مطلب ارسالی کاربران
انقلاب بدون انقلابیون 3
زمانی که این شورشها در دنیای عرب به وجود آمد، ایدهی انقلاب، چنان که گفتم، افول پیدا کرده بود و ارزش خود را از دست داده بود، بهویژه بین پسااسلامیستها که میخواستند ورای اسلامیستها راجع به انقلاب عمل کنند. پسااسلامیستها انقلابی نیستند و اصلاحطلباند، چه در ترکیه باشند چه در مراکش و چه در تونس. به دنبال اصلاح تدریجی و قانونیاند تا تغییرات بنیادی و عمیق. در خاورمیانهی سالهای اخیر واقعاً آدمهای زیادی نبودند و سازماندهی قابلتوجهی وجود نداشت که به ایدهی انقلاب فکر کنند، چه در تونس و چه در سایر کشورها. اگرچه در تونس در اتحادیههای کارگری تعدادی چپ وجود داشته ولی اکثر چپها رفرمیست بودند و به صورت قبل به انقلاب فکر نمیکردند. از این نظر آنچه به وقوع پیوست و نتیجه داد شورشهایی بود بدون سازماندهی و رهبری کاریزماتیک و یک بینش از آینده. نتیجه عبارت بود از رفولوسیون، یعنی ترکیبی از انقلاب و اصلاح یا انقلاب بهعنوان جنبش. بسیج واقعاً فوقالعاده بود ولی آنجا که مربوط به تغییر میشد فقیر بودند. رفولوسیونها جنبشهایی هستند که پا میگیرند و مردم را بسیج میکنند تا حکومت و دولتهای موجود را وادارند خودشان را اصلاح کنند. این نوع انقلابیون نمیخواهند قدرت را در دست بگیرند. مثلاً در مصر آنها گفتند ما نمیخواهیم قدرت را بگیریم ولی میخواهیم قدرت عوض شود. خب چه کسی باید قدرت را عوض کند؟ خود دولت موجود؟ مثلاً آموزش و پرورش یا سرویسهای امنیتی یا ارتش؟ اینها قرار است خودشان را اصلاح کنند و شکنجه دیگر صورت نگیرد؟ اگر انقلابیون این انتظار را داشته باشند به مشکل برمیخورند، چون این نهادها ذینفعاند و ضرورتاً علیه خودشان اقدام نمیکنند. بنابراین گسست آنچنان صورت نخواهد گرفت و شاهد استمرار خواهیم بود. انقلابیون در برههی بسیج و بهویژه زمانی که سعی کردند با حکومتها مذاکره کنند به این نتیجه رسیدند که شاید باید از ابتدا قدرت را در دست میگرفتند تا واقعاً بتوانند تغییری ایجاد کنند ولی آن موقع دیگر خیلی دیر شده بود و منابع و ابزار لازم را در اختیار نداشتند. آنچه داشتند فقط خیابان بود. خیابان واقعاً مهم شده بود تا جایی که در عرض هجده روز یک دیکتاتور را پایین کشیدند. اینها فکر کردند که خیابان همهکاری میتواند انجام دهد ولی واقعیت این است که روز بعدی که دیکتاتور ساقط میشود دینامیک جنبش بهشدت عوض میشود. دیگر آن تاکتیکهایی که زمان بسیج انقلابی وجود داشت پاسخگو نیست. این زمانی است که باید در کارخانهها و محلات و مزارع سازماندهی کرد ولی انقلابیون بهویژه در قاهره در خیابان باقی ماندند. به من میگفتند ما میمانیم و اگر اینها عوض نشوند دوباره شروع میکنیم. ولی قضایا به این شکل پیش نرفت. مردم عادی نقششان واقعاً اساسی است، یعنی اکتیویستهایی که راجع به موضوع فکر کرده بودند بدون مردم عادی و پدر و مادرانشان قادر به پیشروی نبودند. پیشروی زمانی اتفاق میافتد که آدمهای عادی فوقالعاده بشوند. آدمهای عادی زمانی فوقالعاده میشوند که یک گسست صورت بگیرد و آن زمان انقلاب است. ولی بعد از سقوط یک دیکتاتور آدمهای عادی میخواهند برگردند سر زندگی. تا جایی که مربوط به انقلابیون میشود، این مدل خوب است چون شبیه انقلابهای قرن بیستمی خشن نیست، بهویژه بعد از سقوط دیکتاتور سابق وقتی رژیم جدید میآید اغلب به توزیع قدرت میپردازند. از این نظر رفولوسیونها خوب هستند و میتوانند پتانسیل دگرگونیهای دموکراتیک را داشته باشند، البته اگر خوب عمل کنند. ولی ازآنجاکه قدرت بهطور سیستماتیک عوض نشده همیشه خطر ضدانقلاب وجود دارد. آنهایی که بههرحال در نهادها هستند به این سادگی دست از قدرت برنمیدارند، حتی اگر تظاهر کنند که ما عوض شدهایم. قضیه به این سادگی نیست. در مصر از همان روز اول شروع کردند. حتی زمانی که هنوز مردم در خیابان بودند و دورهی بسیج بود آنها به این فکر بودند که نهادها را در دست بگیرند. بنابراین مشکل در اینجاست که خطر ضدانقلاب و خطر بازگشت نظم سابق وجود دارد. این اتفاق در قبل از جنگ داخلی در یمن و همچنین در مصر رخ داد. حتی در تونس این خطر وجود دارد که نظم سابق دوباره بهآرامی برگردد. مثلاً الان گزارشهای حقوق بشری نشان میدهد که شکنجهی انقلابیون بازگشته و خیلی از جوانها ناامید شدهاند. همان اوایل هم ناامید شده بودند، مثلاً حدود سه یا چهار ماه بعد از انقلاب تونس ۲۵۰۰۰ نفر جوان مهاجرت کردند و به کشورهای مختلف رفتند و تعدادی هم بعدتر به داعش پیوستند.
خودِ رخداد (به معنای بدیویی) انقلاب اگر حتی در سطح نهادی به جایی هم نرسد بسیار مهم است، زیرا فکر جدیدی و سوبژکتیویتهی جدیدی در بین آدمها میآفریند. مثلاً آن هجده روزی که آدمها در خیابان بودند بسیاری میگفتند زندگی و فکرشان عوض شده است.
در انتها میخواهم این را نکته را بگویم که این صحبتها مربوط به سطح بالا یعنی دولت، حاکمیت، جامعهی سیاسی و نهادهای دولت است، ولی انقلاب فقط مربوط به بالا نیست. انقلاب یک رکن دیگر هم دارد و آن سطح جامعه و آدمهای عادی است. خودِ رخداد (به معنای بدیویی) انقلاب اگر حتی در سطح نهادی به جایی هم نرسد بسیار مهم است، زیرا فکر جدیدی و سوبژکتیویتهی جدیدی در بین آدمها میآفریند. مثلاً آن هجده روزی که آدمها در خیابان بودند بسیاری میگفتند زندگی و فکرشان عوض شده است. نقش این لحظه در ایجاد یک تصور جدید نسبت به آینده، قدرت و رابطهی سلسلهمراتبی بسیار اساسی است. این موضوعی است که من الان راجع به آن مشغول کار هستم و جلد دوم کتابی که مینویسم راجع به این مسائل است. پرسش اساسی من این است که این انقلابها تا جایی که به آدمهای عادی مربوط میشود چه تجربهای به دست آورده است؟ فرودستان شهری، زنان حاشیهای و جوانان چه تجربهای از انقلاب به دست آوردند؟ آیا بعد از آنها هیچ تغییر سلسلهمراتبی بین زن و مرد یا بین فرزند و والدین صورت گرفته است؟ این موضوعات شاید در نظر اول مهم به نظر نیاید ولی اهمیت فراوان دارد که دربارهشان کاوش شود.
[*] متن ویراستهی سخنرانی در کانون کتاب تورنتو در تاریخ چهاردهم ژوئن ۲۰۱۸.
منبع: خبرگزاری میدان
http://medn.me/vwmxya