شاه عباس بزرگ:
شاه عباس یکم صفوی فرزند شاه محمد خدابنده در اول ماه رمضان سال 978 قمری در هرات چشم به جهان گشود و به روز جمعه بیست و چهارم جمادی الاول سال 1038 هجری قمری در سن شصت سالگی در کاخ اشرف مازندران درگذشت. مزار او در کاشان است.
در دو سالگی والی هرات شد. شاه اسماعیل دوم فرمان قتل او و پدرش را صادر کرد ولی دست تقدیر، سرنوشتی دیگر را رقم زده بود، شاه اسماعیل دوم خود کشته شد.
عباس میرزا به سال 989 هجری قمری در شهر هرات تاج گذاری کرد و به سال 996 هجری هنگامی که هجده ساله بود قزوین را به تصرف درآورد و خود را شاه ایران خواند. شاه عباس پنجمین شاه از دودمان صفوی و نامدارترین شهریار سلسله صفوی است که چهل و دو سال با اقتدار تمام بر ایران حکومت کرد، او سردمدار دوران طلایی و اوج قدرت سلسله صفویه بود.
جنگ با دشمنان در شرق و غرب و جنوب و داخل ایران:
آن هنگام که شاه عباس به تاج و تخت رسید، دولت عثمانی از اوضاع آشفته ایران سود جست و ارمنستان، گرجستان، آذربایجان و لرستان را به تصرف خود درآورد.
شاه عباس با عثمانی از در صلح درآمد و در قراردادی ایالاتی را به آنان واگذاشت به شرط آن که پیش تر نیایند و بیش از این نتازند. در قبال این درخواست متعهد شد که خلفا در ایران لعنت نشوند و شاهزاده حیدر میرزا به عنوان گروگان به دربار عثمانی برود.
شاه عباس آن گاه که اندکی از خیال این همسایه آسوده شد و به امور داخلی و فرونشاندن شورش ها پرداخت.
سپس مدعیان سلطنت را بر جای خود نشاند، آن گاه بر ازبکان تاخت و آنان را از مشهد بیرون راند.
پس از این، وارد جنگ با عثمانی شد، ابتدا تبریز را پس از هیجده سال اسارت بازپس گرفت و با جنگ های پی در پی، پیروزمندانه عثمانی را از تمام سرزمین های ایران واپس راند.
شاه عباس بزرگ زمستان ها را در اصفهان می گذراند. به سال 1000 هجری قمری پایتخت دولت صفوی را از قزوین به اصفهان در مرکز ایران انتقال داد تا نظارت بیشتری بر ولایات شرقی و جنوبی داشته باشد.
به سال 1007 ق آنتونی شرلی و رابرت شرلی دو نجیب زاده انگلیسی با همراهانی چند به ایران آمدند و وارد قزوین شدند.
آنان ماموریت داشتند که شاه را به جنگ عثمانی برانگیزند و راه بازرگانی ایران و انگلستان را هموارتر کنند. شاه عباس از وجود اینان برای تجهیز و آموزش قشون خود بهره برد. قشون ایران نظم بیشتری یافت و به سلاح های روز دنیا و توپ و تفنگ مجهز شد.
در این زمان وجه مشترک ایران با کشورهایی اروپایی دشمنی با عثمانی بود و شاه عباس زیرکانه از این وجه اشتراک به نفع ایران و بازرگانان ایرانی سود جست.
شاه عباس به جز جنگ با عثمانی در اندیشه گسترش مرزهای ایران و رساندن گستره ایران به زمان هخامنشیان بود؛ بنابراین قندهار و شهرهایی از عراق را نیز فتح کرد و سپس جزیره ها و بندرهای خلیج فارس ازجمله بندرگمبرون، قشم و هرمز را از دست استعمارگران پرتغالی رهایی بخشید و به سلطه آنان بر تنگه هرمز پایان داد. پس از این بود که شهری به جای بندر گمبرون برپا کرد و مردم آن را به پاس خدمات شاه، بندرعباس خواندند.
اقدامات عمرانی:
شاه عباس با برقراری امنیت و ساختن کاروان سراهای بسیار در راه ها تجارت را گسترش داد و از هیچ کوششی برای آسایش مردم فرونگذاشت. ثروت مردم و حکومت در زمان او فزونی گرفت و جمعیت اصفهان پایتخت شاه بیش از پیش شد.
کاروان سراهای عباسی(که به دستور او 999 عدد در سراسر ایران ساخته شد)، آسودگی کاروان ها را بیشتر کرد و به بازرگانان رغبت بیشتری داد. کاروانیان در این کاروانسراها بار می انداختند، لختی می آسودند و پاره ای از بار خود را با دیگر کاروان ها مبادله می کردند.
اگر مال التجاره بازرگانی سرقت می شد، تا سارقان را نمی یافت و به مجازاتشان نمی رساند آسوده نمی شد و اگر اموال بازرگان یافت نمی شد زیان او را از خزانه شاهی پرداخت می کرد. این گونه بود که دوباره جاده ابریشم احیا شد و اجناس تولید ایران شهرتی عالمگیر یافت.
شاه عباس در آبادانی مملکت کوشید و آثاری را بنا کرد. بسیاری از آثاری که در زمان حکومت او در سرتاسر ایران بزرگ برپا شد، هنوز هم پابرجاست و گردشگرانی را از چهارگوشه جهان به سوی خود می خواند. کاشی هفت رنگ در زمان شاه عباس اختراع شد و از این پس مسجدها و مدرسه ها کاشی پوش شدند. میدان نقش جهان در اصفهان که شاهکار معماری جهان به شمار می رود به فرمان او شکل گرفت. خیابان چهارباغ زیر نظر او ایجاد شد که هنوز هم محور اصلی شهر اصفهان و سرمشق معماران در ساخت خیابان های دیگر است. سی و سه پل، کاخ چهل ستون، محله جلفا در اصفهان، شهر نجف آباد در نزدیکی اصفهان و بناهای شهر اشرف در شمال ایران از دیگر آثاری است که به همت او ساخته شد و در این کره خاکی به یادگار ماند.
ترویج هنر و علم :
با برقراری نظم و آرامش، شوق دانش اندوزی در میان دوستداران علم بیشتر شد، دانشمندان بزرگی از مدرسه ها برخاستند و کتاب های جامع و ارزشمندی به رشته تحریر درآمد.او به شعر و نقاشی و موسیقی و معماری توجه داشت؛ و به علما و هنرمندان علاقه می ورزید. ملاصدرا؛ میرداماد؛ میرفندرسکی؛ شیخ بهایی و … از فاضلان عهد وی بودند. شاه عباس مردی دیندار بود و به ویژه به علی (ع) سخت ارادت میورزید. گویند نسبت به رعایا و زیر دستان مهربان بود. فرهنگ معماری هنوز نیز متأثر از آن دوره میباشد.
هنر نیز رونق گرفت و هنرمندان به آفرینش آثاری پرداختند که رشک جهانیان را برانگیخت و شهره آفاق شد. هنرهای سنتی که به فراموشی می رفت، باز زنده شد و صنعتگران دوباره به تولید روی آوردند.
شاه عباس خود ذوق هنری و ادبی داشت، از اشعار او است:
محبت آمد و زد حلقه بر دل و جانم
درش گشودم و شد تا به حشر مهمانم
نه هست هستم و نه نیستم نمی دانم
که من کی ام چه کنم کافرم مسلمانم
مشهورترین هنرمندان زمان شاه عباس میتوان به رضا عباسی، علی رضا عباسی و میر عماد اشاره کرد.
کاستن از اهمیت قزلباش ها:
هنگامی که شاه عباس به شاهی رسید، قزلباشان شصت هزار نفر بودند. شاه، از فزون شدن شمار آنان در هراس شد و این عده را به سی هزار تن کاهش داد، در عوض قشونی به نام شاه سون پدید آورد و شمار آنان را به یک صد هزار تن رساند.
کاستن از اهمیت صوفیه:
از جسورانه ترین کارهای شاه عباس، مبارزه با صوفیان، کاستن از قدرت قرلباشان و غلبه بر شورش نقطویه بود.مشکل چگونگی داخل کردن سازمان صوفی طریقت صفویه؛ که شاه مرشد کامل (هدایت کنندهٔ عالی معنوی) اش بود، در حکومت از آغاز حکومت صفوی در ۹۰۷/۱۵۰۱ حاد باقیمانده بود. از آنجا که پیشینیان شاه عباس نتوانسته بودند این نظام مذهبی را در دیوان سالاری دولتی ادغام کنند، سازمان صوفی بدل به چیزی مربوط به گذشته شده بود که به طرزی فزاینده معنای خود را از دست میداد. اعتبار خلیفه الخلفا، رئیس این سازمان پس از شاه که گاه و بیگاه اقتدار شاه را به چالش میگرفت نیز چنین بود. چنین چالشهایی معمولاً با توسل شاه به اصول صوفیگری حل میشد و آزمونی از وفاداری به خود او بود؛ بنابراین شاهان صفوی تبعیت تلویحی مرید از پیر را از صحنهٔ مذهبی به سطحی سیاسی، به صورتی از رای اعتماد به خودشان به عنوان پادشاه، منتقل کرده بودند. در اوایل حکمرانی شاه عباس اول (۹۹۸/۱۵۹۸–۹۹) صوفیان آخرین چالش جدی خود را نسبت به اقتدار شاه وارد کردند و سرکوب شدند. شاه زان پس تلاش کرد اهمیت شان را با نادیده گرفتنشان و تحقیر آنان کم کند.
شک به فرزندان و کشتن آنان:
شاه عباس در مورد تمامی پسرانش اعلام کرده بود که کسی نباید با آنان رابطه داشته باشد و حتی صحبت کند، بدین ترتیب شاهزاده اغلب اوقات در حرمسرا بود. شاهزاده صفی میرزا جوانی نیکو رفتار، مهربان و دلیر بود.
شاه عباس همیشه نگران بود پسرانش درصدد تصاحب تاج و تجت برآیند. روزی دو تن از نزدیکان شاهزاده به شاه خبر دادند که صفی میرزا در صدد قتل اوست. چندین نفر از سران چرکس و قزلباش نیز صفی میرزا را به کشتن شاه ترغیب کردند. شاهزاده نیز برای رفع بدگمانی شاه، وقایع را به او گزارش کرد. با این وجود، شاه در باطن بر پسرش بدگمان ماند و شبانه، چندین بار جای خود را تغییر میداد و به دستور او به قتل رسید.چندین قتل دیگر به دستور او در منیان خانواده ی سلطنتی انجام شد.
اقدامات او در پیشبرد تجارت با دول اروپایی
شاه عباس با خردمندی رقابتی بین مملکت های اروپایی در سواحل خلیج فارس ایجاد کرد تا به وسیله آن دولت دیگر نتواند فرمانروای آنجا گردد و نیز به این وسیله بود که دست پرتغالی ها را از بندر عباس کوتاه کرد؛ نه فقط آنتونی شرلی را با حسینعلی بیک راهی اروپا کرد که هیچ نتیجه نداد و آنتونی شرلی به فیلیپ سوم پناه برد، بلکه بعد از آن رابرت شرلی و سپس نقدعلی بیک را به نزد شاهان اروپا راهی کرد؛ همچنین او برخلاف اجداد خویش فقط با اهل تسنن دشمنی داشت ولی با مسیحیان و پیروان سایر ادیان با گرمی برخورد می کرد و آنها را در انتخاب اسلام آزاد می گذاشت و اگرچه بسیاری در زمان او اسلام آوردند دلیل بر آن نیست که با زور به این کار مبادرت می ورزید.
سختگیری های وی
شاه عباس اگر چه با مردم و رعایا مهربان بود ولی آنچه که معلوم است حکایت از آن دارد که فردی دقیق و سخت گیر – به ویژه در خانواده اش – بود. پدر خویش را به زندان محبوس ساخت، دو برادرش را نابینا کرد، پسرش را به ظن آنکه علیه وی شورش کند کشت، دو پسر کوچکش را نابینا کرد و پسر دوم او نیز در زمان حیات وی مرد. گویند در جنگ گرجستان، گرجی ها را قتل عام کرد، و بیست هزار خانوار گرجی را به اسارت گرفت و در ظرف ۲۰ روز هفتاد هزار تن از آنان را کشت. شاه عباس یک دسته جلاد خام خوار داشت که به فرمان شاه مقصرین را زنده می خوردند.
مرگ و جانشینان:
شاه عباس در ۲۴ جمادیالاول سال ۱۰۳۸ هجری قمری؛ برابر با ۱۶۲۹ میلادی و در شهر اشرف (بهشهر کنونی در استان مازندران) درگذشت.
حسن میرزا و اسماعیل میرزا دو پسر دیگر شاه عباس نیز در کودکی جان باختند؛ بدین ترتیب پس از مرگش نواده او سام میرزا به پادشاهی رسید. او پسر صفی میرزای مقتول بود و به یاد پدر خود را شاه صفی اول خواند.
پس از شاه عباس بزرگ ایران دیگر شاهی به بزرگی و قدرت او ندید .