مطلب ارسالی کاربران
یادداشت ویژه: چزاره به یوهان پیوست، یک دقیقه سکوت کن
دوشنبه 16 فروردین 1395 - 16:18
دیشب در بازی الکلاسیکو که میلیونها تماشاچی اهل کَلکَل از سراسر جهان را به ضیافتی از نفیسترین پیشغذاهای چمنی-ذهنی-ریاضی ساحران فوتبال دعوت کرده بود، هیچکس چشم گریانی نداشت. حتی یوردی پسر یوهان نیز با آرامش خیال چشم به انحنای گردالی وسط میدان دوخته بود که ستارههای اسپانیا برای پدر تازهدرگذشتهاش چه شکلی سکوت میکنند یا چه مدلی بازوبند مشکی میبندند. تنها چند ساعتی از الکلاسیکو میگذشت که وفادارترین بازیکن تاریخ -پائولو- سر صبحی پدرش -چزاره- را از دست داد.
فرق این دو یتیم بزرگسال این بود که پائولو به جایگاهی رسیده بود که از هر نظر، پدر را جلو زده بود، اما آن یکی پسره -یوردی- اگر خودش را هم میکشت نمیتوانست شبیه پدر باشد. یوهان برای تاریخ فوتبال جهان، چیزی شبیه پیکاسو و سالوادور دالی در «نقاشی و نگارهسازی» و یا چیزی در اندازههای بتهوون برای موسیقی جهان بود. دیشب یوردی -پسر یوهان- هیچ نشانهای از شبنم بر چشم نداشت. او به وضوح میدید که آن 98هزار تماشاگر حاضر در نوکمپ با چه اشتیاقی منتظر دقیقه14 بازی هستند تا از پدرش تشکر کنند (GRACIES JOHAN!)
امروز صبح اما کمی اینسوتر -در ایتالیا- پدری دیگر درگذشت. چزاره مالدینی پیش از آنکه معروف به مربی متشخص فوتبال ایتالیا و میلان باشد به داشتن پسری شهره بود که وفادارترین توپچی تاریخ شد. فرق یوردی و پائولو همین بود.
2
فوتبال را اگر از دارودستههای شیطانها، قدیسین، رباتها و مانکنها جدا کنیم، صدالبته تنها توپچیهای مومن باقی میمانند. مومن به ذات سازنده و رستگارکننده فوتبال، مومن به ذات پاک یک بازی تمامانسانی، و مومن به اینکه در کریهترین فوتبالها نیز میتوان متشخص و جنتلمن ماند. اینان مردانیاند که تکنیک را از شکم مادر میآموزند و به وقت جوانی، با معجونی از علم، تجریه، متافیزیک و آفرینندگی، به آن تشخّص میبخشند.
یوهان چنین بود. من کاری به این ندارم که او سه طلای اروپا را داشت یا منجی توتال فوتبال آژاکس و بارسا بود. کاری به این هم ندارم که در رختکن هلند و آژاکس و بارسا سیگار پک میزد یا داخل زمین با آن موهای لَخت و پاهای سحرآفریناش چه غوغایی میکرد، مهم این بود که او به ذات انسانساز فوتبال ایمان داشت و تا پایان عمرش مومن ماند. عین پائولو -پسر چزاره- که تمام عمر را در یک باشگاه گذراند و دیگر دیوانهای مثل آن پدر و این پسر در فوتبال جهان نمیتوان یافت.
چه ایمان یوهان به فوتبالی هنرورزانه و «تئاتریک» و چه وفای پائولو به میلان عزیزدردانهاش که بیشتر به پایبندی کودکانه مشرقیها طعنه میزد. میلان سرجهازی چزاره و پائولو بود. پدر و پسری که امروز با از دست رفتن یکیشان، دودمان میلانیها ناقص شد. عشق ابدی آنها به میلان چنان دیوانهکننده و پابرجا بود که تیفوسیها این پدر و پسر را به مافیا گره میزدند. حتی عنصر وفاداری نیز در این دوره و زمانه، مشکوک است!
3
درست است که فوتبال جهان در هفته گذشته دو استاد بهتماممعنایش را از دست داد (کرویف و مالدینی) اما آنها نه مثل ما مردهخوری کردند، نه تیارتی از مرگپرستی را به صحنه بردند. نه کامنتهای سوزناکشان سراسر شبکههای مجازی را منفجر کرد و نه با نَک و نالههای پیرزنانهای که در توصیف برهنه مرگ از خود به در میکنیم، زندگی را بر خود حرام کردند. نه کسی آمد کریهترین حرفهای تیفوسیها را زیر کامنتهایشان تکرار کند که آدمی را به تهوع بکشاند، و نه روزنامهنگاران سانتیمانتال مردهخور، از فقر و تنگدستیشان مرثیه ساختند.
تنها و تنها در دقیقه14 بازی رئال-بارسا 98هزار تماشاگر با ساختن موزاییکی زیبا، از تمام زحماتی که کرویف برای بارسای عزیزشان کشیده بود قدردانی کردند. 98هزار نفری که یکدقیقه برای تمام خوشفکریهای یوهان عزیز دست زدند و برای روحش آرامش آرزو کردند. بعضی از پیرترینهایشان میدانستند که او با آن موهای لَخت و پاهای معجزهآفرین و سیگار لای انگشتانش، همچون بتهوون که نتها را کوچک میانگاشت، تمام سبکها و اعداد و سیستمها را به بازی میگرفت. تئوریهایش نیز همچون فوتبالش تحسینبرانگیز بود. وقتی روی نیمکت مینشست به بازیکنانش نوعی از فوتبال امپرسیون را یاد میداد که در آن حکم میشد: «در تیم من نخستین آغازکنندگان حمله، دروازهبانها هستند و نخستین دفاعکنندگانم، مهاجمان!»
بسیاری از آن 98هزار تماشاچی حسرتکش که روح او را در سکوت بدرقه میکردند، نمیدانستند اگر بازیکنان امروز فقط میتوانند با داخل پایشان به توپ ضربه بزنند، یوهان با همهجای پایش شوت میکرد. پس به قول خودش ششبرابر از امروزیها جلوتر بود. اگر امروز مبنا و میانگین کلی «پا به توپ شدن» ستارهها در داخل میدان فقط سهدقیقه در هر بازی باشد، او عاشق آن 87دقیقه بقیه بود که کجا جاگیری و یارگیری و کمین کند. مردم بازی بدون توپ او را از «ور رفتن» با توپ خیلیها بیشترتر دوست میداشتند. این را چزاره میدانست و به شاگردانش میگفت. حالا به تیم برزخیان لَختمو، دو مربی باکلاس اضافه شده است. دیگر لازم نیست ننهمنغریبمبازی دربیاوریم. نهایتش در دقیقه14 یکدقیقه سکوت میکنیم و دو دقیقه تخمه میشکنیم. فقط تخمه میشکنیم.
ابراهیم افشار/ همشهری ورزشی