اختصاصی طرفداری - شایان کمالی
به نام حق که همیشه حق است
حادثه تلخ مونیخ! مت بازبی منچستر یونایتد را از دامنه به قله و از فرش به عرش رساند. او پادزهری قوی برای خنده های موقت دشمنان دیرینه یونایتد، آنفیلدی ها بود!
سر مت تیمی خاکی و شکسته را طوری بخیه زد که در سال 1968 جام باشگاه های اروپا برای نخستین بار بوسه ای بر دستان جزیره ای ها زد. پس از سال ها رفاقت یونایتد با مت بازبی، قلب یونایتد به مردی استکاتلندی سپرده شد، مردی خبیث! از دیار جنگ ...
سر الکس فرگوسن!
الکس زاده شهر گلاسکو که مدتی شاگرد کارخانه آچارسازی گلاسکو بود در نوامبر سال 1986 به سمت سرمربیگری باشگاهی بزرگ، منچستر یونایتد، در آمد.
وی در دوران 26 ساله مربیگری اش توانست ۳۸ جام مختلف برای باشگاه به دست آورد.
26 سال، همراه با بردها و باخت هایی با طعم اشک و لبخند، گاهی هم با چاشنی فریاد و پرتاب کفش!
به راستی بدترین لحظه برای دوست دارانش روز ۸ می 2013 است، روز خداحافظی رییس، رییسی که در مواقع باخت، شاگردان یا پسرانش رفتار او را مانند سشواری داغ تلقی می کردند، اما این حرکات رییس نه تنها از محبوبیتش کم نکرد، بلکه او را خاص تر و خاص تر کرد، خداحافظی الکس دوست داشتنی چه برای رفقایی همانند مورینیو، چه رفیق های صمیمی از جنس طرفدار بغضی در گلو یا اشکی در صورت به همراه دارد.
سخت بود، سخت است و سخت خواهد بود، اما زمان می تواند مرحمی بر خداحافظی رفیق باشد.
سران منچستر یونایتد باید برای نیمکت پر مسئولیتی که فرگوسن سال هایی زیادی را در آن نشسته بود، فردی جدید پیدا می کردند، فردی که بتواند زحمات 26 ساله سر الکس را حفظ کند.
سر انجام روز موعود رسید.
9 می 2013 باید اولدترافورد دوستی جدید پیدا می کرد، دوستی با سابقه مربیگری درخشان در اورتون، او کسی نبود جز دیوید ویلیام مویس!
همه نگاه ها به مرد منتخب بود، کسی که شاید در آن روز و آن ماه و آن سال، بزرگترین مسئولیت جهان را قبول کرده بود، او قراردادی سرخ و خونین با عطر و بوی شیاطین امضا کرد.
الکس برایش آرزوی موفقیت و سر بلندی کرد: موفق باشی دیوید.
به همین راحتی!
نخستین بازی رسمی مویس مقابل ویگان با برد دو بر صفر منچستر یونایتد و قهرمانی آن ها در جام خیریه به پایان رسید. پس از چند نتیجه نه چندان خوب در لیگ برتر و سقوط منچستر یونایتد به رده های پایین تر، سران منچستر یونایتد در نیم فصل به فکر خرید بازیکنی که قدرت بازدهی اش به قدری باشد که بتواند رتبه شیاطین را به حالت صعودی در بیاورد افتادند، چه کسی بهتر از خوان ماتایی که از اخم هایش ناراحتی و ناراضی بودنش از تیمش، چلسی، نمایان بود و مورینیو وی را مانند شاگرد سابقش، ایکر کاسیاس، بر نیمکت نشانده بود.
پس از کشمش ها مبنی بر قرارداد ماتا سرانجام خوزه مورینیو در 24 ژانویه 2014 اعلام کرد که چلسی پیشنهاد منچستر یونایتد به خوان ماتا را پذیرفته و وی راهی اولدترافورد می شود.
پس از آمدن ماتا به جمع شیاطین، موفقیت بار دگر چشمکی به دیوید مویس زد، اما بردهای انگشت شمار و باخت های متعدد از جمله شکست تلخ 1-4 مقابل منچستر سیتی کافی بود تا خورشید منچستریونایتد، پشت کوه هایی از جنس براندان راجرز و خوزه مورینیوی دیوانه و مهندس پیگرینی پنهان شود.
به راستی جنگ مویس با خوزه ای که زبانش برای موفقیت چلسی کافی است و یا مهندسی که یک غول بی شاخ و دمی ماند یحیی توره دارد، مانند جنگ بین شیر و ببر و آهویی مظلوم است. مویس هیچ کدام از این سلاح ها را در اختیار نداشت، نه کاریزمای عجیب و فوق العاده مورینیو، نه یحیی توره و لوییس سوارز!
مویس آخرین شکست و شاید تلخ ترین شکستش را به میزبانی اورتونی ها با نتیجه 2-0 که بازی آخر وی را هم رقم می زد و به پایان رساند. اما در تاریخ 22 آوریل 2014 پایان تراژدی مویس با منچستر یونایتد بود.
باز هم خداحافظی با یک اسکاتلندی دیگر. رفیقی نیمه راه ولی دلسوز، او شاید مانند مترسکی بود که عاشق کلاغ ها شده بود، به خاطر عشق به اولدترافورد و وسوسه شیاطین این مسئولیت سنگین را قبول کرد، اما عشق و رفاقت می تواند خواه یا ناخواه پایانی تلخ را یدک بکشد.
دیوید مویس، مردی که ساده بود، ساده آمد و ساده رفت.
در همان روز پایانی و خداحافظی دیوید مویس، همان طور که احتمالش می رفت مقام سرمربیگری منچستر یونایتد، به طور موقت به رایان گیگز رسید.
رایان گیگز، شاگرد نجیب و با استعداد فرگوسن هدایت شیاطین سرخ را به طور موقت به دست گرفته است، حال باید دید آفتاب سوزان منچستر یونایتد، پس از مدتی کوتاهی خورشید گرفتگی در اولدترافورد، باز هم می سوزاند؟! ...
حال باید دید اولدترافورد با چه نوری روشن می شود. با فلسفه و منطق پپ یا دیوانه بازی های خوزه مورینیو و یورگن کلوپ، فن خال آمستردامی یا مردی نو و جدید از جنس رایان گیگز؟!