مطلب ارسالی کاربران
اصالت یک عشق پاک ایتالیایی (بازنشر به مناسبت تولد اولین عشقم)
دانلود و پخش تنها با قطع کردن فیلترشکن امکانپذیر است.
همه چیز سیاه و سفید است، غیر از سرخی لبهای الهه پشت ویترین ... در کوچه پس کوچه های خلوت تورین پسر بچه ایتالیایی دنبال گمشده اش میگشت ... پسرک ناز و معصوم با چشمانی مملو از ترس و خواستن ... شاهدوخت زیبای تورینی پشت شیشه دکان عطر فروشی، بوی عطرها را میچشید ... موهای طلایی، لبهای سرخ، لباسی به همین رنگ و گرمی بوی ترنج برگاموت ... پسرک او را تماشا میکرد، زیبایی مسحور کننده ای که تمام محله را وادار به تماشا کرده بود، لحظه ای در شیشه مغازه انعکاسی از خودش را دید ... پسری که توپ چهل تیکه تن پاره را زیر بغل گرفته است، گرمکنی که از تنش چو آبشار فرو میریزد و کتانی های سفیدی که با همکلاسی هایش به اشتراک میپوشید ...
دنیای سیاه و سفید تورین، به مانند قطعه ای کلاسیک از چایکوفسکی اصالت و فقر را نشانه رفته بود ...
کات
نسیم سرد پاییزی شهر، برگهای میم خشکیده را به تانگو میخواند ...
اممممم، بوی چای تازه انگلیسی ... 30 سال بعد، جنتلمن تورینی، پشت میز صبحانه اش، جایی در کرانه های آبی مدیترانه روزنامه ورق میزد ... تلخی بی حد و وصفی که با شیرینی نگاه های السی حل و فصل میشد ... بوی گرم ترنج برگاموت همچنلن حول او طواف می کرد و همه جا را گرفته بود ... خبرنگار گاتزتا هاشف ها را چک میکرد و زیر چشمی آله را برنداز ... جرات کرد و گفت: آماده اید؟
آله سرش را به نشانه تایید تکان داد ... خبرنگار صندلی را کمی جلو کشید و آرنجش را روی میز گذاشت ... دستی به برگه های روی میز کشید و سوالی از میان آنها پرسید، از کی تصمیم گرفتید به فوتبال رو بیارید؟ آله اما جواب دیگری داد ... همه چیز سیاه و سفید است، غیر از سرخی لبهای الهه پشت ویترین ...
روزنامه را زمین گذاشت و رفت ... خبرنگار نمیدانست چه شده ... بوی برگاموت روی تصویری از یک بانوی زیبای پیر شده در صفحه سوم روزنامه کم رنگ شد ... شهدخت تورینی فرتوط و خسته که دلش برای سرباز کوچولو معصومش تنگ شده است ... داستان عاشقانه به قدمت یک ربع قرن ... 30 سال پشت ویترین یک عطرفروشی باهم عشق بازی میکنند ... دستان جوانی که آنسوی شیشه را لک میکرد، اصالت یک عشق پاک ایتالیایی بود
.
.
.
تولدت مبارک آله
(بازنشر)