طرفداری-
فرناندو تورس
آگوست 2007
تابستان گذشته، پس از گلهای زیاد در لایپزیش و اشتوتگارت، اسپانیا بهترین تیم جام جهانی نامیده میشد. در واقع آنها هیجان انگیز ترین تیم بودند و این برای اسپانیا مسئلهای دور از انتظار نیست. آنها بهتر از همیشه بازی کردند و مانند همیشه حذف شدند. اما پیش از آن که حذف شوند، بخش جذابی داشتند که پسری بلوند در نوک خط حمله بود، فرناندو تورس.
امروز تورس بیست و سه ساله، کار خود را در انگلستان و باشگاه جدید خود لیورپول، در دیدار برابر استون ویلا آغاز خواهد کرد. رقم بیست میلیون پوندی انتقال او، وی را به گرانترین اسپانیایی تاریخ تبدیل کرده و همینطور گرانترین خرید تاریخ لیورپول است. با این حال این انتقال چیزهای بیشتری را هم نشان میدهد. برای سالها، مردم در مورد علاقه تورس به اتلتیکو مادرید صحبت میکردند، یعنی همان باشگاهی که از یازده سالگی به آن پیوسته بود و برای مدتی طولانیتر طرفداری آن را کرده بود.
با وجود اینکه برای بازی در اتلتیکو بیش از اندازه خوب بود، در این تیم ماند. به عنوان آخرین بازیکن-هوادار در نظر گرفته میشد و انتقال او، نشان داد که این دو موضوع جدا از یکدیگر هستند. چهار یا پنج سال داشت که پدربزرگش شروع به تکرار این موضوع کرد: باید برای اتلتی بازی کنی! پیرمرد رویای دیدن فرناندو در پیراهن سفید و قرمز را در دسته اول داشت. تورس بعدها گفت خوشبختانه توانست بازی من را پیش از مرگ در کالدرون ببیند، هرچند که در دسته اول نبودیم. وقتی تورس اولین بازی خود را در هفده سالگی برای اتلتیکو انجام داد، آنها در دو سالِ جهنمی خود در دسته دوم بودند. تیم کارگران مادریدی به طور تاریخی تیم سوم اسپانیا در نظر گرفته میشود اما آنها از سوی تیم همشهری رئال مادرید کوچک شمرده میشوند. آنها عادت دارند که پول خود را هدر بدهند و در محلهای نه چندان متمول، در کنار کارخانه گاز و رودخانه کثیفِ مانزانارس بازی میکنند. اتلتیکو باشگاه نسبتا بزرگی است که به مانند یک باشگاه کوچک رفتار میکند.
پسرکِ بومی خیلی زود به نماد اتلتیکو تبدیل شد. در نوزده سالگی کاپیتان باشگاه بود و بعد به خودِ اتلتیکو مادرید تبدیل شد. دلیل آن قابل درک است. از نظر فیزیکی تورس مانند یک ژیمناست است، یک مرد قدرتمند که سریع است. کیفیت دیگر او این است که میتواند به شیوههای متفاوت گلزنی کند: با دریبل، با ضربه سر و شوت زدن به سوی دروازه با هر دو پا. در واقع او با داخل پای راست خود ضرباتی اعجاب انگیز به توپ میزند. در عین حال تسلط بسیار خوبی روی توپ دارد. لوئیس آراگونس سرمربی اسپانیا تابستان قبل در مورد او گفته بود: تورس وضعیت فیزیکی فوق العادهای دارد، یک انرژی تمام نشدنی. سه گل در جام جهانی زد که همگی در بیست دقیقه پایانی مسابقات بودند، وقتی که مدافعان خسته دیگر توان دویدن نداشتند.
با این حال آراگونس اشاره کرد که میخواهیم روی برخی مسائلی تکنیکی او کار کنیم. رافائل بنیتز سرمربی لیورپول بلافاصله پس از تائید خرید تورس اشاره کرد که او باید در برخی زمینهها پیشرفت کند. یکی از آنها به خاطر این است که همیشه تورس را در حداکثر سرعت میبینید و در چنین شرایطی، قدرت کنترل او کاهش پیدا میکند. شاید همین دلیل آن باشد که او کمتر از حدی که باید گل میزند: برای مثال در چهار سال گذشته به طور میانگین کمتر از 12 گل در لیگ زده است. با این حال هر تابستان تیمهای بزرگی او را خواستهاند. او هر تابستان در اتلتیکو باقی مانده بود و مثل یک هوادار فکر میکرد.
این موضوع یک توهم بود. خودش یک بار گفته بود وقتی هوادار باشید، هر روز به باشگاه خود فکر میکنید. تنها نکات خوب را میبینید. وقتی از مرز عبور کنید و بازیکن شوید، همه چیز را میبینید. این، همیشه زیبا نیست. پشت پرده را به چشم میبینید، مثلا اینکه باشگاه پر از آدمهای بیشرم است. هرکسی که پایش به فوتبال باز شده، این موضوع را دیده است. یکی از دوستانم که طرفدار ساندرلند بود و بعد ژورنالیست شد به من یک بار گفت که وقتی پیش از یک بازی در تونل، کنار بازیکنان ساندرلند ایستاد، آن توهم از او برای همیشه دور شد و دیگر هیچوقت به مانند سابق به تیم خود اهمیت نداد.
برخی بازیکنان هنوز هوادار بودن را در بطن خود دارند. لحظهای را برایتان میگویم از بارِ هتل مادرید در سال 2002. استیو مک منمن که آن زمان بازیکن رئال مادرید بود، کمی پس از شکست 3-0 تیم محبوبش (برابر میدلزبرو) آنجا ایستاده بود. تیمِ محبوب او در دوره کودکی اورتون بود. ماکا با موبایلش، با کسی آن سوی خط در مورد احتمال اخراج مربی اورتون والتر اسمیت صحبت میکرد. استیو آهی کشید و گفت دلم برایش میسوزد. به عنوان مربی آنقدر خوب هستید که ابزار دارد. سه بر صفر باختند که حاصل سه اشتباه فردی بود. شاید سوالی که مطرح میشود این است که چرا ماکا برای تیم محبوبش اورتون بازی نمیکند، سوالی که مزخرف است. هرکسی که با ماکا کار کرده میداند که او شایسته دوره بازیای بهتر از اورتون بوده است.
تورس نیز چنین شرایطی دارد. انتخاب او بین خیانت به باشگاهش یا خیانت به استعداد خود بود و او ترک اتلتیکو را انتخاب کرد. از جزیرهای در اقیانوس آرام که برای تعطیلات انتخاب کرده بود بازگشت تا با لیورپول صحبت کند. با این حال حتی شیوه برخورد او با لیورپول به مانند یک هوادار است. چند سال پیش چند نفر از دوستان او You'll Never Walk Alone شعار لیورپول را خالکوبی کرده بودند. تورس به خاطر شغلی که برای زندگی انتخاب کرده بود، تتو نمیزد اما دوستانش بازوبندی به او دادند که همین شعار روی آن درج شده بود.
حقیقت این است که بازیکنان حرفهای فوتبال همیشه به تنها گام بر میدارند. با این حال تورس، بنیتز را دارد. بهترینهای اسپانیا به ندرت به کشورهای دیگر میروند. مانند بازیکنان بریتانیایی، آنها با زبانهای خارجی به مشکل میخورند. تورس یک بار گفته بود شیوه بازی او مناسب انگلستان نیست. بنیتز که خود اسپانیایی است، برای بازیکنان اسپانیایی خود این اطمینان را حاصل کرده که لیورپول گوشهای از اسپانیا میتواند باشد. چنین چیزی میتواند برای بازیکنان فوتبال باعث اطمینان باشد. هوادار باقی ماندن نمیتواند باعث اطمینان باشد.