مطلب ارسالی کاربران
دیگر نمی ترسم
دانلود و پخش تنها با قطع کردن فیلترشکن امکانپذیر است.
درست است که من همیشه از نگاه نادرست و طعنه تاریک ترسیده ام ،
درست است که زیر بوته باد سر بر خشت خالی نهاده ام ،
اما با این همه
گمان مبر که در برودت این بادها خواهم برید ،
از جنوب که می آمدم لهجه ام شبیه سوال و ستاره بود ،
من ، شمال و جنوب جهان را نمی دانستم ،
هر کو که پیاله آبی میدادم گمان ساده می بردم که از اولیای باران است ،
سر آغاز تمام پهنه ها میدان توپخانه و کوچه های سرچشمه بود ،
اصلا می ترسیدم از کسی بپرسم که اینهمه پنجره برای چیست ،
یا اینهمه آدمی ، چرا به سلام (( آدمی )) پاسخ نمیدهند ،
از جنوب که آمدم حادثه هم بوی نماز و نوزاد سه روزه می داد ،
و آسانترین اسامی آدمیان واژگانی شبیه باران و بوسه بود ،
زیر آنهمه باران بی واهمه ،
هیچ کبوتری خیس و خسته به خانه باز نمی آمد،
روسپیان ، خواهران پشیمان آب و آیینه بودند ،
اما با اینهمه ،
کسی از من خیس ،
از من خسته نپرسید که از نگاه نادرست و طعنه تاریک میترسم یا نه ،
که از هجوم نابهنگام لکنت و گریه میترسم یا نه ،
که اصلا هی ساده !!! تو اهل کجایی ؟
اهل کجایی که خیره به آسمان حتی پیش پای خودت را نمی پایی ،
باز می رفتم ،
می رفتم میدان توپخانه را دور میزدم ،
و باز می آمدم ،
همانجا که زنی فال حافظ و عشوه ارزان می فروخت ،
دل و دست بیدی در باد ،
دل و دست بیدی در کنار فواره ها می لرزید ،
و من خودم بودم ،
شناسنامه ای کهنه و پیراهنی پر از بوی پونه و پروانه های بنفش ،
حالا هنوز گاه به گاه سراغ گنجه که می روم ،
می دانم که تمامی آن پروانه ها مرده اند ،
حالا پیراهن چرک آن سالها را به در می آورم ،
می گذارم روبروی سهمی از سکوت آن سالها و می گریم ،
می گریم ،
چندان بلند بلند که باران بیاید ،
و بدانم که همسایه ام باز میهمان و موسیقی دارد ،
حالا ،
حالا دیگر از ندانستن شمال و جنوب جهان بغضم نمیگیرد ،
حالا دیگر از هر نگاه نادرست و طعنه تاریک نمی ترسم ،
حالا دیگر از هجوم نابهنگام لکنت و گریه نمی ترسم ،
حالا دیگر برای واژگان خفته در خمیازه کتاب غصه بسیار نمی خورم ،
حالا به هر زنجیری که می نگرم بوی نسیم و ستاره می آید ،
حالا به هر قفلی که می نگرم کلام کلید و اشاره می بارد ،
شاعر که میشوی، خیال تو یعنی حکومت دوست
من از شکستن طلسم و تمرین ترانه به سادگی های حیرت دوباره رسیده ام ،
درست است ،
من هم دعایتان می کنم تا دیگر از هر نگاه نادرست نترسید ،
از هر طعنه تاریک نترسید ،
از پسین و پرده خوانی غروب ،
یا از هجوم لکنت و گریه نترسید ،
دوستتان دارم ،
ای سادگان صبور ،
دوستتان دارم .
سید علی صالحی / خسرو شکیبایی