««« این پست رو سعی میکنم هرشب حوالی ساعت یازده بفرستم. امیدوارم که خوشتون بیاد و بتونه باعث تغییری درونتون بشه، هرچقدرم که کوچک باشه. پیشاپیش بابت توجهتون ممنون.»»»
خانم "باربارا دی.آنجلس" در كتاب لحظههاي ناب زندگي مطلب جالبي به شرح ذيل بيان ميكند :
اول دلم لك زده بود كه بتوانم دبيرستان را تمام كنم و به دانشگاه بروم.
بعد داشتم ميمردم كه دانشگاه را تمام كنم و سر كار بروم،
بعد دلم لك زده بود كه ازدواج كنم و بچهدار شوم.
بعد هميشه منتظر بودم كه بچههايم بزرگ شوند و به مدرسه بروند و من بتوانم دوباره مشغول كار شوم.
بعد آرزو داشتم كه بازنشسته شوم
و حالا دارم ميميرم كه يك دفعه متوجه شدم:
« اصلاً يادم رفته بود زندگي كنم »
شاد باشیم و احساس خوشبختي را به "اگر" هايمان موکول نكنيم
زيرا "اگر"ها پايان ناپذيرند و عمر ما فانی...
و بياد داشته باشيم زندگي يك سفر است و هدف نيست...!
تنها دو روز در سال است كه نميتوانی هيچ كاری انجام دهی...
يكی ديروز !
يكی فردا !
پس همه امروزها را زندگی كن و از آن لذت ببر. من همه ی خوبان را به خدای خوبی ها میسپارم.....
عمر زاهد همه طى شد
" به تمناى بهشت "
او ندانست که در
" ترک تمناست"
بهشت
این چه حرفیست که در
"عالم بالاست بهشت"
هر کجا وقت خوش افتاد
همانجاست بهشت....