امیتیس پوهل متولد تهران است. ۳۱ سال پیش در ۱۳سالگی تک و تنها به آلمان آمد. این زن ایرانی با پشتکارش به یکی از کارفرمایان موفق آلمان بدل شده است. جایزه کارفرمایان که ۱۰ سپتامبر به او اهدا میشود تایید کارنامه درخشان اوست.
سرگذشت زندگی امیتیس پوهل (Emitis Pohl) پر از فراز و فرود بوده است. ۱۳ سالش بود که والدینش او را برای آنکه از بلایا و گزند ناشی از جنگ ایران و عراق در امان دارند، سوار هواپیما کردند و به خارج از کشور فرستادند. او به آلمان آمد، به عنوان یک کودک پناهجو، تک و تنها و بیآنکه در این کشور یار و یاوری داشته باشد.
امیتیس در کتاب خود با عنوان "آلمانی بودن برای مبتدیان" درباره روزی که ایران را ترک کرد چنین نوشته است: «وقتی روز رفتن رسید، از جنگ ایران و عراق هفت سال میگذشت. هفت سال آژیر بمبارانهای هوایی، قطع برق و خاطراتی از آن ایام که هرگز از ذهن من پاک نشدند.»
در نقطهای در آسمان بین تهران و هامبورگ، امیتیس کوچک، یا آنطور که در خانه صدایش میکردند "امی"، روسریاش را از سر برداشت.
همپیوندی پرمانع
داستان زندگی و پیشرفت امیتیس در آلمان، داستان یک همپیوندی (انتگراسیون) پر مانع است. از آنجا که این نوجوان ۱۳ ساله نمیتوانست تقاضای پناهندگی بدهد، ناگزیر به دادن تقاضای اقامت موقت در آلمان شد؛ تقاضایی که میبایست هر هفته برای تمدید آن به اداره خارجیان شهر هامبورگ مراجعه میکرد.
امیتیس در گفتوگو با خبرنگار دویچه وله از خاطرات آن ایام خود میگوید: «مجبور بودم اغلب ساعت پنج صبح در سرمای سوزنده هامبورگ به اداره خارجیها مراجعه کنم و پس از گرفتن شماره مربوط به نوبت، تا ساعت هفت صبح منتظر بمانم تا در اداره باز شود.»
سفرهای سالانه همراه با دانش آموزان به کشورهای دیگر برای امیتیس دشواریهای خود را به همراه داشت. این نگرانی وجود داشت که به هنگام بازگشت به آلمان دچار مشکل شود. از این رو آموزگاران و مربیان مدرسه باید از بابت بازگشت قطعی او مطمئن میشدند و این مستلزم تماس با سفارتخانهها و ادارات گوناگون بود.
از طرف دیگر، پنج هزار کیلومتر آنطرفتر، پدر امیتیس دخترش را زیر فشار گذاشته بود. پدر امیتیس رویکردی باز به جهان داشت، اما فرد سختگیری بود. به امیتیس گفته بود: «اگر نمرات تو در مدرسه خوب نباشد، خودم به آلمان میآیم و تو را بر میگردانم.»
این چنین بود که این کودک میبایست در دو جبهه بجنگد: برای تمدید اقامت خود در آلمان و علیه دستور زبان دشوار آلمانی.
نخست ازدواج و سپس تغییر رشته تحصیلی
شمشیر داموکلس بازگرداندن به ایران همواره امیتیس را تهدید میکرد، حتی در دوران تحصیل دانشگاهیاش. امیتیس در رشته ساختمانسازی ثبت نام کرده بود، ولی خیلی زود متوجه شد که این رشته رضایت او را جلب نمیکند. او مایل بود در رشته ارتباطات تحصیل کند. برای اینکه بتواند زمینه تحصیل دانشگاهی خود را فراهم کند، دست به هر کاری زد. از ایستادن پشت میز شرکتها در نمایشگاهها گرفته تا پذیرش وظایف تدارکات و کارهای تبلیغاتی مربوط به بازاریابی. امیتیس مایل بود که به هر ترتیبی شده در حوزه ارتباطات فعالیت کند.
یک دشواری بزرگ مانع از تغییر رشته تحصیلی او میشد و آن اینکه اقامت او در آلمان وابسته به پذیرش تحصیلی او در رشته ساختمانسازی بود. از این رو تغییر رشته برای او کار چندان سادهای نبود، مگر آنکه با یک شهروند آلمانی ازدواج میکرد و از این طریق اقامت میگرفت.
در همان ایام بود که یکی از دوستانش از او تقاضای ازدواج کرد. تصمیمی که به سود امیتیس و همسر آینده او تمام شد. چون پیدا کردن زنی چنین سختکوش و قوی همچون "امی" کار سادهای نیست.
همین ازدواج باعث تغییر نام خانوادگی او به "پوهل" شد. خود او میگوید: «هدف من از همان ابتدا ایجاد یک شرکت بود. گمان میکنم این یک خصلت ایرانیهاست که همیشه هدفی را برای خودشان تعیین میکنند.»
سال ۲۰۰۷ بود که دل به دریا زد و به این آرزوی خود عمل کرد. در آن ایام و پس از پایان تحصیلات دانشگاهیاش، در یک شرکت تبلیغاتی مشغول به کار بود. امیتیس در آن سال به کارش در آن شرکت خاتمه داد و با آنکه در آن زمان مادر شده بود و دو دختر داشت، در خانهی خود یک آژانس تبلیغاتی راهاندازی کرد: شرکت "ایپی کامیونیکیشن با مسئولیت محدود."
درباره آن روزها چنین میگوید: «بچهها را از مهد کودک برمیداشتم، غروبها آشپزی میکردم و پس از آن به جلسات و نشستهای مختلف اقتصادی میرفتم. هر بعدازظهر در یکجلسهای شرکت میکردم و کارتهای ویزیت این و آن فرد را جمع میکردم. این گونه بود که موفق شدم شبکه ارتباطات خودم را راهاندازی کنم.»
امیتیس در خانهی خود برای مشتریاناش کار میکرد، برای آنها سیاستهای جدید تبلیغاتی و بازاریابی طراحی میکرد، به دنبال ایدههای جدید برای بازاریابی آنها میگشت و برگزاری جلسات را تدارک میدید. برای مشتریان خود تبلیغات منتشر میکرد و اطلاعیههای مطبوعاتی برای آنها مینوشت و تا ساعات بامدادی به کار و تلاش خود ادامه میداد.
بدیهی بود که جا باز کردن در این فضای پر رقابت برای یک زن جوان و خارجی کار سادهای نبود. بسیاری از مشتریان او از بین مسئولان بلندپایه شوراهای نظارت و مدیریت بودند. او برای آنکه بتواند تواناییهای خود را به مشتریانش ثابت کند، سالها تلاش کرد. این تلاش برای جلب نظر مساعد یکی از مشتریانش حتی ۱۰ سال طول کشید.
امیتیس میگوید: «تازه همین سال پیش بود که این مشتری در یک گفتوگوی دونفره به من گفت: من باید در برابر شما تعظیم کنم. پیشرفت شما برای من غیرقابل تصور بود و من آن را ناممکن میدانستم.»
امیتیس موفق شد. او پیشرفت کرد. سه سال پیش شرکت خود را به یک ساختمان زیبا در یکی از نقاط خوب و ثروتمندنشین شهر کلن در منطقه مارینبورگ منتقل کرد. شهرت و آوازهی آژانس تبلیغاتی امیتیس بسیار فراتر از محدودهی شهر کلن آلمان میرود. در آلمان به امیتیس به عنوان یک کارشناس زبده و توانمند ارتباطات احترام میگذارند و از سرسختی او در پیشبرد سیاستهایش در این حوزه واهمه دارند.
پیشرفت پابهپای زمان
بخش تبلیغات و رسانهها نیز ظرف سالهای گذشته، مثل بسیاری از دیگر حوزهها دستخوش تحولات زیادی شده است. تحولاتی که برای امیتیس و شرکت او چندان سودمند هم نبوده است. او میگوید: «بسیاری از شرکتها اکنون خودشان بخشهای مربوط به بازاریابی دارند. این شرکتها تلاش میکنند که برای کارهای بازاریابی و تبلیغات به شرکتهای دیگر مراجعه نکنند. اما این رویکرد صحیحی نیست. چون کسانی که مدتها در یک شرکت کار میکنند، به مختصات آن شرکت خو میگیرند و عادت میکنند و قادر به دیدن ضعفها و قوتها نیستند.»
امیتیس برای جلب مشتریان جدید باید کار اقناعی فشردهای را انجام دهد و در عین حال مراقب باشد که از تحولات و تغییرات سریع و شتابان حوزه ارتباطات و تبلیغات عقب نماند.
پروژههای "استارتآپ"
یکی از حوزههایی که امیتیس در حال حاضر به آن توجه دارد، پروژههای "استارتآپ" و شرکتهای نوپا است. یانا هولفینگر یکی از همکاران امیتیس بوده و مسئول این حوزه است. او به خبرنگار دویچه وله میگوید: «در سالهای گذشته تمام هم و غم من معطوف به پروژههای "استارتآپ" و شرکتهای نوپا بود. من متوجه شدم که خیلی از این شرکتها ایدههای خوبی دارند، اما اغلب نمیدانند که چگونه میتوانند این ایدهها را اجرا کنند و برای این ایدهها بازاریابی کنند.»
یانا هولفینگر همراه با رئیس خود یعنی امیتیس طرحی برای حمایت و پشتیبانی از این شرکتهای نوپا ریختهاند و این حوزه را به مجموعه فعالیتهای شرکت خود افزودهاند.
یانا میگوید که از رئیس خود، یعنی از امیتیس، خیلی چیزها یاد گرفته است. خودش میگوید: «کار به جایی رسیده که دوستانم گاهی به من "مینی-امی" میگویند. به آن علت که میدانند که من رابطه خیلی خوبی با امی دارم و او را آموزگار خود میدانم.»
به باور یانا، دریافت جایزه کارفرمایان شرکتهای کوچک و نیمه بزرگ آلمان از سوی امیتیس نشانهی آن است که امیتیس هم به خودش و تواناییهای خودش باور دارد و هم به مشتریانش و هم به همکارانش در این شرکت.
الگویی خوب برای دیگران
از نظر هیئت داوران اتحادیه کارفرمایان شرکتهای نیمه بزرگ و کوچک آلمان، این تنها موفقیت و پیشرفت امیتیس نبود که او را شایسته دریافت این جایزه میکرد. بلکه تلاشهای نوعدوستانه و فعالیتهای اجتماعی امیتیس از نظر داوران مثالزدنی است.
امیتیس از کودکان تهیدست در ایران و همچنین از پناهجویان جوان افغان در آلمان حمایت میکند. او در عین حال از سیستم پناهجویی آلمان انتقاد میکند و بر این باور است که در این سیستم خطاهای جدی وجود دارد.
امیتیس میگوید: «آلمان تنها کشوری است که به کسانی که فاقد برگه هویت هستند یا برگه هویت جعلی دارند پاداش میدهد.»
او در عین حال معتقد است که «آلمان از افرادی که به دنبال همپیوندی و ادغام در جامعه آلمان هستند، حمایت نمیکند، بلکه از کسانی پشتیبانی میکند که به کمکهای اجتماعی در آلمان وابستهاند».
این کارفرمای ایرانیتبار در کتاب خود "آلمانی بودن برای مبتدیان" از سیاست پناهجویی دولت آلمان انتقاد کرده است.
او بر این باور است که آلمان از پناهجویان آنگونه که باید و شاید نمیخواهد که برای همپیوندی با جامعه آلمان تلاش کنند. در مقابل این پدر او بوده که از دخترش یک همپیوندی صد در صدی را طلب کرده است.
دقیقا در همان زمانی که امیتیس روز ۱۹ شهریور (۱۰ سپتامبر) جایزه کارفرمایان آلمان را دریافت میکند، پدرش ۷۷ ساله میشود. بی تردید پدر امیتیس به دخترش، یعنی همان دختری که ۳۱ سال پیش به علت حفظ جانش به آلمان فرستاده بود، افتخار میکند.