مطلب ارسالی کاربران
یکی از بزرگترین سورپرایزهای کتاب که توی سریال got جایی نداشت
اسپویل برای کسانی که مشغول خواندن کتاب هستن
تیریون وقتی که پدرش را کشت و بدون حضور لرد واریس سوار کشتی شد و به شهر پنتوس رسید و اونجا در کنار ارباب ایلیریو(همون کسی که واسطه ازدواج دنریس و کال دروگو شد) به طرف شرق روانه شدن ,کمی بعد ایلیرو تیریون را بدست دو نفر از افراد گردان طلایی میسپاره و خودش به شهر برمگیرده ,تیریون و این دو نفر خودشون را به شهر گویان درو در کنار رود روین میرسونن و اونجا سوار قایقی میشن که داخل اون زن وشوهری صاحب قایق ,یه سپتای حدود 40 ساله و پدر و پسری با موهای آبی بودن که میگفتن اهل تایروش هستن,گریف و گریف جوان نامی بود که این پدر و پسر خودشون را معرفی کردن ,اونها با قایق مسیر خودشون را از رود روین به پایین رودخانه ادامه دادن هدف اونها رسیدن به شهر آزاد ولانتیس بود جایی که گردان طلایی بعد از فسخ یکطرفه قراردادش با شهر میر به اون سمت میرفت هدف اونها رسیدن به گردان طلایی برای ملحق شدن به انها برای عزیمت به خلیج برده داران و اتحاد به دنریس که در اون مقطع در محاصره برده داران بوده بود,اونها همینطور که از کنار شهرهای مخروبه و متروکه کنار رودخانه رد میشدن تیریون طی یه شرط بندی با هالدون نیمه استاد(یکی از همون دو نفری که تیریون در جاده به اونها ملحق شد)موفق میشه که بفهمه گریف جوان کسی نیست جز پسر بزرگ ریگار تارگرین و گریف هم لرد جان کانینگتون دوست صمیمی ریگار تارگرین بوده که مسئولیت نگهداری از ایگان را به دوش کشیده و برای اینکه شناسایی نشن موهای خودشون را آبی کردن اینجوری چشمهای بنفش ایگان دیگه کمتر هویدا میشده
سر انجام بعد چند روز سفر با قایق بعد از عبور از شهر ساروز ,و گذز از زیر پل رویاها چند نفر از کسانی که دچار بیماری سنگی شده بودن خودشون را از روی پل به داخل قایق می اندازن که تیریون جون ایگان را نجات میده و بعد خودش به آب می افته اما بدست جان کانینگتون نجات پیدا میکنه (اما جان کانینگتون دستش به این مردان میخوره-توی سریال این قسمت را با سر جورا عوض کردن) -نهایتا بعد از نجات از دست مردان سنگی اونها خودشون را به شهر سلوروس میرسونن و تیریون و هالدون نیمه استاد به سمت بازار شهر میرن اما تیریون اونجا بدست سر جورا مورمونت اسیر میشه,اما ایگان و جان کانینگتون منتظر تیریون نمیمونن و خودشون را به شهر وولان تریس در نزدیکی ولانتیس میرسونن جایی که گردان طلایی اونجا اردو زده بوده ,مسئولان گردان طلایی که از نقشه عوض کردن های لرد واریس و ارباب ایلریو به ستوه اومده بودن به ایگان میگن که دنریس با اژدهای خودش از گود مبارزه میرین فرار کرده و به سمت شرق رفته ,اگان به اونها میگه که خودمون به سمت وستروس میریم و منتظر عمه ام نمیمونم ,فرمانده هان گردان طلایی جلوی ایگان زانو میزنن و با کشتی هایی که اربابان ولانتیس برای اونها فراهم کرده بودن(در اصل از ترس گردان طلایی کشتی در اختارشون قرار میدن) عازم وستروس میشن و موفق میشن چند قلعه را در سرزمینهای طوفان تصاحب کنن
این قسمتها تا آخر کتاب 5 بوده که متاسفانه داخل سریال جایی نداشته
سوالی باشه در خدمتم