طرفداری- درست وقتی دین اشتون با قیچی برگردان فوق العاده خود، استرتفورد را مات و مبهوت ساخت، شگفت زده نشدن غیرممکن بود. گل به قدری زیبا بود که شاید تا به حال نمونه اش در فوتبال انگلیس رخ نداده بود. سانتر بابی زامورا پس از برخورد به سر وس براون، ارتفاع زیادی گرفت و مقابل پای اشتون افتاد. در یک لحظه زمانی کوتاه، دین تصمیم گرفت در آسمان پرواز کرده و با عبور از ریو فردیناند، با شلیکی آتشین، فن در سار را مقهور خود کند.
شیاطین سرخ قبل از آن گل 3-0 پیش بودند و برای کسب دومین قهرمانی پیاپی در لیگ می جنگیدند، اما گلِ دین اشتون، ابعاد بزرگترین به این بازی بخشید. در حالی که پس از گل، همه فکر می کردند دین غوغا به پا کند، به آرامی به قدم زدن ادامه داد و با نگاهی سنگین به هم تیمی هایش که انگار می گوید «نظرتان در مورد این گل چیست؟»، به راهش ادامه داد.
تبسم تمسخر آمیز و حرکات عجیب او، تا مدت ها در یادها ماند. علت این حرکت چه بود؟ شاید او می دانست این گل، پایان فوق العاده ای بر یک نمایش چشم نواز است. شاید هم وداعی باشکوه! در می 2008، اتفاقی که طرفداران وست هم به آن عادت داشتند، رخ داد. پس از مصدومیت و محرومیت های مختلف، 18 ماه بعد اشتون مجبور شد از دنیای فوتبال خداحافظی کند. علت این وداع، عدم ریکاوری به موقع از مصدومیت مچ پا بود که باعث شد چنین استعدادی هدر رود.
اشتون پس از خداحافظی، در حساب توییتر خود نوشت: "مهم ترین چیز، خانواده و لذت بردن از زندگی است." هیچکس نمی تواند صلاحیت این حرف اشتون را زیر سوال ببرد، اما شاید دردِ نهفته در زیر این کلمات، آشکارا به چشم بیایند. مخصوصا که اشتون می توانست به یکی از برترین مهاجمان نسل خود تبدیل شود. اتفاقی که اشتون در رخ دادنش بی گناه بود.
برای دین اشتون، همه چیز در محیط ساده و شاد تیمِ کرو الکساندرا آغاز شد. جایی که شهرتش از آنجا بر سر زبان ها افتاد. دین در کرو الکساندرا به یکی از برترین مهاجمان لیگ های دسته پایین تبدیل شد. در آن دوران دست اسون گوران اریکسون برای دعوت از ستاره های بزرگ باز بود و کمتر بازیکنی می توانست به تیم ملی انگلیس راه یابد. با این وجود، اشتون می خواست با حمایت های اکثریت، به این مهم دست یابد. گلزنی برابر هلند و سوئد در تیم زیر 21 ساله ها، کار این مهاجم با استعداد را، راحت تر کرد.
برای انگلیسی ها، اشتون یک سرمایه بزرگ برای آینده به حساب می آمد. پسری قد بلند با پاهایی کشیده و عضلهای، که یک الگوی خاص برای مهاجم هدف بودن به شمار می آمد. همانطور که در ابتدای متن هم اشاره کردیم، اشتون از آن دسته بازیکنانی بود که به تنهایی میزان امید یک تیم را بالا می بردند. هم تیمی های او دائم سعی می کردند توپ را به مرد جوان خط حملهشان برسانند تا بلکه دین، بتواند کاری خارق العاده انجام دهد.
عملکرد اشتون در کرو باعث شد نورویچ سیتی در ژانویه 2005 دست به جیب شود و مبلغ 3 میلیون پوند که رکورد این باشگاه به حساب می آمد، برای خرید او هزینه کند. 17 گل توسط اشتون به ثمر رسانده شد تا نورویچ، چند برابر ارزش پولی که پرداخت کرد را به دست آورد. در آن دوران نایجل نورتینگتون، سرمربی قناری ها، دین اشتون را یکی از بهترین مهاجمان کشور خطاب کرد و به جرگه تحسین کنندگان این بازیکن پیوست.
اشتون با وجود درخشش برای نورویچ، نتوانست مانع سقوط این باشگاه به دسته پایین تر شود. گرچه نمایش او برابر منچسترسیتی و ضربات قاطعش برابر نیوکاسل و بیرمنگام، موقعیت او را در نزد کارشناسان بسیار بالاتر برد و از این حیث، توانست فارغ از نتایج تیمش، اعتبار کسب کند. انتظار می رفت اشتون با جدایی از قناری ها، دوباره به حضور در لیگ برتر انگلیس ادامه دهد، اما وی تصمیم گرفت یک فصل دیگر بماند و دوباره نورویچ را به جایگاهش برگرداند. متاسفانه این آرزوی او، پس از مصدومیت سنگین به غبار ناامیدی تبدیل شد. مصدومیت هایی که قرار نبود اجازه نفس کشیدن به اشتون دهند.
خوشبختانه-البته این کلمه را نمی شود چندان در مورد زندگی دین اشتون به کار برد- اشتون موفق شد در 28 بازی برای تیمش 10 گل ثبت کند. این تعداد گل کافی بود تا در ژانویه 2006، با مبلغ 7 میلیون پوند به چکش ها ملحق شود. «شانس رد کردن این پیشنهاد بزرگ از سوی این تیم بزرگ را نداشتم. وقتی وست هم پیشنهاد داد، این شانس بزرگ را از دست ندادم و سریع تصمیم گرفتم دوباره در لیگ برتر بازی کنم.»
دورانی که انتظار می رفت به مانند یک رویا آغاز شود، تبدیل به کابوس شد. مصدومیت های پیاپی و سنگین، دیگر به اشتون مجال بازی نمی داد. وست همِ پاردو، از لحاظ هجومی بسیار قدرتمند بود. متیو اترینگتون و رئو کوکر بهترین فصل خود را سپری می کردند. وست هم، این تیم شرق لندنی، بهترین سبک هجومی را وقتی اشتون در زمین بود، به نمایش می گذاشت. پاردو بازی های جام حذفی را به لیگ ترجیح می داد و اغلب هم به خاطر نحوه چینش تیم های مورد قضاوت قرار می گرفت، اما پس از صعود به فینال رقابت ها، این تصمیمات توجیه منطقی پیدا کرد.
درست یک هفته قبل از فینال رقابت ها در ورزشگاه میلنیوم، اشتون در بازی برابر وست بروم، از ناحیه همسترینگ مصدوم شد تا بزرگترین ترس پاردو، به واقعیت تبدیل شود. با این حال و در پایان کشمکش ها، اشتون خودش را به بازی رساند تا در برابر لیورپولِ بنیتز و جرارد، صف آرایی کند. وست هم توسط رئو کوکر پیش افتاده بود، اما بسیاری اشتون را عامل گلزنی می داستند. مخصوصا پاس حیرت انگیز او به اسکالونی که توسط جیمی کرگر به گل به خودی تبدیل شد. در دقیقه 28، این بار خود اشتون دست به کار شد تا بار سنگینی از شانه های پاردو بردارد. این بار جرارد وارد عمل شد تا تیم محبوبش را از تنگنا نجات دهد.
بازی در وقت های قانونی 3-3 به اتمام رسید تا همه چیز به وقت های اضافی و شاید ضربات پنالتی بستگی داشته باشد. لیورپول در ضربات پنالتی فاتح این نبرد شد تا آه و حسرت برای اشتون باقی بماند. گرچه کارشناسان با جملاتی تحسین برانگیز، به تمجید از این بازیکن پرداختند، اما این زخمی نبود که به این زودی ها بهبود یابد. اشتون به تیم ملی هم دعوت شد که با توجه به در پیش بودن جام جهانی، می توانست مرهمی بر دردهایش باشد. متاسفانه او برای جام جهانی از لیست خط زده شد. با روی کار آمدن استیو مک لارن، اشتون برای حضور در دیدار دوستانه برابر یونان در اولدترافورد، به تیم ملی دعوت شد تا در کنار وین رونی، زوج قدرتمندی تشکیل دهد. مک لارن شدیدا به این پروژه ایمان داشت.
متاسفانه اتفاق بدی رخ داد. اشتون در تمرینات پس از برخورد با رایت فیلیپس نقش بر زمین شد تا مچ پایش بشکند. او تقریبا اکثر فصل را از دست داد. مصدومیت های پیاپی اشتون ادامه داشت و او حتی زیر نظر جانفرانکو زولا هم نتوانست حضور ثابتی در تیم داشته باشد. هواداران همچنان امیدوار بودند، اما اشتون دیگر از این مصدومیت ها خسته شده بود و از در دسامبر 2009، در سن 26 سالگی از فوتبال خداحافظی کرد.
همه فوتبالیست ها به قدر کافی برای لذت بردن از زندگی خود و توانایی هایی که دارند، خوشبخت نیستند. فوتبال و ثبات داشتن در آن، به مانند یک جنگ است. جنگی که نباید طرفی که تسلیم می شود، باشید. اشتون، یکی از قربانیان واقعیِ رویِ بی رحم فوتبال بود. هرگز نخواهیم فهمید اشتون تا چه مرزی می توانست پیشرفت کند. فقط می توانیم افسوس بخوریم. حداقل خاطراتی که او به هواداران بخشید، دلگرم کننده است. خاطراتی که با شیرینیِ خود، می تواند به درد و زجر حاصل از این سرنوشت شوم، پایان دهد.
به قلم مت گالت برای وبسایت Thesefootballtimes