف ها را می زنید که حرفی نمی ماند و هر دو نیت هم را می دانیم. اما اگر ندیده اید و اینگونه طلبکارِ عدم صعود به دور بعد در جام جهانی و قهرمان نشدن در جام ملت ها و سبک بازی تیم هستید، بد نیست به خاطر بیاورید که جایگاهی که امروز روی آن ایستاده ایم خوشبختانه یا متاسفانه دقیقا نقطه ای است که هر نگاه منطقی و عقل سلیمی می توانست در سال های پیش آرزویش را داشته باشد. تاریخ فوتبال ما در چند دهه گذشته بیش از لبخند با اشک گره خورده به گونه ای که انگار شکست جامه ای است که سرنوشت بر قامت ما دوخته است و از آن بدتر اینکه پیشتر و بیشتر از بازندگی در درون زمین ما حامل شخصیت بازنده بودیم و این مساله ای است که در تک تک نبردهای حساس فوتبالی مان در دو دهه اخیر حداقل واضح و مبرهن بوده است و از آن مهم تر به عنوان یک هوادار فوتبالی در تمام بیست سال اخیر به ندرت احساس قدرتمند بودن و سرتر بودن از رقبایمان را داشته ایم. احساسی که در سال های گذشته اگر هم نداشتیم نزدیک مرز های رضایت بخش آن بسیار پرسه زدیم و دیگران به کرات به ما به آن چشم نگریسته اند.
در حالی در روزهای اخیر عملکرد کیروش به هیچ شمرده شده و بسیاری از مخاطبین فوتبالی صرفا به خاطر یک نیمه ناامید کننده عملکرد هشت ساله کیروش را زیر سوال می برند بد نیست به خاطر بیاوریم که فاصله مان تا صعود به دور بعد از گروه مرگ جام جهانی به اندازه فاصله پای چپ طارمی تا پای راستش بود آن هم مایی که آلبوم خاطرات فوتبالی مان صفحات دردناکی نظیر رقص بحرینی ها با پرچم عربستان، شکست مقابل عربستان در تهران و صعود های سکته آور به جام جهانی را کم ندارد. مایی که برای چندین سال در حضور یکی از درخشان ترین نسل های فوتبال مان چشم و امیدمان به جای تاکتیک های نداشته تیم ملی و مربیانش به ساق های علی کریمی بود تا سحر جادوگر بتواند کلید پیروزی را توی ذهن تاریک نیمکت نشینان بچرخاند. مایلم به آنهایی که فراموش کرده اند یاد آوری کنم که همین چند وقت پیش بود که با اقتدار کامل و بعد از میزبان و برزیل به جام جهانی رفتیم و شوربختانه در غیاب برنامه ریز درست ملی و باشگاهی و استعدادیابی و پرورش نسل و این طور چیزهای ضروری که امروز در کشور قطر شاهدش هستیم و نتیجه اش را هم می بینیم، بخش مهمی از نسل امروز فوتبالی مان نیز مستقیما تحت تاثیر کیروش شکل گرفته است.
در روزهای اخیر در حالی هجو و هزل کلامی و تصویری کارلوس کیروش به صورت سرطانی در پیشخوان دکه ها و تیتر اول روزنامه ها در حال انتشار است که انگار فراموش کرده ایم متاسفانه ما همان کشوری هستیم که اگر خبری هم در خصوص فوتبال پایه روی خروجی رسانه هایمان در سال های اخیر رفته خبر تجاوز به بازیکنان نوجوان و مرگ بازیکنان خردسال بوده است. منتقدین کارلوس در حالی عدم تمرکز بازیکنانمان روی صحنه گل اول را مرهون کاراکتر جنجالی و عصبی کیروش می دانند که انگار فراموش کرده اند سال هاست هر هفته از کنفرانس های خبری اصفهان و تبریز گرفته تا تونل آزادی و ثامن شاهد مربیان و مدیران و بازیکنانی هستیم که معتقدند سرشان بریده شده و حقشان خورده شده است. گویا فراموش کردیم ما همان هایی هستیم که موفق ترین مربی داخلی مان کلید واژه اش دست های پشت پرده بود و همچنین اولین و آخرین استراتژی فوتبالیست های ما به هنگام فشار بازی و عمل نکردن تاکتیک های تیمی - البته در صورت وجود - شیرجه توی 18 قدم و انداختن فشار روی داور است و ما همان تماشاگرانی هستیم که همواره بهترین گزینه مان را در این طور مواقع، ارتباط میان شیر سماور و باقی ماجرا می دانیم.
مگر همین چند ماه پیش نبود که در بازی با السد روزبه چشمی در اقدامی مشابه روی یک ضربه واضح کرنر اعتراض کرد و درست وقتی همه ما باور کرده بودیم که استقلال بر می گردد روی همان کارت زرد مضحک نیمه اول کل تیم به پل رفت و آرزوهای میلیون ها آبی به ته دره پرت نشد؟ مگر شجاع خلیل زاده یا سیامک نعمتی در موقعیتی مشابه و در اوج حساسیت چنین نکردند و دست های خالی پرسپولیس را برای فینال آزادی خالی تر نگذاشتند؟
از همه این واکنش ها عجیب تر اما به باور من رویکرد سیستماتیک صدا و سیما در قبال مسئله کیروش بوده است. یکی از اصول اخلاقی که هر رسانه ای باید برای خود قائل باشد آن است که تریبون را در اختیار افراد ناوارد و نابلد قرار ندهد تا نظرات این افراد برای آحاد جامعه به عنوان صدای ملی و اکثریت تلقی نشود و گروه های مختلف صدای خود را در رسانه باید داشته باشند و رسانه باید تلاش کند تا دایره شمول خود را اگر نمی تواند به گستردگی تمام ایران پهن کند، آنقدر تنگ و باریک نسازد که این دایره از عقلانیت خالی شود. بالمثل در حالی حقوق بالای کیروش مدام به عنوان شاخصی برای انتظار قهرمانی در رسانه ها و از زبان مردم مطرح می شود که به نظرمی رسد این افراد کمترین تصوری در خصوص المان های شکل دهنده به فوتبال یک کشور ندارند و مثلا اگر ما نظیر چینی ها به مربی مان بیست و چند میلیون یورو حقوق می دادیم پس لابد حلال بودن این حقوق فقط و فقط در گروی قهرمانی ما در جام جهانی می بود. از این ها گذشته این چنین استراتژی های کهنه ای صرفا برای وارد کردن سیل احساسات مردمی به مسئله ای کاملا فنی و دگرگونی محتوای آن است و از نگاه کارشناسی فاقد هر گونه ارزشی است. به جز این ها، این طور که مشخص است کیروش به اجبار و با تهدید و ارعاب این پول را نگرفته و فدراسیون با طیب خاطر این پول را به مربی ای پرداخت کرده که بعداز کار با سعید عزت اللهی باید با هامس رودریگز کار کند و به فرض هم اگر کسی مقصر باشد فدراسیون است نه کیروش. از این ها گذشته بد نیست از خودمان بپرسیم که چگونه است که بسیاری از مربیان بزرگ خارجی تا نزدیکی های خلیج فارس و برج های خلیفه نشینان جنوبی و لیگ ستارگان قطر و امارات می آیند و جرات پرواز روی آسمان کشور ما را ندارند؟
حالا که به آخر داستانمان با کیروش رسیده ایم چه خوب است اگر با خود بیندیشیم که چه شد که از تطمیع کارلوس در ویژه برنامه شب عید احسان علیخانی رسیدیم به روزی که میثاقی با لحن آکنده از لمپنی گفت "اصلا آقا تصمیم گرفتیم دیگه مصاحبه هاشو نشون ندیم چه کاریه آخه؟" چه شد که فراموش کردیم سال ۲۰۱۰ کارلوس کیروش به عنوان عیدی به مردم ایران هدیه داده شد. چه شد که فراموشمان شد بیش از نود و دو درصد راضی از انتخاب کیروش بودند و پایگاههای مردمی انتخاب کیروش را غرورآمیز قلمداد می کردند و رسانههای خارجی انتخاب کارلوس را در لفافه مسخره می کردند. چه شد که غرور مشت های گرده کرده کارلوس در سئول را و صعود فوق مقتدرانه به جام جهانی پس از میزبان و برزیل قدرتمند را از یاد بردیم و در روزهای سقوط آزاد کره و استرالیا و عربستان پنج نمایش درخشان تیم کیروش را سر یک اشتباه فردی یکسره به باد فراموشی سپرده ایم. به راستی که اینجا کجاست و ما چگونه مردمی هستیم!