طرفداری- صحبت در مورد تاثیر آرسن ونگر بر تیم فوتبال آرسنال، به معنای صحبت در مورد مردی خواهد بود که پس از چهارسال از ورودش به باشگاه، تیمش را به دنیای مدرن و قدرتمند لیگ برتر انگلیس شناساند. مردی که فلسفه توپچی ها را عوض کرد، استعدادها را پرورش داد و سلطنت ناامید کننده بروس ریوچ و استوارت هوستون را در اختیار گرفته و به کل عوض کرد.
داستان ونگر و تاثیری که بر روی فوتبال جزیره گذاشته، متفاوت است. داستانِ تنها خارجی که فوتبالِ بریتانیا را با تحولات عظیمی رو به رو کرد. مردی که دوشادوش رقیب خود سرالکس فرگوسن، انقلابی ایجاد کرد. اقتصاددانی که در موقع ورود، نشریه ها با تیتر «?Arsène who» از وی استقبال کردند.
نبوغ بحث برانگیز آرسن ونگر، مردی که فلسفه آرسنال را تغییر داد (بخش اول)
آرسن ونگر توسط مکس هیلد-مردی که تاثیر زیادی بر روی حرفه او داشت- کشف شد. هیلد در سال 2003 در مصاحبه ای گفته بود:
او 18 ساله بود و برای تیم شهرش بازی می کرد. من هم سرمربی تیم شهر نزدیک آن ها بودم. جوانان ما قرار بود مقابل داتلنهایم بازی کنند. عص چهارشنبه بود و یادم نمی آید چه کسی گلزنی کرد، اما بردیم.
ونگر قرار بود 12 سال آتی را در لیگ های دسته پایین فرانسه سپری کند. او در جلسات تمرینی شرکت می کرد و به فلسفه خود را تکامل می بخشید. انگیزه او نسبت به دوران جوانی فرق کرده بود. هیلد بود که به ونگر توصیه کرد بازی های بوندسلیگا را تماشا و تحلیل کند. او پس از تماشای بوندسلیگا، از فیزیک و تکنیک و استقامت بازیکنان شگفت زده شد. آرسن با مربیان گلادباخ در صحبت بود و رژیم غذایی بازیکنان، به دغدغه اصلی اش تبدیل شده بود.
آلمان ها از زمان خود بسیار جلوتر بودند. اغلب دوبار در روز تمرین می کردند، متدی که امروزه به امری طبیعی تبدیل شده. مطالعه تیمی که در دهه 70، دو جام یوفا و 5 عنوان بوندسلیگا فتح کرده بود، قطعا در چیده شدن قطعات پازل تفکرات ونگر، نقشی مهم ایفا کرد.
راه ونگر برای مربیگری، در سال 1979 آغاز شد. به عنوان بازیکن-مربی تیم ذخیره های استراسبورگ را مربیگری می کرد و بالاخره تیمی را پیدا کرده بود تا ذهنیت های خود را در آنجا عملی کند. اولین نقش مربیگری ونگر، به پیشنهاد پدر میشل پلاتینی، قرار بود نانسی باشد، تیمی که توانست با تفکرات ونگر همخوانی داشته باشد و به موفقیت های مقطعی و خوبی برسد.
در نانسی، ونگر فارغ از موفقیت های ورزشی، توانست امکانات باشگاه را هم بهتر کند. تمام پول هایی که برای تقویت تیم به او داده شده بود را صرف توسعه امکانات باشگاه کرد. او معتقد بود می توان بازیکنان جوان را رشد داد و ستاره کرد. این فلسفه او در نانسی بسیار خوب پیش رفت و بعدها در موناکو و آرسنال هم با موفقیت به راهش ادامه داد.
پس از سقوط نانسی، موناکو قدم پیش گذاشت و رد کردن این پیشنهاد، غیرممکن بود. در سال 1987 او وارد باشگاهی شد که آماده بود تفکراتش را بپذیرد. خرید مارک هاتلی از میلان و گلن هادل، کسی که به زعم ونگر اگر در تیم ملی فرانسه بود، بالای 150 بازی ملی داشت، به موناکو کمک کرد در راه درستی حرکت کند. با داشتن کلود پوئل، مائول آموروس، هادل، هاتلی و یوسف فوفانا، تیم او عزم، تعادل، شور و اشتیاق لازم برای موفقیت را پیدا کرده بود.
ونگر طبیعتا به خاطر علاقه اش به بوندسلیگا، فوتبال سرعتی و همراه با پرسینگ شدید را سرلوحه خود قرارداده بود. او در فرانسه به سوژه داغی تبدیل شده بود، زیرا همه از هوش بالای او در نقل و انتقالات و هزینه مناسب پول خبر داشتند. ژرژ وه آ، شاید بهترین بازیکن تاریخ آفریقا، خرید فوق العاده ونگر در سال 1998 بود. وه آ ویژگی خارق العاده ای به موناکوی ونگر اضافه کرد. با وجود ارائه بازی های هجومی، تماشاگرپسند و جذاب، موناکو در آن فصل سوم شد.
سیستم ونگر مبتنی بر 2-4-4 بود که سعی داشت بازیکنانش با پرسینگ شدید، سرعت بالا و انتقال سریع، بازی کنند. یک هافبک توپ نگه دار با بازیکنان سریع در گوشه زمین، درست همان چیزی بود که ونگر می خواست. البته در تیم های او، تمام بازیکنان همکاری خاصی با یکدیگر دارند که این امر، به خاطر تاکید ونگر بر این مساله است.
آرسن ونگر دیوانه فوتبال بود. ژرارد هولیه، دوست صمیمی ونگر گفته بود او در موناکو به هیچ چیز جز فوتبال فکر نمی کند و به کمک یک ویدئوپلیر، تمام بازی ها را دوباره و دوباره تماشا می کند. فوتبالِ فرانسه از اواخر دهه 80 تا دهه 90، با مشکلات اقصادی فراوانی رو به رو شده بود و این دانش ونگر در استفاده از بازیکنان جوان و اعتماد به آن ها، موناکو را چندسال از فوتبال این کشور جلوتر انداخت. با این حال موناکو هیچوقت پرستیژ باشگاه های بزرگ را پیدا نکرد.
به قلم عمر سلیم برای وبسایت Thesefootballtimes