📄 | همه ما آرزو میکنیم، "کوچک و بزرگ" همه ما گاهی اوقات تنها هستیم "خیلی کوتاه، خیلی زیاد، چه بسی که ما خیلی خیلی تنها باشیم؛ بیهمدم و بدون مادر و حتی پدر، قطعا سخت است؛ خیلی تلخ در حالی که میتوانیم از این شرایط سخت به بهترین روز های زندگی خود برسیم و حال ما افسانه آرزوهای بزرگ را مرور میکنیم با یک نویسنده با یک اسطوره از چمن سبز تا قلم سیاه چارلز دیکنز و شخصیت داستانی فیلیپ پیریپ یا همان آقای داستان من (پیپ)...!
📄 | روزی روزگاری دروگبای بزرگ را در جامه چلسی شاهد بودیم، روزهای پر از خاطره و شب های فراموش نشدنی؛ مانند همان شب آلیانز آرنا و زمانی که او در مارسی میدرخشید، نامش همراه بادها به آن سو و سوی دگر میوزید تا همگان او را میدیدند و ستایشش میکردند اما به یک نکته هیچکس تصور نکرد، کسی هم توجهای نکرد؛ او را هر روز در کتاب خانه الکزار یا همان کاخ شهر مارسی میدیدیم که در جوانی از کتاب آرزو های بزرگ به عنوان بهترین یاد کرده بود.
📄 | قسمتی از کتاب را میخوانیم، دروگبا آن را چندین بار خوانده است:
📔 | "من اصلا پدر و مادرم را ندیدم. قبر آن ها در گورستانی تاریک و پوشیده از علف در یک کلیسا بود. از روی سنگ قبر پدرم او را چهار شونه تصور میکردم، با قدی بلند تا قبر مادرم که از نامش او را در ذهنم مریض حال بوده و صورتش پُر از کک و مک داشته، چنین تجسم می کردم."
📄 | در قسمتی از کتاب آمده که کودکی که تا پنج سالگی معنای محبت پدر و مادر را درک نکند به معنای واقعی او یک انسان نیست، یا فرشته میشود یا شیطان.
⁉️ | آیا دروگبا فرشته شد...؟
📄 | کودک پنج سالهای بود که به علت مشکلات مالی پدر و مادرش مجبور شد به همراه عموی خود به فرانسه سفر کند و از آغوش گرم خانواده جدا شود، بی گناه اما به اجبار، یک پلاکارد که اسمش روی آن حک شده بود، آویزان گردنش انداخته تا گُم نشود، دست عموی خود را سفت گرفته و فقط گریه میکند.
⁉️ | دروگبا زمانی که با مجله ای فرانسوی در دوران بازیگریاش در تیم گینگام مصاحبه کرده بود که خبرنگار از او پرسیده به مادر خودت رفتی یا پدرت؟
💬 | او گفته مادرش بر روی صورتش کک و مک داشته و هرگز به او نرفته اما پدرش قد بلند و چهارشانه و به او رفته ام.
📄 | مصاحبه تیتو یا همان دروگبا با خبرنگار دوران کودکیاش ذهن همه ما را به پدر و مادر فیلیپ انداخت با این تفاوت که فیلیپ پدر و مادرش فوت کرده اما دروگبا در قید حیات اما دور از او که خیلی سخت بود، خیلی سخت... .
📄 | تیتو بزرگ شد، پیشرفت که به فوتبال روی آورد و آن قدر محبوب شد که اشراف زاده سیاه شهر مارسی لقب گرفته بود، طرفداران بنر در دست که رویش نوشته بودند "آرزوی های بزرگ" از او یاد آوری میکردند که با چه شرایط سختی به اینجا رسیده و فقط حمایتش میکنند، زمانی که او به چلسی رفت همه عاشقان گریه کردند و از رفتنش افسوس میخوردند.
📄 | در چلسی آن فرشتهای شد که باید میشد؛ زمانی که در آلیانز آرنا آن نمایش معرکه را از خود به جا گذاشت به یک قسمت از کتاب آرزو های بزرگ پِی میبریم...!
📄 | آن قدر تلاش میکنم که خدا را هم وادار کنم که سرنوشت من را طلایی کند نه سیاه.
📄 | دروگبا شیری سیاه از شیرهای لندن تا فرشتهای آسمانی برای طرفداران استمفوردبریج لقب میدهم.
📌 | دروگبا و فیلیپ هر دو متولد 11 مارس بودند. این خلاصه ای از نوشته هایم در کتاب (از چمن سبز تا قلم سیاه) میباشد.
✍️ | نویسنده: ابوالفضل کریم آبادی (صدر)