دیدیه دروگبا
می 2008
دیدیه دروگبا هیچوقت نمیخواست برای چلسی بازی کند. در زندگینامهاش که این هفته منتشر شده، او توضیح داد که وقتی چلسی 24 میلیون پوند در سال 2004 برای خریدش پرداخت کرد: چلسی تیمی نبود که بخواهم برایش بازی کنم. با این حال مارسی میخواست او را بفروشد و ایجنتش گفت که چقدر رد دستمزدی که چلسی پیشنهاد داده دیوانگی است. دروگبا امیدوار بود در تست پزشکی رد شود. از این بیزار بودم که قرار بود با چلسی قرارداد ببندم.
خواندن چنین چیزی در آستانه ترک باشگاه توسط دروگبا عجیب است. چلسی چهارشنبه در فینال لیگ قهرمانان اروپا در مسکو با منچستریونایتد روبرو میشود. مهاجم ساحل عاجی دو لیگ برتر را با چلسی کسب کرده است با این حال در کتابش مردی را به تصویر میکشد که چلسی انتخابش نبوده است. تعجبی نداشت که زودتر از آگوست در انگلستان پیدایش نشد. سپس کتاب به فصولی میرسد که وصال دیدیه دروگبا و ژوزه مورینیو محقق شده است.تنها پنج سال داشت که نفی بلد گفت و ساحل عاج را ترک کرد. در کتاب عکسی وجود دارد که پسرکی کوچک بین پدر و مادری نگران در فرودگاه ابیجان ایستاده است. به فرانسه میرفت تا با عمویش زندگی کند، عمویی که بازیکن حرفهای فوتبال بود. پرواز شش ساعته به تنهایی با اسباب بازی محبوبش، با اشکهای فراوان سپری شد. حق داشت که بترسد. عمویش مایکل گوبا مرتبا تیم عوض میکرد و دیدیه مجبور بود هر بار خود را در مدرسهای جدید جا بیندازد. معمولا تنها سیاهپوشت کلاسها بود. در ادامه با پدر و مادر و پنج برادر و خواهرش در اتاقی ده متری در حاشیه پاریس زندگی میکردند.
در بیست و سه ساگی تقریبا ذخیرهی بازیکن ذخیره در لمانس در دسته دوم فرانسه بود. سه سال بعد به چلسی پیوست و نفی بلد کودکی به نظر تکرار شد. در لندن ساعت 4، صبح آغاز میشود. در چلسی هم احساس پسر تازهوارد داشت. در ابتدا برداشت من این بود که توسط بازیکنان انگلیسی چلسی پذیرفته نشدهام. در رختکن، جان تری و فرانک لمپارد انگلیسی کنار هم مینشستند و آفریقاییها در گوشهای کنار هم. دروگبا احساس نمیکرد که این موضوع غیرمعمول باشد. سیاه کنار سیاه مینشست، پرتغالی کنار پرتغالی و انگلیسی کنار انگلیسی. بعد درخشش او آغاز شد. معروف شد، به خصوص در ساحل عاج که کودکانی را "دیدیه-دروگبا" نام مینهادند. در جنگ داخلی کشورش، به عنوان نمادی از لزوم مصاحله بود.
دائما به این فکر میکرد که چلسی را ترک کند. به خاطر مورینیو در تیم باقی مانده بود. در کتاب وقتی در مورد مورینیو مینویسد، کتاب به مانند یک رمان رمانتیک سطحی میشود. اولین بار وقتی دروگبا در مارسی و مورینیو در پورتو بود یکدیگر را ملاقات کردند. در بین دو نیمه آن بازی در سال 2003، مورینیو از دروگبا پرسید آیا برادر یا پسرعمویی داری که در ساحل عاج بازی کند؟ چون پورتو پول خرید تو را برای من ندارد. لبخند فریبندهی مورینیو و تسلطش بر زبان فرانسوی، دروگبا را اغوا کرد. عشقی بود که در نگاه اول اتفاق افتاد. در چلسی سرانجام به هم رسیده بودند. مورینیو در ابتدا رو به بازیکنان گفت شما هرگز چیزی نبردهاید، من اخیرا با پورتو قهرمان اروپا شدهام. مرد خوشتیپ پرتغالی، یک حرفهای تمام عیار بود که به هر بازیکن صفحات بسیاری یادداشت در مورد تیمهای حریف میداد، حتی در مورد تیمی کوچک مثل اسکانتورپ. او دیوانه بود. روی نیمکت یک بار شنیدم که به دقت یک جراح حدس میزد چه اتفاقاتی در ادامه بازی رخ میدهد. گاهی این خصوصیتش واقعا ناراحت کننده بود. انگار که واقعا آینده را میبیند.
در ادامه سال در فینال جام حذفی، دروگبای خسته از مورینیو در کنار خط شنید ادامه بده. گل خواهی زد. تمرکزت را حفظ کن. برای یک آدم معمولی، چنین چیزی ممکن است دیوانگی به نظر بیاید اما برای دروگبا این موضوع روحیهبخش بود. انگار نجواگر اسب (کسانی بودند که چنین شغلی داشتند؛ در گوش اسبها به آرامی نجوا میکردند و اسب آرام میشد) در گوش اسبی زمزمه کند. مورینیو میداند که چطور باید با فوتبالیستها صحبت کند. (دروگبا دقیقه 116 تک گل بازی را زد) پس از بازی این دو در بغل یکدیگر اشک ریختند.
وقتی مورینیو اخراج شد این دو به شکل تراژیکی از هم دور شدند اما دروگبا کاملا مطمئن بود که دوباره به هم میرسند. در بخشی از کتاب اضافه میکند با قدرت پیشگویی او، احتمالا تاریخ دقیق آن روز خاص را میداند. البته مورینیو در پیشگفتار کتاب مینویسند (به هم برسیم) وقتی که پیر شویم، دروگبا بازنشست شود و من روی ویلچر باشم؟ در هر حال دروگبا همیشه در قلب من جا دارد. غروب دروگبا او نزدیک و نزدیکتر میشود.
جانشین مورینیو آورام گرانت طور دیگری مربیگری میکرد، در واقع او شیوه خاصی از مربیگری نداشت. وقتی دروگبا از مربیانش میگوید، حتی به نام گرانت اشاره نمیکند. در تابستان دروگبا چلسی را ترک خواهد کرد تا شاید مرد محبوب را دنبال کند یا به تیم محبوبش میلان بپیوندد. روزنامه سان به طور پیاپی گزارش داده که دروگبا به شهر میلان رفته است جایی که آدریانو گالیانی به طرزی معجزهآسا تیم را مدیریت میکند. هر وقت در میلان بودم برای دیدن گالیانی میرفتم. دروگبا یک بار به گالیانی گفته بود هروقت که او (گالیانی) بخواهد به میلان میپیوندد. خبر این ملاقات به مورینیو رسید و او عصبانی شد. برای دو هفته با هم صحبت نکردند اما در ادامه در این خصوص شوخی میکردند. در چشم هم نگاه میکردند و میخندیدند. دروگبا نوشته تنها یک بار به سوء تفاهم رسیدیم که موضوع حل شد.
دروگبا توجه خاصی به شهر میلان داشت. برای دندانپزشکی به سراغ دندانپزشک مخصوص خود در پاریس میرفت و این کار را با پرواز چارتر یا یک هواپیمای شخصی انجام میداد. وقتی قرار دندانپزشکی کنسل میشد، به میلان میرفت و مهمانی میگرفت. این هم میتواند یکی از گزینههای کاهش گرمایش جهانی باشد، اینکه فوتبالیستها را از پروازهای اختصاصی طولانی محروم کنیم.
حالا سال 2011 است و میدانم که اشتباه کردم. دروگبا به دنبال مورینیو به ایتالیا نرفت. در واقع رابطه دوستی و حتی عشق را در فوتبال بیش از اندازه پررنگ در نظر گرفتم. فوتبالیستهای کاری را انجام میدهند که برای فوتبالشان بهترین تصمیم باشد.