سه گانه شازده کوچولو
قسمت سوم و اخر: اتاق تاریک
قسمت اول
قسمت دوم
ساعت حوالی دو نصفه شب بود. خیلی اروم و بی سر و صدا رفتیم تو اتاق و در رو بستم و قفل کردم.
شازده کوچولو پرسید: گفتی تخت بهترین چیز دنیاس. تخت چیه؟
- خب به مرور میفهمی. راستش...
+ تخت چیه؟
- چرا انقدر عجله داری؟ میگم...
+ تخت چیه؟
شازده کوچولو هم تا جواب سوالشو نمیگرفت نمیکشید بیرون.
+ تخت چیه؟
استین نداشته لباسمو بالا زدم، استین بلند لباس شازده رو هم زدم بالا، سریع با یه دستم یه دستشو گرفتم و دست دیگمو به طرف صورتش بردم و انگشتمو رو لبش گذاشتم
- خیلی خب، خودت خواستی. هر وقت از بقیه چیزی رو سوال کردی بهت جوابشو گفتن. ولی من با عمل و بهتر از همه جوابو بهت میفهونم.
اول شازده کوچولو رو خوابوندم رو تخت و بعد خودم خوابیدم کنارش. پتو رو دوتامون کشیدم و در تاریکی مطلق فرو رفتیم.
حس کردم شازده کوچولو داره به سیاهی دور و برش نگاه میکنه. هیچی نگفتم و صبر کردم تا خودش برداشتشو بیان کنه.
+ هممم... تخت اینجوریه پس. چه جالب. اول یه بلندی و نسیم ملایم و بعد سیاهی. هیچ! بالاتر از سیاهی رنگی نیست و تخت به همین خاطر بهترینه.
- افرین. میدونستم میفهمی. به خاطر این هوش و ذکاوتت درصد سیاهی رو کم میکنیم.
پتو رو از صورت دوتامون برداشتم. موهای شازده رو مرتب کردم
- از سفرت به زمین چه چیزایی رو فهمیدی؟
+ هر چی یاد گرفتم از روباه و مار بود ادما هیچی یادم ندادن. ولی حس میکنم تو شبیه منی و مسیر زندگیمو عوض میکنی.
- از سیاره خودت بیشتر برام بگو. چیزایی که تو کتاب نوشته نشده.
+ سیاره کوچیک من به جز چیزایی که گفته شده دیگه هیچی نداره. ولی به خاطر خاص بودن سیاره افراد زیادی سر میزنن و همینطور به خاطر خاص بودن من.
- چطور مگه؟
+ خب هر دفعه از سیاره های مختلف خواستگارای زیادی برام میان ولی من هیچ دختری رو در حد خودم نمیبینم.
- کار خوبی میکنی.
+ به نظر من وقتی احساس میکنی با علاقه به چیزای دیگه بهتر نیازای خودتو برطرف میکنی بهتره به حست گوش بدی. بر خلاف عقیده خیلیا زندگی جبر کامل نیست و مردم بعد از پشیمونی از انتخابای غلط فک میکنن هیچی دستشون نبوده.
- درسته. ادم بزرگا معمولا تحمل شنیدن نظر مخالف رو ندارن. یه چیز اشتباه از یه منبع دلخواه که بشنون با گول زدن خودشون اونو میپذیرن. نباید زیبایی ها رو تو تصور خودمون به زشتی تبدیل کنیم.
شازده کوچولو با سر در گمی به اطراف نگاه کرد
+ این سیاره کلا خیلی گرمه این اتاقم از هر جا که بودم گرمتره. برای اولین بار مجبورم لباس رویی رو در بیارم
- ما اینجا هوای مهمون رو داریم. تو زحمت نکش خودم انجامش میدم.
بعد از اینکه لباس اولشو در اوردم رفتم براش یه لیوان اب اوردم
- میدونم تا حالا اب نخوردی و بدون اب هم زنده میمونی ولی تنوع همه جا خوبه. این چیزی که برای تو عادیه ما زمینیا بهش میگیم مایه حیات. امتحان کن.
شازده کوچولو لبخند زد و و لیوان اب رو یه نفس خورد
+ شما زمینیا به لخت بودن عادت دارین؟ اخه تو خیلی مشتاق نشون میدی
- عزیزم این یه نیازه. مخصوصا تو این ساعت که باعث افزایش عمر میشه
+ چجوری عمر رو افزایش میده؟
- خب... توضیحش طولانیه. راستش کسی به این چیزا توجه نمیکنه و باعث برطرف شدن نیازا نمیشه(یه دست به صورت و چانه شازده میکشم) ولی تو عاقلی و با هر کی که دیدم فرق داری.
شازده کوچولو به من نگاه کرد. قیافه مظلومی به خود گرفتم مثل کسی که افسردگی داره.
+ خیلی خب، حاضرم. منو با روش های شاد شدن اشنا کن.
( این قسمت رو میتونین با ناوشکن مطالعه کنید)
ساعت سه شده بود. دیگه واقعا نمیتونستم بیدار بمونم
- خوابم گرفته. تو که نمیتونی بخوابی پس همینجا بمون و مراقبم باش.
+ مشکلی نیس. من مراقبم جوجو
با شنیدن این حرف از زبان شازده زلف هایم ترد شدند و فرو ریختند. ولی زیاد بهش فک نکردم و خوابیدم...
نزدیکای صبح بود که شازده کوچولو صدام زد
+ هی بیدار شو. همه دارن بیدار میشن و نمیخوام کسی منو ببینه. میخوام خداحافظی کنم و برم. ازت ممنونم به خاطر درسایی که به من دادی
سر تکون دادم
+ ولی مشکل اینجاس که نمیدونم چطور برگردم سیارم. هیچ راهی ندارم.
- نترس. با یه فواره مخصوص تو رو میفرستم سیارت. اون چیز گرم یادته؟ درجه اونو تنظیم میکنم و تو شلیک میشی به طرف سیارت.
+ ممنون. راستی تا یادم نرفته...
یه کاغذ مچاله شده از تو جیبش در اورد و داد دستم
+ این نقشه و ادرس یه خونه هس. یه موش و یه گربه اینو بهم دادن. میگن تو خونشون جنگ داخلی وجود داره و نمیدونن چطوری حلش کنن. یه بار موش و گربه با هم مشکل دارن، یه بار گربه با سگی که تو خونه هس متحد میشن و علیه موش میجنگن، یه بارم موش با سگ علیه گربه میجنگه و همینجوری کلا با هم مشکل دارن. من نتونستم براشون کاری کنم و قول دادم یه فرد شایسته رو پیدا کنم. حالا مطمئنم تو بهترین و شایسته ترین فرد برای اینکاری.
ادرس خونه رو خوندم
- حتما در اولین فرصت یه سر میزنم
+ مواظب باش. مسیری که به خونه ختم میشه هم خطرناکه
- اهان. حالا بیا که فواره اب منتطرته
...
+ دیدارت با من زیاد هیجان انگیز نبود. ولی تو اون خونه و در مواجهه با اونا یه اکشن تمام عیار رو تجربه میکنی.
درجه رو تنظیم کردم
- برو به سلامت
+ بای امین جون
پایان