آیا آن چه که در ۱۹۸۴ می بینیم در جهان واقعی هم وجود دارد؟ این پرسشی است که هر خواننده ای وقتی چند صفحه از این رمان جورج اورول را می خواند با آن مواجه می شود. متاسفانه پاسخ مثبت است. دست کم اورول امیدوار بود خوانندگان این رمان آن قدر آن را باور داشته باشند که دولت های حاکم خود را مورد پرسش قرار دهند و نگران وضعیت آینده باشند. اورول دوست داشت کشور اقیانوسیه را به حدی واقع گرایانه نشان دهد که خوانندگان امروزی به این باور برسند که چنین جامعه ای واقعا وجود دارد و اگر مردم از تاریخ درس نگیرند یا در برابر زیاده خواهی حکومتشان مقاومت نکنند، همین بلا هم سر آن ها می آید. دو مضمون تمامیت خواهی و تاریخ در کنار هم قرار می گیرند و پیرنگ و پیام ۱۹۸۴ را منعکس می کنند.
اورول داستان خود را در لندنی جنگ زده روایت می کند. هفته ای سی تا چهل بمب بر سر شهر می بارد و هرجایی که وینستون نگاه می کند، جنگ را به یاد او می آورد. مراسم هایی مثل «دو دقیقه نفرت» یا بیلبوردها و پوسترهای چاپ شده توسط حزب هم موید این مساله هستند. محرومیت هم از دیگر پیامدهای جنگ است که لابه لای دود و بوهای بدی که از ساختمان های شهر بیرون می زند، خود را نشان می دهد. مردم انگلیس در دهه ۱۹۴۰ اولین افرادی بودند که این کتاب را خواندند و هنگام مطالعه افتتاحیه ۱۹۸۴، متوجه می شدند که این وضعیت دقیقا شبیه زندگی خودشان است. لندنی ها که از جنگ جهانی دوم جان به در برده بودند خیلی سریع می توانستند محرومیت و خرابی توصیف شده در رمان را با وضعیت زندگی خود مطابقت دهند.
با این حال، در حالی که وینستون برادر بزرگ را مسئول وضعیت زندگیش می داند، لندنی ها به این باور نرسیده بودند که حکومت بریتانیا عامل مصیبت آن هاست. برعکس دولت بریتانیا معتقد بود آلمان نازی جنگ را شروع کرده و باعث بروز چنین بحران و نابودی شده است. عصیان وینستون علیه برادر بزرگ را مخاطب آن زمان بهتر درک می کرد. چرا که او برای براندازی آلمان نازی و فاشیسم حاکم بر ایتالیا تلاش کرده بود. اگر چه تعیین جرقه های مشخصی که باعث شروع جنگ جهانی دوم شد کمی سخت است، ولی مردمی که در جبهه متفقین کنار هم می جنگیدند معتقد بودند ماموریت مشترک همه آن ها از بین بردن تمامیت خواهی و برقراری دوباره دمکراسی در سراسر جهان است. با توجه به چنین بستری، پیام سیاسی ۱۹۸۴کاملا مشخص به نظر می رسد.
حزب حاکم بر دنیای رمان یک حکومت تمامیت خواه است. نه طبقه عادی حزب و نه طبقه کارگر هیچ نقشی در هدایت کشور و قوانین حاکم ندارند. طبقه بالای حزب رسانه را به بازی می گیرند و با نفود به حریم شخصی مردم، بر روی تمام جنبه های زندگی افراد از جمله عشق و روابط جنسی نظارت دارند. وقتی تبلیغات سیاسی، محرومیت و قوانین سفت و سخت هم نمی تواند نظر کسی را به سمت حزب متمایل کند، دولت از شکنجه برای شستشوی مغزی استفاده می کند. این حقیقت که حزب به منظور این که وینستون را متحول کند باید او را به یک مرده متحرک تبدیل کند نشان دهنده بی مایگی حزب است. از آن جا که دکترین حزب نمی تواند افراد متفکری مانند وینستون را تحت تاثیر قرار دهد، حزب مجبور است با زور و اجبار قدرت خود را حفظ کند. اورول از خوانندگان می خواهد که ماهیت شیطانی و بی مایگی حزب را تشخیص دهند و به این ترتیب، از گسترش تمامیت خواهی جلوگیری کنند. اورول اگرچه هیچ گاه به صورت مستقیم به حکومت جایگزین خاصی اشاره نمی کند، ولی به طور تلویحی می توان متوجه شد که او طرفدار سوسیالیسم، دمکراسی و سرمایه داری است.
«تاریخ» دیگر مضمون مهم ۱۹۸۴ است. از بسیاری جهات، رمان اورول شبیه یک کتاب تاریخ می ماند. ۱۹۸۴ به خوانندگان هشدار می دهد که دنیای اقیانوسیه ممکن است پیش بینی وضعیت آینده جهان باشد، البته در صورتی که مردم از اتفاق ها و اشخاص تاریخی مهم مثل جنگ جهانی اول و دوم، هیتلر، استالین و موسولینی درس نگیرند. حزب هم به قدرت تاریخ پی برده است. اگر مردم رمان تاریخ خوانده بودند مطمئنا مانع ادامه حیات حزب می شدند. به همین دلیل حزب تقریبا هر کسی که از تاریخ قبل از برادر بزرگ اطلاع داشته را از بین برده و یک تاریخ تازه خلق کرده است. جعل تاریخ در وزارت حقیقت به حدی زیاد است که دیگر نمی توان راست و دروغ را از هم تشخیص داد.
نکته کنایه آمیز این است که وینستون خودش در وزارت حقیقت کار می کند و به تغییر حقایق تاریخی، باب میل حزب می پردازد. به نوعی می توان گفت وینستون هم در فراموشی جمعی که دامن اقیانوسیه را گرفته، نظم را حفظ کرده و مردم را به انفعال کشانده نقش دارد. با این حال اگر وینستون در وزارت حقیقت کار نمی کرد نمی توانست به مدارک لازم پی ببرد و متوجه شود که حزب ذهن مردم را به بازی گرفته است. در حقیقت، اگر آن مقاله هایی که درباره شورش های گذشته بود را نمی دید، هیچ وقت خشم درونیش به طغیان بیرونی تبدیل نمی شد. هم چنین نکته قابل توجه این است که نوشتن خاطرات، اولین اقدام اعتراضی وینستون است. او هرچه بیش تر به ثبت وضعیت فعلی در خاطرات خود می پردازد، بیش تر از قبل به حزب بی اعتماد می شود چرا که در اصل در حال ثبت تاریخ است. تمامیت خواه های مطرح تاریخ مثل هیتلر و پل پوت (رهبر خمر سرخ در کامبوج) کتاب های تاریخ را از بین می بردند و به نابودی روزنامهنگاران و روشنفکران می پرداختند، چرا که آن ها به قدرت تاریخ و اسناد پی برده بودند. اورول اگرچه نشان می دهد که تاریخ را می توان تغییر داد، ولی در نهایت به این نتیجه می رسد که این نوع تغییر باعث مرگ فرهنگ و آزادی می شود.