مطلب ارسالی کاربران
✱ نامه ی دختری زشت که دوست داشت زیبا می بود!
این رنج نامه را جالب یافتم چون دختری مانند میلیون ها دختر به واکاوی درون بی نهایت خودپرداخته که آن را بی ویرایش و با همان ادبیات عین متن آورده ام:
در ظهر یک روز بهاری و در هوایی دور از آلودگی و غبار هنگامی که می خواستم وارد مجتمع آپارتمانی شوم در مقابل درب ورودی نامه ای تا شده توجهم را جلب کرد. هنگامی که آن را برداشتم در ابتدای دو سطر متن گمان کردم از همان نامه های زنجیره ای معروف است که می گوید10 نسخه تکثیر کن تا به ثروت برسی و یا نهایتا تقاضای کمک است، اما با خواندن متن محتوای آن را بسیار جالب و البته دنیای کوچکی از دردناکی یافتم. درددلی دختری احتمالا جوان که خود را در این زمانه ی رقابت بر سر زیباپسندی زشت می داند و برای زشتی خود از خدا طلب مرگ می کند، هرچند قلبش مملو از ایمان به خدا هم هست. تاکنون هر چه نوشته اند، نویسندگانند که از زبان قهرمانان زشت و زیبا، پیروز و شکست خورده، کامیاب و ناکام خود می نویسند و این رنجنامه را جالب یافتم چون دختری مانند میلیون ها دختر به واکاوی درون بی نهایت خود پرداخته که آن را بی ویرایش و با همان ادبیات عین متن آورده ام:
"به نام خدا. با عرض سلام به کسی که این نامه را می خواند.از کسی که این نامه را می خواند خواهشی دارم و این که اگر نماز می خواند برای من دعا کند تا دعایم مستجاب شود. می دانی چرا خودم از خدا نمی خواهم، چون می دانم جواب او به من یک کلام است، نه. دلیلش این است که من خیلی خیلی خیلی و بی نهایت زشت هستم، آنقدر که بچه های 8،6 ساله به من می گفتند تو زشتی. لابد می گویی بچه هستند، درست بچه هستند ولی از قدیم گفتند حرف راست را از بچه بشنو. بچه های حالا هم آن قدر خوشگل و زرنگ هستند که بدانند کی خوشگل و کی زشت است. بزرگترها هم با نگاهشان به من می گویند.
ازت می خواهم که برایم دعا کنی تا مشکلاتم تمام بشود و زندگی جدیدی را شروع کنم. ازت می خواهم اگر قرار نیست زندگی جدیدی را شروع کنم مرگ من را بدهد. می دانی بارها به خودکشی فکر کرده ام، ولی می ترسم هم از آن دنیا، چون می دانم بخشیده نمی شوم. آن قدر دلم پر است وقتی خودم را در آیینه می بینم حالم از خودم بهم می خورد چون بی نهایت زشت هستم. خدا را به خاطر اینکه به من سلامتی داده شکر می کنم، اما این دنیا بی وفا است. ای کاش می شدحداقل پسر بودم، چون این قدر بدبخت نبودم. پدرم خسیس است به من پول نمی دهد. جایی کار می کنم از این سر شهر به اون سر شهر می روم، می دانید برای چقدر؟ برای 25000 هزار تومان. پدرم بی نهایت خسیس است. اگر نبود من را به دانشگاه می فرستاد. برای من کاری می کرد. پدر و مادرم من را اصلا دوست ندارند، چون من مثل پسرشان و دختر کوچکشان خوشگل نیستم بلکه بسیار زشت هستم. ما 3 تا فرزند هستیم. من فرزند دوم خانواده هستم که به قول مادرم ای کاش هرگز به دنیا نمی آمدم. خیلی دلم پر است، این روزها همش گریه می کنم و به خاطر زشتی ام خودم را می زنم. افسوس می خورم ای کاش پایم می لنگید ولی خوشگل بودم، ای کاش خدا با من لج نمی کرد، ای کاش می شد خودم را راضی کنم به برخی کارها و نمی شود یا اگر بشود من نمی توانم قبول کنم. من آن قدر بدبخت هستم که حد ندارد. آن قدر بیچاره هستم که حد ندارد. از خدا می خواهم دعاهای من را قبول کند. خیلی ها به من گفتند تو زشتی. نمی دانم چه کار کنم اما می دانم که واقعیت را می گویند. ای خدای بزرگوار چرا من را زشت آفریده ای. چرا به من خوشگلی ندادی. چرا باید زنده باشم. باید زنده باشم زجر بکشم. چرا مرگ من را نمی دهی، فکر نکنی که دیوانه هستم. واقعیت اینکه از این دنیا سیر شدم، چون هیچ کدام از آرزوهایم برآورده نمی شود.
با تشکر برایم دعا کنید خواهش می کنم.