مطلب ارسالی کاربران
افسانه های اسکاندیناوی؛راگناروک، قسمت دوم
- در قسمت قبل رسیدیم به جایی که لوکی و سورت در جنوب با هم همپیمان شدهاند اودین و سپاهش را نابود کنند.
- سورت به همراه شمشیر آتشینش زمین را آب میکند و به سمت نبرد میرود
- هیم دال با دمیدن در شیپورش، جنگ را اعلام کرده و همه را به جنگ فرا میخواند
- در والهالا باز میشود و سربازان اودین، اِین هریار که کشته شدگان جوانمرد در طول تاریخ هستند به سمت او میروند، همچنین تمام انسانها، خدایان و موجودات زنده آماده نبرد میشوند.
- ثور برای مقابله با یورمونگاند میرود، او با پتکش میولنیر ضربهای به سر مار بزرگ میزند و اورا میکشد اما هنوز نُه قدم برنداشته که میمیرد، زیرا یورمونگاند سمّش را در هوا پخش کرد و ثور از آن تنفس میکند.
- تیر به مبارزه با سگ بزرگی به اسم گارم که نگهبان دروازه هِل هیم(دنیای مردگان) است میرود، بر او غلبه میکند اما او نیز بر اثر شدت جراحات میمیرد.
- اودین در نبردی سنگین با فنریر مغلوب میشود و اودین را میبلعد، ویدار که این صحنه را میبیند، به گرگ حمله ور میشود و با دست خالی و بدون سلاح دهان گرگ را میدرد و او را نابود میکند.
- هیم دال و لوکی که دشمنان قدیمی بشمار میآیند، با هم میجنگند اما هیچکدام موفق به شکست دیگری نمیشود.
- پس از آن سورت با آتشی که در اختیار دارد تمام نُه جهان را میسوزاند، بعد از آن تمام دنیا در دریا فرو میرود و هنگامی که زمین در حال نابودی است، سورت در دریا غرق میشود و آتشها خاموش میشود.
- اما این پایان ماجرا نیست، ایگدراسیل درخت حیات از آتش سوزی بزرگ جان بدر میبرد، درون آن درخت مرد و زنی به نام لیف و لیفتراسیر پناه گرفته بودند که بعد راگناروک بیرون میآیند و نسل بشر را امتداد میدهند (مشابه داستان آدم و حوا در ادیان ابراهیمی بعد از هبوط به دنیا)
- بالدر که دروپنیر(انگشتر اودین) را در دست دارد از جهان مردگان به همراه برادرش هودر باز خواهد گشت، برخی از خدایان چون ویدار، والی، هرمود و هونیر از نبرد جان به در خواهند برد و دیگران نیز دوباره زاده میشوند. جهانی بدون هرگونه پلیدی و پلشتی، جهانی آرمانی و ایدهآل از دریا سر برخواهد آورد. جهانی که در آن فراوانی خواهد بود و غم و اندوه را در آن راهی نیست. خدایان و انسانهای نسل لیف و لیفتراسیر در آن جهان به شادی در کنار یکدیگر خواهند زیست.
***برای خواندن سایر افسانهها و قسمت های قبل اینجا کلیک کنید***