{ورس اول} :
بالاخره با پولای خوردم یه خونه رو پیش خرید کردم جنوب شهر
شبا تو کوچه اش میزنه سپوره گشت فشار کمه کرما مثه سیخ تو جونتن
چند تاشون کارگرای ته تکیلان ، چند تاشون تو مغزم شنبه سمینار
دارن ، همیشه ساعت دو شب مثه قدیما دلم سیگار و یه پنجره میخواد
اتاق بغلی یه دختره اس خوشگل ، موهای بلند و دم اسب پشتش
شام و ناهارو با همیم ، کرما رو سرخ میکنه خوب میزاره مغز پخت شه
تن جفتمون ملافه اس ، اون لباس عروسشه من کت شلوارم
شکمش داره گرد میشه کم کم ، چند ماه دیگه منم دختر دارم
دیگه همه چند رنگن ، دیدی تازه سال به سال فامیلو کمتر میبینیم
واسه دعا و اشک هایی که پنج شنبه میریخت مامان از خدا جایزه لبخند میگیریم
چهارده ساعت از روزو توی اتیشیم ، هفت ساعت خواب سه ساعت پیج زن و بچه
چندتا دستمال زیر پتو جشنه ، ههه دخترم به دنیا اومد
اینور یکی هست که خیلی از من و تو تنها تره
یه خونه نقلی بغل پل صراط و چند تا صفحه خاطره و عکس
کل دلخوشی هاشه
دیروز که با هم حرف میزدیم میگفت بچه هام هیچکدوم نیست منو یادشون
کافیه همین که خوبه حالشون ، راستی فکر کنم اسمش خدا بود
{ورس دوم} :
کار کاسبی خوب ، آب میفروشم تو جهنم عین بالماسکه
میمونه همه چی همه سوختن ، دافه رو صورتش جای گونه چهار کاشته
نه ریشام کادره نه شلوارا دوتا ، نه شاها بلندن نه سربازا کوتاه
جهنمی ها یخ زدن همه خدا نداره دیگه پول گاز بده واسه اتیش
منم دیگه میفروشم جای اب چایی ، حتی اگه باشه هوا افتابی
خدا هوای همه رو داره ، کنسرت های مایکل هم بی دم و دستگاه نی
ادما همدیگه رو دوست دارن ، ولی کرما نه
با مرامن گشنه چشماتن اول که چیزی نبینی
مفت میخورنت تف میکننت بعد ، در گوشت داد میزنن
این انتقام بابامه که ته تکیلا میکرد شنا قورتش دادی
زیر پوستت پایین و بالا میرن ، تغذیه مدرسشون میشه گوشتت
فرق نمیکنه باشه جرمت چی ، صبح سفید یه دسته گل بگیر
برا خدا ببر چون عین بنده هاش نی پشت میز
ادما همدیگه رو دوست دارن کرما نه !!
اینور خیلی بیشتر خوش میگذره
شایع
داستان کرم تکیلا چیست؟
سال 1940 یک مکزیکی به اسم جاکوبو لوزانو پائز که عشق تحصیل در رشته نقاشی تو یکی از مدرسه های هنر مکزیکو سیتی رو داشته، راهی پایتخت میشه و اونجا به عنوان کار تو یه فروشگاه قدیمی مشروبات کار پیدا می کنه. خرید و فروش گیاه مزکال(کاکتوس ساقه گرد) که ازش مشروب می گرفتن میشه شغل جدید این آقا. همسر آینده ش رو هم تو همون فروشگاه پیدا می کنه. سال 1942 یه جای کوچیک دست و پا می کنن که اونجا بطریهای استفاده شده رو جمع می کردن و تمیز می کردن و همون مشروب مزکال پر می کردن.. سال ۱۹۵۰ بالاخره خودش شرکت آتلانتیدا رو که یه شرکت کوچیک تهیه مشروب بوده تاسیس می کنه و همینطور هم این وسطها تو مراحل تهیه این مشروب به یه ابتکار جدید برای مزه ش دست می زنه و اون هم این بود که می فهمه کرم گوش خر مزهی گس خاصی به مشروب میده. موقع بریدن گیاه مزکال، تعداد زیادی از این کرم ها که آفت گیاه هستن می موندن تو ساقه گیاه و متوجه شده بوده. اینطوری شد که به عنوان یه روش خاص خودش تو هر بطری مشروبش یه کرم انداخت و با هر بطری هم یه کیسه کوچیک حاوی نمک با چاشنی کرم خشک شدهی همون فصل به مشتریهاش داد. کم کم این کرمها مشخصهی مشروب مزکال شدن. به نامهای کرم طلا و کرم قرمز.